کوکب خانم

آخر هفته، سیگما خیلی سرش شلوغ بود و قرار شد من با مامان و بابا برم ییلاق. سه تایی رفتیم. یه آخر هفته آروم.

اینم دوتا از عکس از ویوی تراس ییلاق، به درخواست بچه ها:


صبحا مامان و بابا میرفتن باغ، من میموندم خونه نهار درست می کردم. امسال همه میوه های باغ رو سرمازده بود، به جز آلبالو و سیب گلاب. مامان و بابا یه کم چیده بودن برامون. به جای اینکه آتش بدون دود رو شروع کنم، صوتی "صد سال تنهایی" رو پلی کردم و گوش دادم. اونم با صدای مهدی پاکدل. خیلی جذبم کرد.

 کلی هم فیلم رو نماوا دیدم. جان دار، قسم، هزارتو رو دیدم. سه تاشم دوس داشتم. سه تاشم ناراحت کننده بود. 

شنبه هم قرار نبود برم سر کار، واسه همین جمعه عصر سیگما اومد ییلاق پیشمون. انقدر دلمون برای هم تنگ شده بود که. خیلی حس خوبی بود که اومد. بهش میگم هر چند وقت یه بار میرفتی ماموریت خوب بود ها. بعدش اینجوری واسه هم دلتنگ میشدیم. خخخ. 

شنبه ساعت 3 برگشتیم تهران و سیگما بدیو بدیو رفت دنبال کاراش. مامان یه کم آلبالو داده بود برای خانواده سیگما بیارم. قرار بود شب دامادشون بیاد سیگما رو برسونه خونه. بهش گفتم وقتی اومدین، بگو وایسه که آلبالو رو هم ببره با خودش. 

خودمم پاشدم کلی ورزش کردم. دو تا سِت حلقه زدم. 40 مین پیاده روی کردم و صد سال تنهایی گوش دادم در حینش. بعد هم دو قسمت فرندز دیدم. واسه شام قصد داشتم پیتزا درست کنم. نون پیتزا از نان سحر سفارش داده بودم، مینی پیتزا بود. گفتم دیگه درست کنم واسه شام. این عکس قبل از تو فر رفتنش. یه ربع تو فر بود و بعد روش پنیر پیتزا ریختم دوباره و 7-8 دقیقه هم گریل بود که دیگه عکسشو ندارم.

سیگما گفت 10 مین دیگه میاد. همه کار پیتزاهه رو کردم. شربت توت فرنگی هم درست کردم واسه اولین بار. یه پارچ درست کردم. سیگما که اومد بالا آلبالو رو ببره گفت گاما اینا همگی تو ماشینن و دیگه بهشون زنگ زدم که بیان بالا. هی گفت نه، دیدم زشته واقعا تا اینجا اومدن بالا نیان. خصوصا که دخترک هم خیلی دلش میخواد بیاد خونه ما. خلاصه اومدن. شانس آوردم خونه تمیز بود تقریبا و مرتب. با استانداردای من، جز معدود دفعاتی بود که خونه واسه مهمون سرزده مرتب بود. خخخ. گفتم مهمون سرزده یاد کوکب خانم زن پاکیزه ای بود افتادم.   آخر هفته خیلی به خونه رسیدگی کرده بودم. دیگه شربته سهم اونا شد. پیتزاهه خیلی کم بود، عصرونه طور میشد که البته ساعت 8.5 بود. سیگما بهشون گفت شام بمونن و پیتزا نیمه آماده از باروژ هم سفارش داد. پیتزاهای خودم رو تو فر پختم که بد نشدن. نون های آماده همیشه یا سفت میشن یا خمیر. ولی خب خوب بود در کل. پیتزاها هم رسید و دور هم شام خوردیم. میخواستم شیرانبه هم درست کنم که دیگه همه گفتن سیرن و فقط چای و خرما آوردم. تا 10.5 بودن و بعد رفتن. گاما گفت که شوهر خاله شون هم کرونا گرفته و یه هفته س که بیمارستانه  کلی ناراحت شدیم براشون. 

این روزا خیلی سعی می کنم که اوکی باشه حالم، ورزش می کنم، خونه رو تمیز می کنم. سعی می کنم خوشحال باشم. ولی نیستم. تعداد تلفات روزانه کرونا پنجشنبه 19 تیر رکورد زد. 221 نفر تو روز. خدا به خیر بگذرونه این روزا رو. 


نظرات 5 + ارسال نظر
زری یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 04:25 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

آفرین کوکب خانم:)
با مامان بابات برو میوه چینی حال میده:)
ما سیب نداریم:( من عاشق درخت سیب هستم.

باور کن تو این سالا انقدر رفتیم میوه چینی که دیگه از میوه چیدن متنفرم البته این سری کلی آلو چیدم که مامان برام لواشک درست کنه. امسال میوه های باغ خیلی کم بود. دو تا دوساعت مامان و بابا رفتن زود تموم شد. سالای قبل هممون باید میرفتیم کمک.
ما قبلا درخت سیب داشتیم از این گنده ها، ولی الان دیگه نداریم. الان فقط سیب گلاب داریم.

مهر یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام،خواستم برم فیلیمو دنبال فیلم ،که دیدم تو زحمت معرفی رو کشیدیالبته جان دار رو دیده بودم
نمیدونم کامنت منو تو پستهای قبل یادته یا نه که گفتم مشکلی برام پیش اومده که انقدر فکر کردم خودم و شوهرم مریض شدیم ،الان هم خواستم بگم از اینکه سر کار میری خوشحال باش ،همون کار و خستگی اش باعث میشه یه تایمی به مسایل کمتر فکر کنی،من الان به خاطر همون مشکل سر کار نمیرم ،و روزهامو دارم الکی هدر میدم،کاش یه تکونی به خودم بدم

ایول. فیلم طلا رو هم ببین. بهم پیشنهاد شده ولی هنوز ندیدم.
عزیزم، بله یادمه. اره واقعا اگه سر کار نرم همش میشینم غصه میخورم. البته با این کرونا سر کار رفتن هم خیلی شادم نمیکنه، قبلنا با همکارا میرفتیم نهار و کلی حال میداد. الان دیگه نمیشه. فقط خستگیش باعث میشه آدم کمتر فکر کنه.
من نمیدونم مشکلتون چی بود ولی اگه جا داره که بهش فکر نکنی و اون تکون اساسی رو به خودت بدی، حتما این کار رو بکن. از دست روی دست گذاشتن هیچی درست نمیشه

ترانه یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 11:29 ب.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

اتفاقا منهم یاد کوکب خانم افتادم که با محصولات خودش از مهمونها پذیرایی میکرد. آفرین به لاندای کدبانو و با سلیقه.
مرسی از عکسها . هم غذاها خوش آب و رنگ و قشنگه و هم گلهای شمعدانی توی تراس

راس میگی، به اینش که میوه ها هم محصول خودمون بود دقت نکرده بودم.
خواهش می کنم

پیشاگ دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 09:31 ق.ظ

لاندا با این عکس ییلاق منو بردی خونه مامانم اینا . ایوون مامان اینا و شاتوتی که همینجوری خودشو انداخته تو ایوون
در مورد ماموریت وقتی این دلتنگی لذت بخشه که در نبود سیگما یکی دیگه پیشت باشه ولی اگه مثه من تنها بمونی عمرا از این ارزوها بکنی
کوکب خانم اون قدیما یادمه نمیرو درست میکرد تو یکم ورژنت بالاتر بود پیتزا درستیدی
همیشه خوش باشی

به به، شاتوت هم خیلی حال میده، همونجا بچینی هی بخوری. ما که فعلا باید صبر کنیم این گردوها برسه.
راست میگی، اینجوری به قضیه ماموریت نگاه نکرده بودم
نیمرو باحال بود

الی دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 10:28 ق.ظ

عالی و پر انرژی مثل همیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد