عروسی لاندا و سیگما

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آخرین کارهای قبل از عروسی

صدای لاندا رو از خونه خودشون، لونای دوست داشتنی میشنوین. پشت میز پذیرایی نشستم و مثلا میخواستم به کارای پایان نامه م برسم، ولی کلی ذوق دارم اینجا تعریف کنم عروسی رو

4 روز قبل از عروسی، تازه رفتیم دنبال سفارش دادن شیرینی عروسی و بعد هم گل، از گل های سالن گرفته تا ماشین عروس و دسته گل. با پدر سیگما رفتیم شیرینی رو سفارش دادیم و بعد چندین گل فروشی رو دیدیم برای گل آرایی سالن که نپسندیدیم و اومدیم گل فروشی سر کوچمون، کوچه ی لونایمون، همینی که جدیدا مشتریش شدیم اساسی. کل گل آرایی سالن رو سفارش دادیم بهشون. گل ماشین عروس رو هم سفارش دادیم و من دلم میخواست که با توجه به مشکی بودن ماشینمون، گل های قرمز جیغ رو ماشین کار بشه و گل ها هم سفت و محکم باشن و تا شب آخ نگن. قرار شد برامون گل های رز و میخک قرمز کار کنه و مدل رو هم بهش گفتیم و خیالمون راحت شد. آخرین کارا هم تیک میخورد.

اون روز من کلی استرس داشتم که روزای قرمز تقویم برسن که روز 2 و 3 که روزای سختین، نیفته تو روز عروسی. و بالاخره شد و بسی خوشحال شدم. اینجوری روز عروسی، 4 روز تمام شده بود و تو روز 5ام بودم و همه چیزم خوب میشد دیگه.

سه روز مونده به عروسی، دسته گل عروسی مونده بود هنوز. من با بتا رفتم گل فروشی ای که پارسال دسته گل نامزدیم رو بهش سفارش داده بودم و چیزی که میخواستم رو سفارش دادم، ولی گفت زودتر از 10 نمیتونه حاضر کنه! و این در حالی بود که من حداکثر 9 می تونستم بخوام ازش! این بود که پشیمون شدیم و سفارش ندادیم. بجاش من بدیو بدیو رفتم دم خونه سیگماینا و با سیگما رفتیم گل فروشیای نزدیکشون رو دیدیم که روز عروسی سختش نباشه گرفتن گل. دسته گل خوشگلم رو سفارش دادم و تاکید کردم چنتا کاکتوس کوچولو هم بذاره و بالاخره پرونده ی کارهای سفارشی بسته شد. شب هم داداش بالاخره اومد لونای و خونه خوشگلمون رو دید.

دو روز قبل عروسی، رفتم آرایشگاه واسه ناخنام. نمی خواستم ناخن بکارم. قبلا خیلی تو دو راهی کاشتن یا نکاشتن مونده بودم. یه روز سیگما بهم گفت که اصلا دوس نداره من ناخن بکارم و همینجوری ناخنای طبیعی خودم رو دوست داره و دیگه مصمم شدم که نکارم. اما ناخنای خودم که کلی واسه اسپرت نگهشون داشته بودم، آخر سر یکیش شکست و خب دیگه نمیشد عملا رو ناخنای خودم حساب کرد. ناخن مصنوعی برام گذاشت و با ژلیش روشو پوشوند و حسابی مثل کاشت شده. هنوزم که هنوزه رو دستمه و نمیشه برداشتش فرنچ سفید کردم و انگشت حلقه رو طرح گل رز سفید زدم. عاشقشم. صورت و ابروم رو هم شیو کرد و بعدش اومدم خونه و تیلدا رو نگه داشتم، چون مامان و بتا رفته بودن موهاشون رو رنگ و هایلایت کنن. بعدش اومدن و کلی خوب شده بود موهاشون. با مامان رفتیم خیاطی که دیگه لباسای پاتختیمونو تحویل بگیریم. این اولین لباسی بود که من میدوختم. همون پارچه بنفش بادمجونی ای که مامان سیگما برام آورده بودن روز بله برون رو داده بودم خیاط بدوزه و بالاخره دقیقا دو شب قبل از عروسی، آماده شده بود و الحق و الانصاف که عاالی دوخته بود اون شب کمی دنبال دکمه اینا گشتیم که پیدا نکردیم و دیگه رفتیم خونه. دیدم این کت هایی که برای روی لباس عروس موقع عقد و تو ماشین اینا گرفتم، مشکل دارن. اونی که قرار بود بپوشم پارچش ضخیم بود و تمام تنم رو میخورد و قرمز می کرد. اصلا خیلی بد بود صبح با مامان پارچه لطیف خریده بودیم و خیاط هم که یه روزه نمیداد و مامان گفتن خودم میدوزم. دیگه نشستیم با مامان از روی قبلیا الگو درآوردیم و مامان مشغول شدن. منم قرار بود خودم دستکش بدوزم واسه خودم که یک و نیم لنگه ش تموم شده بود و هنوز یه لنگه ش مونده بود. اونو کامل کردم. خاله هم زنگید که بالاخره پارکینگ خونشون اوکی شده و بعد از عروسی میتونیم بریم اونجا.

روز قبل از عروسی، ظهر سیگما اومد خونمون و بالاخره تونستیم با دی جی هماهنگ کنیم واسه فردا شب پارکینگ! یعنی در این حد لب مرزی. آخرین هماهنگیا رو انجام دادیم و دیگه داماد جونم رفت خونشون و منم رفتم اپیلاسیون. موهای پام رو دو هفته قبلش واسه اسپرتمون اپیلاسیون کرده بودم و تو یه سایز بدی بود که با کلی مشکل این بار هم اپیلاسیون کردش بعدش من رفتم از خرازی، چسب دو طرفه واسه کت و دکمه و سنجاق و از این چیز میزا خریدم و اومدم خونه. یه دوش گرفتم و نشستم دستکشا رو جمع کردم و مامان هم بالاخره کتم رو تموم کرد. هورا. من نشستم یه کم خاطره هم نوشتم از شب عروسیم. بابا اومد و حنا خریده بود. من و مامان و بابا سه تایی جشن حنابندون گرفتیم مامان یه کم حنا گذاشت رو برگ کاهو و داد دستم و با لباس تو خونه، من و مامان میرقصیدیم با آهنگ حنابندون و بابا ازمون فیلم میگرفت. بسی خندیدیم

قرار بود روز عروسی ساعت 6 آرایشگاه باشم. واسه همین ساعت 11 شب رفتم تو تخت خوشگلم و آخرین شب هم روش زودی خوابم برد....