-
رسپی کیک هویج و گردو
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1399 11:04
دو ساعت از دفتر آشپزیم عکس انداختم و آپلود کردم، ولی اینجا باز نمیشه. خب پس تایپش می کنم: این کیک هویج خیلی سبک و پوک میشه. مواد لازم: تخم مرغ: 4 عدد (به دمای محیط برسد) آرد: 1 و 3/4 پیمانه سرخالی ( 1 و سه چهارم) شکر: 1 پیمانه روغن مایع: 3/4 پیمانه هویج رنده شده: 2 پ گردو خرد شده: 1/2 پ وانیل: 1/8 ق چ نمک: 1/8 ق چ...
-
خونه آرش و پرستو
سهشنبه 6 آبانماه سال 1399 09:54
سلام. صبح بخیر. حالتون چطوره؟ من هنوز همونجوریم. با اینکه حسابی منتظرم که تموم شه، ولی تموم نشده. پریشب نشسته بودیم با سیگما فیلم میدیدیم. بهش گفتم استپ کن. رفتم دستشویی و خیلی یهویی حالت تهوع گرفتم. ببخشید توضیح میدم. ولی هی عق میزدم و هیچی نمیومد. عق های شدید. رگای توی گلوم هم پاره شد! خلاصه با بدبختی بالا آوردم ولی...
-
نوتایتل آبان 99
پنجشنبه 1 آبانماه سال 1399 10:04
-
اپسیلون
یکشنبه 27 مهرماه سال 1399 12:15
سلام سلام. صبح اول هفتتون به خیر. امروز شنبه نیست ولی اول هفته که هست. تعطیلی شنبه باعث نشد دلتنگی غروب جمعه پاییزی رو نداشته باشیم، فقط شیفت خورد. دیروز عصر چرا اینجوری بود؟ قشنگ حس عصر جمعه دهه هفتاد رو داشتم. بگذریم. الوعده وفا. ازتون خواسته بودم برام دعا کنید، اومدم نتیجشو بگم. ممنونم ازتون که هستین و اینجور وقتا...
-
چتری برای یک نفر
سهشنبه 22 مهرماه سال 1399 10:38
خب من بعد از پستم رفتم حمام. بعدش هم رفتم سراغ چتریام و کوتاهشون کردم. یه عالمه چتری شد. خودم که خوشم اومد. سیگما هم اومد دید یهو کلی تعجب کرد و خوشش اومد اونم. بعدشم رفتیم خونه مامانینا و همه کفشون برید از این همه تغییر. خخخ. فقط آخراش که یه کم چتریامو داده بودم کنار، مامان گفت اینجوری بهتره، وقتی کلش رو میریزی رو...
-
چتری
دوشنبه 21 مهرماه سال 1399 11:04
نظرتون چیه راجع به اینکه چتریامو خودم کوتاه کنم؟ قبلا وقتی دانشجو بودم چندباری این کار رو کردم و از نتیجه ش شدیدا راضی بودم. این بار هم میتونم به نظرتون؟
-
یک روز پاییزی
یکشنبه 20 مهرماه سال 1399 10:57
دو هفته ای هست که سیگما پیاده میره شرکت. ماشین رو میذاره برای من که البته منم تو روز چون دارم کارای شرکت رو انجام میدم، نمیرسم برم بیرون اصلا. البته در واقع هدفش گذاشتن ماشین واسه من نیست، هدفش اینه که پیاده روی کنه و یه کم وزن کم کنه. بهش گفتم حالا که شرکت انقدر نزدیکه، حیفه که هر روز ماشین ببری، استفاده کن از...
-
از هر دری سخنی
شنبه 19 مهرماه سال 1399 11:31
سلام. صبح شنبه بخیر. یهو از تابستون پریدیم تو زمستون. ما که دیشب دیگه دریچه های کولر رو بستیم چون از توش باد میومد. تو خونه هم سویشرت میپوشم دیگه! دو هفته پیش دیگه نتونستیم به ندیدن دوستان ادامه بدیم. با اکیپ 6 نفره مون 2 روز جمع شدیم پیش هم. بسی خوش گذروندیم. همش بازی کردیم. انواع و اقسام بوردگیم های مختلف. استوژیت،...
-
تهران بارونی
دوشنبه 14 مهرماه سال 1399 11:42
سلام سلام. هوس کردم بنویسم. هوای ابری و بارونی. تاریکی خونه، نسیم خوش پاییزی و بوی شوینده تو خونه باعث شد کلی حس پاییزی خوب بیاد سراغم و بخوام بنویسم. خونه انقدر تاریکه که رفتم پرده ها رو دادم کنار تا شاید یه کم نور بیاد تو خونه. این روزا خونه موندن رو دوست دارم. لپ تاپ رو پام و تلفن دستم. به کارای شرکت می رسم. کاشکی...
-
سوت و کور
شنبه 12 مهرماه سال 1399 10:52
سلام. حالتون چه طوره؟ آقا این کرونا یه جوری لایف استایل ما رو عوض کرد که دیگه هیچی سر جاش نیست. دلم واسه روزانه نویسیام تنگ شده. البته دلیل ننوشتن هام فقط کرونا نبود. یه کم حس کردم همش باید هر چیزی رو توضیح بدم. این بود که بی خیال شدم. اگه باز بتونم کنار بیام، شاید بازم نوشتم. انقدری روزانه ننوشتم که دیگه نمیدونم باید...
-
پاییز مبارک
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1399 11:46
میگم یه وقت زشت نباشه پاییز اومده ما پست نذاشتیم؟ همه اینستا رو ترکوندن با تبریک پاییز. تابستون امسال که قشنگ نبود. آخرین تابستونی که با 1300 شروع میشد... البته یه اتفاق خیلی خوب افتاد برام ولی بازم تابستون دلچسبی نبود با اون همه اتفاقات و بدبیاری ها. امیدوارم چرخ پاییز یه جور دیگه بچرخه. یه جور دوست داشتنی پاییز همگی...
-
نوتایتل مهر 99
سهشنبه 1 مهرماه سال 1399 09:32
-
کرونا حیا کن، مملکتو رها کن
شنبه 29 شهریورماه سال 1399 11:53
سلام سلام. حالتون چطوره؟ آقا این کرونا چرا ول نمیکنه؟ همه همینجوری دارن درگیر میشن. این هفته فهمیدم رییسمون کرونا گرفته. هم خودش هم پدرش که حال پدرش خوب نبود و بیمارستان بود. متاسفانه پدرش رفت تو کما و بعد هم فوت شد. خیلی نزدیک شده مرگ... کلی ناراحت شدم براش. سنی هم نداشت. 65 ساله بودن... از اونور هم کاپا دو سه روزی...
-
کیک
شنبه 29 شهریورماه سال 1399 11:50
اینم کیکایی که قول داده بودم عکساشو بذارم: این کیک رو یه روز درست کردم بردم خونه مادرشوهر. تاپر روش رو هم دخترک گاما گذاشت روی کیک: کیک بعدی کیک سالگرد ازدواجمونه که معرف حضور هستن، همونی که یه بار چپه شد : کیک سوم واسه سالگرد عقدمونه که کیک براونیه و روش کلی ترک ترک شده:
-
خونه تکونی اول پاییز
شنبه 22 شهریورماه سال 1399 13:07
سلام سلام. صبح شنبتون به خیر و شادی. میدونم قول داده بودم عکس کیک ها رو بذارم، تنبلیم اومده فعلا. ولی میذارم این آخر هفته سیگما خیلی کار داشت. منم یه هفته گذشته شدیدا دپرس بودم. بیشتر بی حوصله و همیشه حوصله سر رفته و در حال پوکیدن! این بود که دیدم واقعا اگه بخوام دو روز آخر هفته هم بمونم خونه حالم خیلی بد میشه. تصمیم...
-
15 شهریور
شنبه 15 شهریورماه سال 1399 14:14
امروز سالگرد عقدمونه. 5 سال پیش تو همین روز عقد کردیم و جشن گرفتیم. کلافتون کردم هی اومدم گفتم سالگرد؟ خب به من چه سالگرد عقد و عروسیمون نزدیک همدیگه س؟ امروز هم میخوام کیک درست کنم به این مناسبت. البته یه کیک جدید. اگه خوب شد میام عکسشو میذارم و دستورشو می گم. به همین مناسبت الان در حال پختن مرغ ترش من درآوردی خودم...
-
نخونید هم چیزی رو از دست نمیدین
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1399 14:26
سلام، روز به خیر. این روزا اصن حس و حال نوشتن ندارم. همش داره خبر بد میرسه باز. اصن اعصاب نمونده دیگه. البته خدا رو شکر خبر بد جانی نیستن. بعد از کرونای بتاینا و دست بابا دیگه میگم به این چیزا نگم خبر بد. چمیدونم والا. راستی بابا دستش رو باز کرد. دو هفته ای میشه. ولی اصلا نمیتونه تکونش بده. خیلی درد و باد داره. حالا...
-
سالگرد 4 ام ازدواج
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1399 11:41
سلام سلام حالتون چه طوره؟ خب ما مراسم سالگرد رو برگزار کردیم. به این صورت که روز دورکاریم رو جابجا کردم تا اون روز خونه باشم. وسط کارام یه رستی دادم و کیک پختم تا عصر که کارم تموم شد برم سراغش. خوبه که سیگما هم خونه نبود. عصر که کارم تموم شد، اول رفتم عکسایی که یه ماه پیش چاپ کرده بودم رو گذاشتم تو آلبوم. آخه تازه...
-
شهریور جان، خوش آمدی
شنبه 1 شهریورماه سال 1399 11:25
سلام سلام. شنبه ای که اول ماه هم باشه، گلی است از گل های بهشت شهریورتون مبارک، اول هفته تون به خیر و شادی. خب من خیلی وقته از پست های روزانه نویسی، دست کشیده م. این روزا رو جور دیگه ای ثبت می کنم. مدل زندگیم عوض شده انگار. همش فکر می کنم که قبلا چجوری هر روز، روزی 9 ساعت می رفتم سر کار؟ الان دیگه خیلی سختم شده. به جاش...
-
نوتایتل شهریور 99
شنبه 1 شهریورماه سال 1399 10:16
-
دیدار بعد از مدت ها
شنبه 25 مردادماه سال 1399 13:53
آخر هفته عشق هام رو دیدم و سر حال اومدم. بی نظیر بود دیدن تتا بعد از این مدت. تتا کپلی به نظرم کپل تر و خوردنی تر شده بود. حرف زدنشم بهتر شده، حرفای بزرگونه میزنه. میگف خاله گیچی (قیچی) رو بده "نیاز" دارم! یا مثلا ازش پرسیدم خروس چی میگه؟ گفت "میگه گوگولی گوگول. یعنی من گَذا میخوام." خب من چجوری...
-
رخوت
سهشنبه 21 مردادماه سال 1399 13:07
سلام. حالتون چه طوره؟ من هستم ولی این روزا اصلا حوصله نوشتن ندارم. به یه حالت بنویسم که چی ای رسیدم. فوق العاده تنبل شدم این روزا. دارم چاق میشم و همش میخورم و میخوابم. باز خوبه کارای شرکت هست، وگرنه هییییچ کار مفیدی نمی کردم. هیچ ورزشی هم حتی نمی کنم این روزا. یه کم نیاز به تفریح داریم. هر روز سیگما میگه یه برنامه ای...
-
لذت دیدن فامیل!
شنبه 11 مردادماه سال 1399 13:13
4شنبه باید بابا رو میبردیم پیش دکترش، که یه دریچه روی گچ دستش باز کنه. مطب دکتر بین خونه ما و مامانینا بود. اسنپ گرفتم مامانینا بیان، خودمونم وسایل ییلاق رفتنمون رو جمع کردیم و از اینور رفتیم مطب دکتر. تو آسانسور دکتر رو دیدم و حال بابا رو پرسید، گفتم نمیذاره دستش رو ورزش بدیم، میگه درد دارم. آسانسور رسید و پیش مامان...
-
دست بابا
سهشنبه 7 مردادماه سال 1399 10:31
دوستای خوبم، از همتون ممنون. ببخشید که کامنتا رو بی جواب، تایید کردم. در توانم نبود دونه دونه جواب بدم. تو همین پست بگم که دست همتون رو میبوسم. لطف دارین همگی. دیروز ساعت 3 دکترش اومد. بالاخره بعد از عمل باهاش صحبت کردیم. به بابا گفت باید انگشتاشو تکون بده هر ساعت. یه سری دستور دیگه هم داد. بعد عکس دست بابا قبل از عمل...
-
خدایا بس نبود واقعا؟
دوشنبه 6 مردادماه سال 1399 13:43
خب مثل اینکه خدا قصد نداره بس کنه. یه بلایی بدتر از همه اینا سرمون اومد. آخر هفته رفتیم ییلاق. شنبه هم دورکار بودم و میخواستیم بمونیم ییلاق. عصر برگردیم تهران. صبحش همکارم که کرونا گرفته، دنبال بیمارستان بود که باباش رو که اونم کرونا گرفته و حالش وخیم بود رو بستری کنن. من داشتم براش از دوستای پزشکم کمک می گرفتم که یهو...
-
نوتایتل مرداد 99
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1399 08:48
-
خدایا میشه دیگه بسه؟
دوشنبه 30 تیرماه سال 1399 08:30
سلام. صبح بخیر. خوبین؟ ما خوبیم خدا رو شکر. البته نمیدونم. ماجرای کرونا از این قراره که بعد از داماد، تتای دوساله چند شبی تب کرد و بردنش دکتر، دارو داد و گفت احتمالا سرماخوردگیه، ولی جلوی نفسش نباشید. (با احتمال بالا کرونا بود که تو بچه ها ضعیف تر خودش رو نشون میده)، زودی خوب شد. بعدش تیلدا کوچولو گلودرد داشت همش و...
-
کرونا نزدیک شد!
دوشنبه 23 تیرماه سال 1399 12:01
مامان زنگ زد که داماد چند روزه حالش خوب نبوده و تست کرونا داده و مثبت بوده جوابش! کرونا گرفته! بدیش اینه که 10 روز پیش که اسباب کشی داشتن و ما رفته بودیم کمکشون و خب هفته پیش هم که خونشون آماده نبوده، دو سه شب خونه مامانینا خوابیده بودن! خدا کنه هیشکی نگرفته باشه ازش. و اینکه خود بتا و بچه هاش هم نگرفته باشن ازش. یه...
-
کوکب خانم
یکشنبه 22 تیرماه سال 1399 14:02
آخر هفته، سیگما خیلی سرش شلوغ بود و قرار شد من با مامان و بابا برم ییلاق. سه تایی رفتیم. یه آخر هفته آروم. اینم دوتا از عکس از ویوی تراس ییلاق، به درخواست بچه ها: صبحا مامان و بابا میرفتن باغ، من میموندم خونه نهار درست می کردم. امسال همه میوه های باغ رو سرمازده بود، به جز آلبالو و سیب گلاب. مامان و بابا یه کم چیده...
-
کلیدر تمام می شود.
یکشنبه 15 تیرماه سال 1399 14:54
سلام، صدای من رو از خونه میشنوید. امروز شانس باهام یار بود. خیلی خیلی کارم کمه. رییس هم از صبح دستش بنده و کار جدیدی بهم اساین نکرده. اینه که کلی وقت داشتم تا یه سری کار بکنم. از دیشب بگم که 50 صفحه آخر کلیدر رو نگه داشته بودم که نصف شب، وقتی سیگما خوابه و حواسم پرت نمیشه بخونم. تا ساعت 4 صبح داشتم میخوندمش... گل محمد...