سلام سلام
حالتون چه طوره؟
خب ما مراسم سالگرد رو برگزار کردیم. به این صورت که روز دورکاریم رو جابجا کردم تا اون روز خونه باشم. وسط کارام یه رستی دادم و کیک پختم تا عصر که کارم تموم شد برم سراغش. خوبه که سیگما هم خونه نبود. عصر که کارم تموم شد، اول رفتم عکسایی که یه ماه پیش چاپ کرده بودم رو گذاشتم تو آلبوم. آخه تازه دیجی آلبومم رو آورده بود. گفتم حالا که کادو به هم نمیدیم، لااقل این آلبوم کادو بشه و با ورق زدنش یاد روزای خوب بیفتیم. بعدش دیدم مقادیری اسفناج تازه داریم و تصمیم گرفتم باهاش بورک اسفناج درست کنم. ولی چون کم بود مقدارش، از قارچ هم کمک گرفتم. کلی سرچ کردم آخرش با توجه به داشته هام یه رسپی من درآوردی درست کردم. شد اولین باری که بورک درست کردم. دیگه تزیین کیک رو گذاشتم واسه شب که با خود سیگما با هم انجام بدیم. سیگما با یه دسته گل رز سرخ اومد. دیگه بسی کیف نموده و بورک رو خوردیم و بساط تزیین کیک رو آوردیم. یه مدل کیک رو از یه سال پیش سیو کرده بودم که درست کنم. سخت بود ولی از اول تابستون ذوقش رو داشتم که واسه سالگرد درستش کنم. دیگه دست به کار شدیم. از این چرخونکیا خریده بودم که کیک رو روش بذارم و بچرخونم و خامه بزنم. نصف خامه های روش رو زدم و به سیگما گفتم اینو بگیره بالا که خامه های دیواره کیک رو بزنم که یهو از دستش لیز خورد و کیک چپه شد رو زمین! نصفش رو فرش و نصفش رو سفره. خیلی حرصم گرفت ولی مگه میتونستم نخندم. انقدررررررر خندیدم که. سیگما می گفت چرا کلمو نمی کنی؟ گفتم میخوام بکنم ولی خنده نمیذاره. خامه های روشو ریختم دور و دوباره خامه درست کردم و از اول. یه بار دیگه گرفت بالا و اون چرخونکیه این بار پایه ش کنده شد افتاد. دیگه مگه خنده م بند میومد. اشک از چشمام راه افتاد. با هر ضرب و زوری بود خامه هه زده شد. واسه در کیک هم با شکلات آب شده یه چیزی درست کرده بودم. اونم گذاشتم و زیرش کلی میوه های رنگ و وارنگ. مثلا سبد میوه س. خلاصه که تازه 9.5 شب تموم شد و رفتم حمام و اومدم آرایش کردم و چنتا عکس گرفتیم و بدین سان سالروز عروسیمون رو جشن گرفتیم. افتادن کیکه هم حسابی خاطره شد برامون ولی چقدر زود گذشتا. 4سال مثل برق و باد گذشت. دخترخاله م پیام تبریک داد. میگه چجوری 4 سال گذشت؟ اصن باورش نمیشد. گفتم والا خودمم باورم نمیشه. همینجور داریم پیر میشیم و حواسمون نیست.
شما روز به روز عاشق تر میشی و این عاشقی را جشن میگیری
انشاله عاشقانه های صد سالتون را جشن بگیرین
مرسی تیلو جانم. همچنین شما و آقای دکتر
عزیزم مبارکه انشالله جشن 40 سالگیشو بگیریو اینجا بنویسی ما هم بخونیم و کیف کنیم. ماجرای کیک هم باحال بود کلی خاطره میشه براتون.
آخی. راست میگی چه باحال میشه. مرسی
مبارکتون باشه بمونید برای هم سالهای سال با دل خوش و تن سلامت
مرسی عزیزم لطف داری
لاندا منم جات بودم حتما فرش زمین میشدم
در ضمن تلاشت بسیار ستودنی بود برای تزیین کیک
نوش جونت
الهییی همیشه تو زندگیتون لبتون پر خنده باشه
آره واقعا، انقدری براش برنامه ریخته بودم که اگه بار دوم هم خراب میشد باز میرفتم درستش می کردم
مبارکه. این ماجرا یعنی که باهم جاافتادید.
تعبیر جالبی بود. مرسی
الهی همیشه بخندی عزیزم
بیچاره همسر، اون که خرابکاری می کنه خیلی گناه داره اما خوب سبب خیر شد و ولی خندیدین.
خوشمزه شده بود آیا در نهایت؟
سالگردتون هم مبارک باشه ایشالا سال دیگه سفر دور اروپا یه سر هم بیاین پیش من
اره بنده خدا. هر لحظه منتظر خشم اژدها بود. با ترس نگاهم می کرد
آره خیلی خوب شده بود مزه ش. البته همون شب انقدر وسط کار خامه خورده بودیم که حال نداد. فرداش خوشمزه شد
ایشالا حتما. فعلا که این کرونا نمیذاره تا همین شمال خودمونم بریم
مبارک باشه عزیزم...
مرسی عزیزم
سالگرد عروسیتون مبترک
شب جشن روبوسیتون مبارک
من الان دارم قررر میدم
انشالله ۱۲۰تا از این جشنا ببینی
منم کلی خندیدگ
مرسی میترا جان.
سلامت باشی. شما هم ایشالا
چقدر خوبه که کلا تو مود خوبی بودی:)
این نشون میده شادی از درونت بوده و به ضرب و زور نخواستی نشون بدهی شاد هستی :))
مبارک باشه عزیزم
اره خداییش خیلی حالم خوب بود. من کاردستی درست کنم همیشه خوشحالم. کیکه هم شد کاردستیم
مرسی
سالگردتون مبارک..
مرسی مامان خانمی