از همه جا

سلام. چطورین؟ اوضاع خوبه؟

ما هم هستیم خدا رو شکر. 

چند وقتی بود که حس می کردم اعصابم خط خطیه. بیشتر از قبل. از زمستون پارسال شروع شد. با دوست روانپزشکم مشورت کردم که یه دارویی رو شروع کنم. بعد از جلسه مشاوره، یه دارویی رو بهم پیشنهاد کرد، ولی هنوز مردد بودم که استفاده کنم یا نه. از عوارضش می ترسیدم. تقریبا 6 ماهی طول کشید تا این آخرا که دیگه به این نتیجه رسیدم بد نیست بالاخره. خصوصا که چند ماهی بود که دوران پی ام اسم طولانی شده بود و با اعصاب خوردی فراوان سپری می شد. دیگه دل به دریا زدم و شروع کردم ش. الان با گذشت 6 هفته، از نتیجه ش راضیم. یه "دنیا به یه ورم" خاصی تو نگاه و روش زندگیم هست دیگه. حوصله خیلی بحثا رو ندارم. اصلا حوصله حرف زدن ندارم حتی. ولی به جاش دیرتر عصبانی میشم. سعی می کنم با دلتا مهربون تر باشم. بیشتر حوصله ش رو دارم و کمتر ازش عصبانی میشم. همه ی ایناش خیلی خوبه. ولی اینکه حوصله ی آدما رو ندارم زیاد جالب نیست به نظرم. خصوصا که یکی از همکارا همش میاد میشینه پیشمون و حرف میزنه و من نمیدونم چجوری باید حوصله اومدنش رو داشته باشم. 

یه تغییراتی تو محل کار پیش اومده که یه سریاش خوبه، یه سریاش بد. سعی می کنم با فکر به خوباش گذران زندگی کنم و اون بداش کمتر اذیتم کنن. 

اوضاع مالیم خرابه. به دو نفر قرض دادم و پس دادنشون طول کشیده و شدیدا بی پول شدم. مجبورم آمار پول تو کارتم و خریدام رو ریز به ریز داشته باشم. خدایا یه پولی برسون. 

این بی حوصلگیم تو خیلی از جنبه های زندگیم داره خودش رو نشون میده. البته همش هم به قرصه مربوط نیست. از قبلشم همینجوری بودم. سالیان ساله. در واقع حس می کنم تاثیر شبکه های اجتماعیه. به هر حال که خوبی هایی داره که نمیذاره ازش دست برداریم ولی حس می کنم بی صبرترم کرده. انتظار دارم همه چیز کوتاه باشه، سریع عنوان بشه و در کوتاهترین زمان لب مطلب رو برسونه. خاصیت اینستاگرام برام همینه. ولی خب بدعادتم کرده. برای هر موضوع فقط چند ثانیه وقت میذارم و دوس دارم فوری موضوع بعدی مطرح بشه! در واقع حس می کنم فرصت فکر کردن رو دارم از خودم میگیرم. کتاب خوندن برام سخت شده، فیلم دیدن برام سخته، تو یه مرحله نمیتونم ببینم فیلمی رو و کلا بی طاقت شدم. البته از اول هم بودم ها. ولی بدتر شدم در چند سال اخیر. نمیدونم برای متوقف کردن این اتفاق باید چه کنم. احتمالا از کم کردن ساعت کار با شبکه های اجتماعی شروع کنم. ولی خب واقعا حوصله کار دیگه ای رو هم ندارم. حس می کنم یه خستگی مزمن دارم. 

تا اینجای پست خیلی کسل کننده شد، بذار ببینم چیز جذاب چی دارم تعریف کنم. خخخ. 

آهان، یه روز با دلتا و سیگما رفتیم باغ کتاب. انقدر که من و سیگما از خرید و دیدن لوازم تحریر جدید کیف کرده بودیم، فکر کنم به دلتا خوش نگذشت. البته اونم خوشحال بودا، ولی ما خیلی کیف کردیم. 2-3 ساله که تو شهریور حتما یه بار میریم باغ کتاب. به بهونه خرید برای دلتا، خودمونم کیف می کنیم. چنتا کتاب براش خریدم و یه کم لوازم تحریر و یه کم اسباب بازی. از همه بیشتر با ست وسایل پزشکی حال کرده. هی میگه خانم دتکُر، خانم دتکر.  ولی خیلی گرون بود همه چیز. تو این دو سه ساله قشنگ دارم کوچیک شدن کیسه های خریدمون رو به چشم میبینم. دیگه چی گرون نشده؟ 


بازگشت به 30 سالگی

سلام سلام. حالتون چه طوره؟


ما هفتمین سالگرد ازدواجمون رو پشت سر گذاشتیم. به بهونه خرید کادوش (از طرف سیگما به من)، کادوی تولد 4 ماه پیشم رو هم زنده کردم. خخخ. بعدشم خودم کیک و دسته گل گرفتم به عنوان کادوی سیگما  وقتی لاندا پررو می شود. خخخ.

گفته بودم که از 2 ماه پیش تا الان که رژیم رو شروع کردم دیگه؟ البته نه رژیم منسجم، فقط اینکه کمتر می خورم. تو این مدت چندین بار کیک تولد اینا هم خوردم یا هله هوله، ولی خب سعی کردم حواسم باشه. دیگه اینکه یه دوره ی یه ماهه هم ورزش کردم و نتیجه ش این شد که از آخر خرداد تا آخر مرداد، در طی 2 ماه، 5 کیلو کم کردم و بسی خوشحالم از این قضیه. دیگه برگشتم به وزن شروع بارداریم. دقیقا بعد از 3 سال. اینکه لباسای قدیم یکی یکی اندازه م میشن خیلی خوشحالم می کنه. باشد که این شادی مستدام باشه و 3-4 کیلو دیگه هم کم کنم و برسم به وزن قبل از شروع پاندمی کرونا. که کرونا خونه نشینمون کرد و اوایلش هی غذاهای خفن و کیک اینا میپختم و تو 6 ماه حدود 3-4 کیلو چاق شده بودم. بعدشم که باردار شدم و هیچی دیگه. 

یه چیز دیگه هم اینکه بعد از بچه دار شدن دیگه حوصله رسیدگی به خودم رو نداشتم و همه کرم های روتین پوستیم داشتن گوشه ی کمد خاک می خوردن. یه روز آوردمشون بیرون و دیدم که تاریخ انقضاشون نزدیکه و دیگه الان برای اینکه هدر نرن ، هر شب دارم روتین پوستیم رو خیلی جدی اجرا می کنم و از این روند هم راضیم. 

چند دست لباس ست با دلتا تهیه کردم و دیگه تو مهمونیا یا کلاسای مادر و کودک ست می پوشیم، حال میده. البته نه اینکه ست سفارش بدم ها، مثلا دیدم اون بلوز قرمز داره با شلوارک سفید، برای خودمم بلوز قرمز شبیهش خریدم و با شلوار سفید می پوشم. اینجوری. ولی راضیم از این کار. 

نوتایتل شهریور 1402

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.