جوجه رو آخر بهار نمیشمرن؟

سلام سلام. خوبین؟

چقدر دلم تنگ شده برای روزانه نویسی. 

خب اول از همه اینکه من همچنان مودم پایینه. این وسط کار فول تایم خیلی خیلی خسته م می کنه. خونه م به هم ریخته شدیدا. آخر هفته ها هم که میریم ییلاق. دیگه هیچ وقتی برای تمیز کردنش ندارم. مثلا یه چیزی از ته کمد آوردم بیرون، واسه بیرون آوردنش چنتا چیز رو ریختم بیرون، هنوز که هنوزه کف زمین پخشه! اصن حوصله ندارم جمعش کنم. 

چاق شدم اساسی. این همه تو قرنطینه خوب بودم، اما تو این خرداد لعنتی، انقدر اتفاق بد افتاد و من کلا لومود بودم که فقط خوردم! 2 کیلو چاق شدم. دیگه تو لباسام جا نمیشم! حالم از خودم به هم میخوره ولی هنوز حوصله رژیم گرفتن یا ورزش کردن ندارم. 

آمار کرونا برگشته به همون اسفند، حتی بیشتر. هر روز بیش از 2000 نفر مبتلا می شن و آمار فوتی ها هم باز سه رقمی شده، اما دیگه هیچ کدوم از رعایتا مثل اسفند و فروردین نیست. همه شغلا کاملا دایر شدن. رستوران و مهمونی ها دوباره پابرجا شدن. هی آمار بیشتر میشه اما با این حال ما باید بیایم سر کار! خیلی یه جورین! اون موقع توی اسفند که هنوز بستر دورکاری نداشتیم، دورکارمون کردن، بازدهیمونم کمتر که نبود هیچی، بیشتر هم بود. بعد الان که همه چی فراهمه، کوچکترین خللی تو کارمون ایجاد نمیشه، آمار داره نشون میده اوضاع بدتره، ما رو می کشونن میارن سر کار! یه عالمه اعتراض کردیم ولی هیشکی هیچ جوابی نداد. خلاصه که خیلی مسخره س.

بهار هم تموم شد. خیلی عجیب گذشت. ولی به جز خرداد، دوماه اولش رو خیلی دوس داشتم. یکی از بهترین بهارهایی بود که داشتم. روزای طولانی توی خونه، به بهترین نحو گذشت. پر از آرامش بود برام. البته که خرداد تلافیشو سرم درآورد!

هر دم از این باغ بری می رسد

سلام صبح بخیر

بلاگ اسکای چرا بازی درمیاره باز؟ نمیشه نظر گذاشت. هی میگه کد امنیتی را درست وارد نکرده اید!!! 

هر روز یه بازی جدید داره. منم حوصله کوچ کردن ندارم.

خوبین؟

من خوب نیستم زیاد. هنوز سیل خبرای بد ادامه داره. درست همون وقتی که فکر می کنیم دیگه بدتر از این نداریم، کلی اتفاقات بدتر تر میفته. 

ازتون خواهش می کنم انرژی های مثبتتون رو برامون بفرستید این روزا و تو دعاهاتون ما رو هم یادتون نره 

روزای خوبی داشته باشید 

3 سالگی کار

امروز دقیقا 3 سال از روزی که اومدم تو این شرکت می گذره. تا قبلش همش کارهای پارت تایم رو تجربه کرده بودم. روزای اول این کار انقدر برام سخت بود که گوارشم به فنا رفت! گفتن بعد از 1 سال عادت می کنی، نکردم. بعد گفتن بعد از 3 سال عادت می کنی. 3 ماه مونده بود به 3 سال که واسه کرونا تعطیل شدیم و حالا باز 3 سال طول می کشه تا عادت کنم  خلاصه که فکر کنم هیچ وقت عادت نمی کنم. 

سیگما 2تا شرکت داشت. شرکت اولش رو زود جمع کردن چون کم بازده بود، اما شرکت دوم خیلی خوب بود اوضاعش خدا رو شکر. تا اینکه تو همین ماه مصوبات جدید صنفشون اومد و این شرکت هم جمع شد دیگه کامل! خیلی سختشه بخواد برگرده به زندگی کارمندی. خلاصه که روزای بد هجوم آوردن. باید زره آهنی بپوشیم. 

ما همچنان فول تایم داریم میایم و همه همچنان دارن اعتراض می کنن. تا الان که فایده نداشته، اما میخوام امیدوار بمونم. 

دوستم که پزشکه میگفت دوباره آمار بستریای کرونایی بیمارستانشون رفته بالا. خدا به خیر بگذرونه.


زندگی کارمندی باز آغاز می شود!!!

آقا من غر دارم. خب مسائل داداش رو نمیتونم بیام اینجا بگم، مونده تو دلم. مسائل مالی خودمون هم خیلی قابل گفتن نیست، اونا هم مونده. دیگه از کارم که میتونم بیام اینجا غر بزنم؟

کارمندای دولت که الان هر روز میرن سر کار، تا ساعت 2.5 هستن، ما باید تا آخر وقت (6) بمونیم!!! خب زور داره. هنوز هیچی نشده خسته شدم. این چه وضعشه؟

بعد آخه شرکتایی که باهاشون کار می کنیم از 3 به بعد نیستن دیگه. خب ما بیخود میمونیم که چی؟ کار هم که نیست دیگه! اصن نمیدونم چی تو مغزشونه! ما جز اولین نفرایی بودیم که دورکار شدیم. اون موقع بستر دورکاریمون خیلی فراهم نبود، یه هفته ای طول کشید تا همه چی جور شد. حالا که همه چی جوره و آمار کرونا هم بالاتر رفته، گفتن باید بیاین فول تایم!!! خیلی مسخره س. بعد اینکه نهار خوریمون تعطیله و دیگه نهار نمیفروشن. مجبوریم از خونه بیاریم پشت میزمون بخوریم! یه عالمه بوی غذا هم راه میفته! (نمیشه هر روز نون پنیر یا ساندویچ سرد خورد!) خلاصه که بد چیزی شده. کل روز هم باید ماسک داشته باشیم. خلاصه که خیلی گنده اوضاع. 

تازه انقدر دیر میریم خونه که دیگه نمیشه آشپزی کرد! 

دیروز ساعت 6 سیگما اومد دنبالم. یهو تصمیم گرفتیم بریم تره بار و شهروند. رفتیم یه عالمه خرید کردیم. له و لورده تا برسیم خونه ساعت شد 8.5. حالا کلی هم چیز میز خریدیم که باید بشوریم. شهروندیای غیر یخچالی رو گذاشتیم تو یه اتاق دیگه که دیر بریم سراغشون. ولی قارچ و نخودفرنگی و توت فرنگی رو نمیشد کاری نکنم. دوساعت شستمشون و قارچ ها رو خرد کردم فریز کردم. دیگه وقت نداشتم بلانچش کنم. مهم نیست سیاه شه! جون خودم مهمتره! توت فرنگی های ریز رو هم فریز کردم واسه همون بستنی یه دقیقه ای های شف طیبه که یکی از بچه ها تو کامنتا بهم یادآوری کرد. دیگه جون نداشتم نخودفرنگیا رو بسته بندی کنم. دادمش به سیگما. تا 11.5 طول کشید کارامون. دیگه جنازه بودم. یه قسمت فرندز دیدیم و خوابیدیم. خیلی یهویی از زندگی ایده آل پرت شدیم تو زندگی کارمندی فول تایم. استخونام ترک خورد اصن. حتی نرسیدم فریزر رو پر کنم با غذاهایی که از قبل پختم. خیلی نامردی شد 

این روزها هم روزهای خداست...

سلام سلام. صبح به خیر. اول هفته خوبی رو داشته باشید الهی.

ما این روزا، روزای جالبی نداریم. به قول سیگما کلا رفتیم تو قعر دوره سینوسی زندگیمون. البته منظورم زندگی زناشویی نیست. این مدت همش داره اتفاقای بد میفته. همش خبرای بد میرسه بهمون. انقدر بی حال و حوصله ام که همش دارم میخورم. هفته گذشته هر روز بستنی خوردم! بی خیال نگه داشتن وزنم شدم. ورزش نمی کنم و شبیه آدمای افسرده ام. هفته پیش انقدر بی حال بودم که یکی از بدترین پریودهام هم اومد سراغم. هم قبلش بدجوری پی ام اس بودم و هم خودش برام پر از درد بود. خلاصه که روزای گندی ان...

آخر هفته رفتیم ییلاق شاید یه کم بهتر شیم همگی. خوب هم بود خدایی. تولد تیلدا رو برگزار کردیم. دخترکم 6 ساله شد و داره دندون دائمی درمیاره. انگار همین دیروز بود که رفتیم بیمارستان برای به دنیا آوردنش. بتا براش کیک درست کرد و منم با خامه آبی تزیینش کردم. تم تولدش السا آنا بود که این روزا همه دخترای این سنی عاشقشن. تو روحیه مون تاثیر خوب داشت.

جمعه ظهر هم برگشتیم تهران. سعی کردم ریلکس کنم حسابی. اول از همه به گلدونام رسیدگی کردم. یه اسپری چند منظوره داشتیم که داشت تموم میشد، همشو ریختم تو یه ظرف دیگه. اسپری رو چندبار شستم و پر کردم از آب و کود مایع برای آنتریوم. حسابی اسپری کردم به برگای تازه آنتریوم که دو هفته پیش هرسش کرده بودم. بقیه ش رو هم ریختم رو خاکش. بعد کود NPK برای بقیه گلدونا ریختم تو اسپری و به همشون اسپری کردم و چند سری دیگه به خاکشون هم آب کود دار! دادم. بعدشم رفتم حمام. پاهامو گذاشتم تو محلول آب گرم و نمک حمام. یه محلول آبی خوشرنگ. بعد از حمام حسابی پدیکور کردم، ماسک گذاشتم و لم دادم و صوتی کلیدر رو پلی کردم و چشمامو بستم. ریلکسیشن خیلی خوبی بود. بعدش با سیگما هم گناه دیدیم. خوشم میاد از فیلمش. به نظرم هم موضوعش کشش داره، هم بازیاشون خوبه. حالا کم و کاستی هایی هم داره، اما نسبت به بقیه فیلمای سینما خانگی، خیلی خیلی بهتره. بعد سیگما رفت سر کارای خودش و من در حالی که کلیدر گوش می کردم، یه عالمه فلفل دلمه ای رنگی رو مدل های مختلف خرد کردم و فریز کردم تا بعدا واسه غذاها ازش استفاده کنم. همه این کارا رو کردم تا حالمو خوب کنم ولی خب خیلی لحظه ای بود. در نهایت باز شب خوب نبودم و فقط سعی کردم بخوابم دیگه.