گرجستان

سلام سلام. حالتون چه طوره؟

ما خوبیم. بدک نیستیم. 

سفرمون به تفلیس انجام شد. با 6 تا ازدوستامون رفتیم این سفر رو. توی سفر علی رقم اینکه روابط دونفره مون اصلا خوب نبود، ولی بقیه ش با بچه ها خیلی خیلی خوش گذشت. 3 تا تور گرفتیم و حسابی تفلیس و کاختی رو گشتیم و بسی خوش گذشت. قبلش فکر می کردم هیچی نداشته باشه، انصافا زیاد هم نداشت، ولی همونشم خوش گذشت. آخ آخ نگم از غذاهاشوووون. بی نهایت خوشمزه بود. ما 8 تا آدم بزرگ بودیم، هممون غذاهاشونو دوست داشتیم با سلیقه های مختلف. دنده خوک هم تست کردم، اونم بی نهایت خوشمزه بود  سیگما عاشق خاچاپوری شده بود. خداییش بی نظیر بود. تور روز اولمون غذای ایرانی داد، اگه میدونستیم انقدر غذاهاشون خوبه همون نهار اول رو هم میرفتیم از غذاهای اینا میخوردیم. دلتا هم خیلی همکاری کرد، بچه ی خیلی خوبی بود در طی سفر. البته به جز یه باری که توی رستوران بالا آورد و بعدش من و سیگما حسابی دعوامون شد چون من براش لباس اضافه نبرده بودم، که خب اونم تقصیر خودش نبود. ولی خیلی ضدحال بود. خیلی شیک قبل از رفتن به رستوران خوابوندمش و توی کالسکه ش خواب بود و ما خوشحال داشتیم سفارش میدادیم که یهو با اوق زدن بیدار شد و حسابی بالا آورد و بعدشم که لباس نداشت و با سویشرت نشست و تا آخرش هم بیدار بود! تو بقیه سفر خیلی خوب بود. نه نق میزد و نه اذیت می کرد. به جاش تا برگشتیم همون شب تب کرد و 3-2 شب تب داشت. قشنگ خستگی سفر مونده بود تو تنم. اونجا که کم خوابی داشتیم، وقتی هم رسیدیم دلتا تب کرد و کمر سیگما هم گرفت. من خودم باید دلتا رو هندل می کردم همش. شبا تا 4 بیدار بودم و 7پامیشدم میرفتم سر کار. یه هفته کم خوابی شدید. فقط آخر هفته که کمر سیگما بهتر شد و تب دلتا هم کمتر، یه شب قشنگ 8 ساعتم رو خوابیدم و دلتا رو سپردم به سیگما. تو این تعطیلات ارتحالیدی هم سعی کردم بیشتر بخوابم که بد نبود، اما باز از دیروز دلتا تب کرده! با فاصله ده روز! خسته شدم دیگه. 

ساعت کاریا رو هم که کشیدن جلو. واسه ما که هیچی هم ازش کم نکردن. صرفا فقط باید کله سحر تر بیدار شیم. خیلی زور داره. 

اومدم یه پست پر انرژی بذارم، ولی خوابم گرفته و فقط دارم خمیازه می کشم. نو انرجی 


نوتایتل خرداد 1402

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.