-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مردادماه سال 1400 01:31
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مردادماه سال 1400 09:52
سلام هیچ خبر جدیدی نیست. اوضاع همونطوریه. همینش باز امیدوارمون میکنه که دکترا بتونن زمان بخرن برای ترمیم ریه. بچه ها خیلیاتون پرسیدین که بابا واکسن زده بودن یا نه. نه نزده بودن چون نوبتشون اعلام نشده بود تا اخر خرداد! لعنت به باعث و بانی این وضع. خرداد بابا اون داروهای تضعیف کننده سیستم ایمنی مربوط به بیماری زمینه...
-
روزای سختتتت
یکشنبه 24 مردادماه سال 1400 17:59
من از ییلاق برگشتم که برم خونه پدرشوهر. پیش بقیه باشم تو این روزای سخت. البته همشون بهم گفتن تو نیا، فقط شماها کرونا نگرفتین. ولی دیگه دلم طاقت نیاورد. تو ییلاق هر روز گریه زاری داشتیم. گفتم بیام پیش سیگما باشم لااقل. اومد دنبالمون. تو راه از بیمارستان زنگ زدن که بیا امضا بده واسه هموپرفیوژن و البته پولش رو. با دستگاه...
-
لعنت به کرونا...
شنبه 23 مردادماه سال 1400 13:06
روزای بدی رو داریم میگذرونیم. بابای سیگما تو ICU هستن. سطح اکسیژن پایینه و درگیری ریه بسیار بسیار زیاد. صد در صد! هر چی دعا کردیم روز به روز بدتر شد... سه شنبه صبح، بعد از 13-14 روز که از مرخص شدن بابا میگذشت، صبح تماس گرفت که سیگما من حالم خوب نیست. تنگی نفس دارم و دو روزه که دارم سرفه می کنم. سیگما از رختخواب پرید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1400 12:30
دیروز حال بابای سیگما بد شد... دنبال تخت ICU هستیم... دعا میکنید؟
-
بامداد شنبه
شنبه 9 مردادماه سال 1400 00:59
سلام سلام. اول از همه بگم که خدا رو شکر، بابای سیگما مرخص شد و نگرانی ما برطرف شد. دوست پزشکم تو لفافه بهم گفت که واقعا نگران بودن که بدنشون به داروها جواب نده، ولی خدا رو صدهزار مرتبه شکر. بازم ممنون از دعاهاتون. راستی، از دعاهاتون که تشکر کردم، دوست عزیزی به نام فاطمه، کامنت گذاشت که از شما بخوام دعا کنید که این...
-
خبرای خوب
سهشنبه 5 مردادماه سال 1400 13:14
سلام بچه ها. خوبین؟ من اومدم خبر خوب بدم. حال بابای سیگما خیلی بهتره و همین روزاست که از بیمارستان مرخص بشه. من به دعاهای شما ایمان آوردم شدیییید. دیگه از این به بعد، مثل از این به قبل، هی مزاحمتون میشم این هفته ها اوضاع زندگی ما خیلی گِله! تو گِل موندیم قشنگ! سیگما که الان تقریبا 2 هفته س که 2 تا ماسک داره، اتاق...
-
نوتایتل مرداد 1400
شنبه 2 مردادماه سال 1400 01:45
-
کرونای لعنتی...
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1400 21:15
بچه ها میشه برای بابای سیگما دعا کنید؟ ماجرا از این قرار بود که حدود 2 ماه پیش بابای سیگما دچار یه بیماری خودایمنی پوستی شدن که باید کورتون میخوردن و یه داروی خاصی رو به مدت 4 هفته، هر هفته تزریق می کردن که اون دارو سیستم ایمنی بدن رو به شدت سرکوب می کنه و ضعف ایمنی میاره. گفته بودن که به هیچ وجه الان نباید کرونا...
-
و باز هم کرونا!!!
سهشنبه 29 تیرماه سال 1400 05:29
سلام. چطورین؟ ما حال جسمی خودمون خوبه ولی داستان ها داریم. همونجور که گفتم ریه پدر سیگما درگیر شده بود و با چنتا پزشک از جمله دوستای من مشورت کردن و گفتن باید رمدسیویر تزریقی بگیرن تو بیمارستان ولی نیاز به بستری نیست. دیگه یکی از دوستام بیمارستان تو بخش کروناست. سیگما شنبه پدرش رو برد همون بیمارستان. از 11 صبح که...
-
بازم کرونا...
جمعه 25 تیرماه سال 1400 01:26
سلام. خوبین؟ ما خوبیم خدا رو شکر. حال مامان بهتره. دکتر گفت اسکن ریه قبلی که توش ریه پاک بوده رو زود گرفتین و ممکنه درگیر بشه. فعلا علائمش برطرف شده تا حدودی. اما ریه معلوم نمی کنه. فکر کنم باید یه بار دیگه اسکن ریه انجام بده. حالا شنبه میره دکتر. از اونور درگیر کرونای بابای سیگما شدیم. امروز جواب تستشون اومد. تقریبا...
-
کرونا...
یکشنبه 20 تیرماه سال 1400 14:46
سلام. روز بخیر. خوبین؟ من زیاد خوب نیستم. آخه مامان کرونا گرفته و نگرانشم. انقدر واکسن بالای 60 سال رو نزدن که مامان گرفت... لعنت به این ویروس... شرم به این کشور! همه دنیا واکسن زدن و ما اینجا درگیر موج پنجمیم... باز جای شکرش باقیه که بابا واکسن رو زده. وگرنه الان نگرانیم دوبل بود. هفته گذشته که ییلاق بودیم، یه روز...
-
روزهای دلتایی
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1400 17:42
سلام به همه. برقمون رفته و الان کلاس زبان باید میداشتم. ولی برق معلم زبانمون هم رفته بود و کلاس تشکیل نشد. این شد که اینجام. در مورد پست قبلی، کلی کامنت برام گذاشتین که دوس دارم سر فرصت جواب بدم واسه همین هنوز تایید نشدن. همه متفق القول بودین که باید خودمون شاد و شارژ باشیم تا بچه شاد و سالم تربیت کنیم. شیرخشک و...
-
مادر خوب بودن
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1400 11:17
مادر خوب بودن یعنی چی؟ مادر کافی بودن یعنی چی؟ این روزا مثل هر کس دیگه ای که تازه مادر شده، سر دوراهی هایی میمونم. دوراهی وقف بچه شدن یا اهمیت دادن به خود در کنار بچه؟ اینکه همه میگن اگه خودت شیر داری دیگه شیر خشک نده، پستونک نده، اینا همه میشه محدودیت واسه مادر که دو دقیقه نتونی از جات تکون بخوری. من شیرخشک رو از...
-
دو ماهگی
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1400 18:07
سلام سلام. وقت بخیر. تا الان تو کلاس زبان بودم که چون اینترنت استاد ضعیف بود، کلاس نصفه موند و الان وقت دارم پست بذارم. البته بگم که همون نصف اول کلاس، دلتا همش تو بغلم بود و اصلا نفهمیدم چی شد. تا اینکه بالاخره خوابید و 5 دقیقه بعدش هم کلاس کنسل شد! منم یه فنجون قهوه گرفتم دستم با شکلات و نشستم پای نوشتن این پست....
-
نوتایتل تیر 1400
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1400 18:06
-
یک ماه و نیمگی
یکشنبه 16 خردادماه سال 1400 13:16
سلام و صد سلام. ببخشید که این همه نبودم. همونجور که گفتم وقت نمی کنم بشینم پای لپ تاپ. فقط هفته ای دو روز واسه کلاس زبانم میشینم پای لپ تاپ. اونم معمولا دلتا چسبیده بهم و یا داره شیر میخوره یا روی شونمه. الانم گوشیم پر شده بود و مجبور شدم بشینم پای لپ تاپ که خالیش کنم که وقت کردم پست بذارم. دلتا هم از حموم اومده و...
-
نوتایتل خرداد 1400
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1400 00:26
-
اردیبهشت بهشتی
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1400 20:58
سلام سلام. من الان یک مادر تمام وقتم که بعد از چندین روز که هر روز قصدشو دارم، بالاخره وقت کردم لپ تاپ بگیرم دستم. اونم چون دلتا جانم خوابیده که ای کاش نمیخوابید. دیروز که عصری بیدار بود، ساعت 4 صبح خوابید. امروز که عصر هم خوابه کی دیگه میخواد بخوابه؟ عرضم به حضورتون که تولد 31 سالگی به اون شدت خلوتی که فکر می کردم...
-
تولد 31 سالگی
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1400 14:03
اینا رو دیروز نوشتم: امروز تولدمه. ۳۱ سال تمام. امسال اولین سالیه که دخترم روز تولد تو بغلمه. دختر خوشگل من دو هفته ش تموم شده و الان توی بغلم خوابیده و شیر میخوره من خیلی خوشبختم که خدا این کادویتولد رو بهم داده... این چند روزی که گذشت باز هم درگیر کلی مسائل بودیم. دوشنبه از غربالگری باهامون تماس گرفتن و گفتن تو...
-
10 روزگی
جمعه 10 اردیبهشتماه سال 1400 22:18
سلام سلام. حالتون خوبه؟ ما خوبیم خدا رو شکر. ببخشید که نیومدم این چند روز. سرم بسیار شلوغ بود. لپ تاپم رو هم با خودم نیاورده بودم خونه مامانینا. این بود که نمیتونستم پست بذارم. هر چند که پست قبل رو هم توی بیمارستان با گوشی گذاشته بودم. ولی خب واقعا سرم شلوغ بود. اون روز توی بیمارستان، ساعت 8-9 شب اومدن بهم گفتن که...
-
دخترکم به دنیا خوش اومدی
پنجشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1400 19:27
سلام به همگی صدای من رو از رو تخت بیمارستان میشنوین. دیشب نصف شب اومدیم برای پذیرش که بتونیم اتاق خصوصی بگیریم. کلی معطل شدم تا ۹ که دکتر بیاد. دخترکم ساعت ۹:۱۵ امروز، قدم به این دنیا گذاشت و دل ما رو شاد کرد. منم حالم خوبه خدا رو شکر. بی حسی از کمر بودم، توی اتاق عمل صدای دلتا رو شنیدم و همینجوری اشکم میرفت. این...
-
آخرین روز بارداری
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1400 16:13
سلام سلام. اردیبهشتتون مبارک. ماه خوشگلم رسید. همیشه که به خاطر تولد خودم توجه ویژه به اردیبهشت داشتم. این سری که دیگه دخترکم هم قراره تو همین ماه به دنیا بیاد، دیگه چه شود. امروز آخرین روزیه که دلتا خانوم مهمون دلمه. بی صبرانه منتظرم فردا از راه برسه. صبح به بانک خون بند ناف زنگ زدم که واسه فردا هماهنگ شیم. به آتلیه...
-
نوتایتل اردیبهشت 1400
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1400 02:42
-
روزای آخر بارداری
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1400 16:13
سلام به همه. وقت بخیر. خوبین؟ نمردیم و این 38 هفته بالاخره تموم شد. آخیش. خیلی منتظر تموم شدنش بودم. دیگه از 5شنبه قبلی هر روزی که به دنیا بیاد اوکیه. هر چند که بین خودمون بمونه، همه تاریخای بعد از 25ام رو دوست ندارم. هر کی یه جور خله دیگه، ما هم اینجوری . این 10 روزی که مرخصی گرفتم، وقتم بیشتر شده. میخواستم بیشتر...
-
شمارش معکوس
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1400 10:39
سلام سلام. صبح بهاری سه شنبه تون به خیر و شادی. خب من از دیروز دیگه مرخصی گرفتم و دورکاری رو هم تعطیل کردم. میخوام یه کم به کارای اومدن دخترک برسم. تا الان فراغ بال نداشتم. نامه از روانپزشک گرفتم که بگه ترس (فوبیا) از زایمان طبیعی دارم و این رو دادم به دکتر خودم تا بالاخره نامه بیمارستان رو داد. گفت برای زایمان اول 39...
-
آخرین هفته ها با بره تو دلی
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1400 13:50
سلام سلام. حالتون چطوره؟ ما خوبیم خدا رو شکر. امروز 37 هفته ی بنده تموم شد و خدا رو شکر از این لحظه به بعد اگه نینی به دنیا بیاد، دیگه اسمش زایمان زودرس نیست. یه نفس راحت کشیدم. خب من این هفته یه بار دیگه سونو کردم و خدا رو شکر همه چیز اوکی بود. دیگه دیروز وقت دکترم بود. از صبح کلی برنامه داشتم که همه رو گذاشته بودم...
-
آتلیه بارداری
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1400 11:29
سلام سلام. صدای من رو از ییلاق می شنوید. سیگما مونده تهران و من با بتا اومدم پیش مامانینا. بند و بساطم رو هم آوردم و از همینجا دارم دورکاری می کنم. با منظره باغ و کوه و شکوفه های خوشگل بهاری. البته که هوا سرده و بخاری هم روشنه. خب از شنبه بگم که وقت آتلیه داشتیم. صبح یه دوش گرفتم و ساعت 1 بود که رفتم آرایشگاه، موهام...
-
سال نو مبارک
جمعه 6 فروردینماه سال 1400 01:55
سلام سلام. این اولین پست سال جدید. سلام به 1400. دیروقته. ساعت 1.5 بعد از نصف شب. امروز انقدر خوابیدم که الان ذره ای خوابم نمیاد. تازه بستنی خوردم با توت فرنگی یخ زده و دخترک داره کله معلق میزنه تو شکمم. هفته 36 رو شروع کردم امروز. بازم انگار 4 هفته مونده. از روزای آخر سال هی میگم یه ماه بیشتر نمونده، الانم که یه هفته...
-
نوتایتل فروردین 1400
جمعه 6 فروردینماه سال 1400 01:52