میسینگ دیتا :(

اردیبهشت بود که گوشیم خودش دیفالت آپدیت شده بود به اندروید 4.3! بعد یه سری چیزای رو مخ ایجاد شده بود توش که حرصم میداد و کلی هم کند شده بود گوشیم. قشنگ میخواستم بندازمش دور. دیگه چند روزی بود که افتاده بودم تو فکر داون گرید که حداقل برگرده به چیزی که قبلا بود. یه سری از دیتاهام رو برداشتم و بقیه رو هم دادم نرم افزار خود سامسونگ واسم بک آپ بگیره، مثلا از خود اپلیکیشن هام. بعد گوشی رو فکتوری ریست کردم قبل از آپگرید یا احتمالا داون گرید، بعد دیدم عه! حل شده اون مشکلاتی که باهاش داشتم! خیلی هم خوب. بعد اطلاعات رو برگردوندم روش، ولی نرم افزار احمقش، از اپلیکیشن هام بکاپ نگرفته بود و دوتا از کاربردی ترین اپ هام، اطلاعاتشون از دستم رفت. هر چی فکر می کردم یادم میره و میخواستم یادم بمونه رو تو یکی از اینا سیو کرده بودم، پرید!!! بسی حرص میخورم، ولی خب گوشی سریع هم مزایای خودشو داره و سعی می کنم خیلی حرص نخورم. کل اطلاعاتم

چجوری زندگی دو نفره ی بهتری داشته باشیم؟

مدیریت تو روابط زناشویی به نظرم مهمترین کار دنیاست. هر چقدر هم که میزان دوست داشتن و علاقه بین زوجین زیاد باشه، ولی بازم بدون مدیریت، تنش هایی وجود خواهد داشت. این که دو نفر کاملا شبیه به هم باشن و در هر لحظه مثل هم فکر کنن که وجود نداره. دیگه کی از خواهر یا برادرمون به ما بیشتر شبیه ئه؟ مگه با اونا مشکل نداشتیم هیچ وقت؟ بنابراین اختلاف عقیده، نظر، فکر و ... همیشه وجود داره، فقط باید هندل بشه.


باید یاد بگیریم که چی کار کنیم که لحظات شاد و لذت بخش بیشتر داشته باشیم و لحظات تنش زا و جنجالی کمتر؟

خب من کاملا معتقدم که نمیشه هر دو نفری با هم بتونن یه زندگی عالی و خوب بسازن. یه بیس هایی باید وجود داشته باشه واسه این کار. مهمترینش علاقه از صمیم قلبه. با کسی ازدواج کنین که دوستش دارین و دوستتون داره، هر دو از ته ته قلبتون. نمیدونم چجوری میخواین مطمئن شین از اینکه دوست دارین هم رو، ولی هر جوری هست مطمئن شین و بعد جواب بله رو بدین.

بعد از اینکه با فرد دوست داشتنی زندگیتون ازدواج کردین، فکر می کنین دیگه همه چی حله؟ نه! این تازه اول ماجراست. حالا باید یه زندگی دل نشین بسازین واسه خودتون، که هم خودتون و هم عشقتون (همون فرد دوست داشتنی زندگیتون که اینجا بهش میگیم عشقتون!) از این زندگی لذت ببرین و عشق بینتون باعث تعالی و تکاملتون بشه.

خب، واسه اول ماجرا باید چی کار کرد پس؟ خیلی کارا، یعنی به اندازه همه روزای زندگی تجربه لازمه و یه عملکرد خاص برای هر موقعیتی لازمه که دونستنش و به دست آوردنش سخته. یه  سری موقعیت ها هست که صد سال هم آدم توش باشه، باز نمیدونه باید چی کار کنه. ولی یه سری هاش شدنیه. بیاین تجربیاتمون رو با هم درمیون بذاریم. تهش یه متن مقاله طور میشه که میتونیم واسه موقعیت های خاص به کار ببریم.

خب اولیش به نظر من توانایی قطع عصبانیته. یه وقتایی، هممون ممکنه خیلی عصبانی باشیم، نه صرفا از دست عشقمون، ممکنه از دست خودمون ناراحت باشیم، دوستامون، خانواده، استاد، مردم کوچه خیابون، یا حتی هورمونامون گند زده باشن به حالمون! در این جور مواقع اگه بتونیم عصبانیتمون رو کنترل کنیم، مهمترین گام رو برداشتیم. میدونم وقتی هورمونا بازی درمیارن کلی حساسیم و هر چیز کوچیکی بیخود عصبانیمون می کنه، اما مهم همینه که تو همین روزا، خودمون رو آروم نگه داریم و گل های باغچه عشقمونو که کلی تلاش کردیم و کاشتیم، رو نکَنیم.

یکی دیگه از مهمتریناش، به نظرم توانایی واقع بین بودنه، یعنی چی، یعنی یه جایی وسط بحث یا دعوا، فکر کنیم که آره خب، من اینجا بد جواب دادم، ممکنه که اون شروع کننده بوده باشه، ولی واقع بینانه، جاهایی که خودمون تقصیر داریم رو هم پیدا کنیم. و در ادامه ی این توانایی واقع بین بودن، باید توانایی عذرخواهی رو هم در خودمون تقویت کنیم. ما باید عذرخواهی کنیم، هر جا که مقصر بودیم. بازم میگم، فرض کنین دعوا رو عشقتون شروع کرده و حرفای چرت و حرص درآری هم زده و خیلی بیشتر از شما مقصر بوده، اما شما هم هر جا که تقصیر خودتون رو - هر چند هم کوچولو- متوجه شدین، عذرخواهی کنین. ضرر نمی کنین!


امروز این موارد به ذهنم رسید. خوشحال میشم شما هم کمک کنین و یه لیست خوب بسازیم. به اینا هم نقد دارین، وارده کاملاً. بفرمایین نقد کنین و پیشنهاد بدین.


ادامه دارد...


لاغری

خب من چاق شدم. از زمان خواستگاری که لاغر شده بودم، حالا 5- 6 کیلو چاق شده م تا ده روز پیش و دیگه مصمم شدم که لاغر شم. من اکثرا وزنم حول و حوش یه عددی اون وسطا هی میچرخه. این مدت ولی زیاد شده بود. حالا سعی دارم کمش کنم. وزن کم کردن سخته ولی خب می ارزید که این چند وقته، حدود 6-7 ماه، هر چی دلم خواست خوردم و هر کار دلم خواست کردم. خوشحالم بسی

فرآیند لاغر کردن هم الان واسم خوشاینده. هنوز لاغر نشدم زیاد، ولی جَوِش خوشحالم می کنه

پراکنده می نویسم

واسه منی که همه چیزم روی برنامه باید میبوده، اینکه مساله به این مهمی بدون برنامه ریزی باشه، خیلی باید سخت می بود، ولی نبود. یه روز شیرین بدون برنامه، شاید خیلی زودتر از موعد و در شرایطی که شبیه تصوراتم نبود (شاید بهتر هم بود البته)، رقم خورد.

حس خیلی جالبیه، ذهنم کلی درگیرش مونده و کلا همه چیزش جالبه... خدایا شکرت

چه تگرگی بود الان. زمین سفید شد از تگرگ. خدایا شکرت

خاله جونم عمل کرده. امیدوارم مشکل خیلی حادی نباشه... خدایا کمک... با همه این احوال شکرت

جای دنج خودمون، یه اتاق کوچولو، یه جای سرد، با یه بخاری گرم، یه ویوی بی نهایت زیبا به یه کوه نیمه برفی و یه دشت خشک و درختای لخت، سرشار از آرامش، آخر هفته ها می تونه ماوای آرومی باشه برامون، خدایا شکرت

بیخیال دفاع چهارترمه شدم. میخوام استرس نداشته باشم و پروژه رو خورد خورد پیش ببرم، میدونم کمکم می کنی، خدایا شکرت

در راستای پست قبلی

امروز قراره بریم آتلیه، یعنی میشه عکسا همونایی شده باشن که میخوایم؟ یه چنتا از عکسای عقد رو هم باید انتخاب کنم بدم روتوش و چاپ. با خودمون باشه سه تا چهار ماه دیگه هم طول میکشه!

هاردم رو هم سیگما درستوند و اطلاعاتمو از روش برداشت. نمیدونم چرا دست اون خوب کار میکنه، دست من که میاد اینجوریه! دیگه میدمش به خودش اصلا!

(مال خودش بود از اول هم! دومین کادوی تولدی بود که بهش دادم. ولی بعدا که پنجمین کادو تولد هم باز یه هارد با حجم بیشتر بود، قبلیو داد به خودم. حالا هارده انگار دوس نداره دست من باشه، واسه من بازی در میاره. خب برو پیش صاحب خودت بابا. الان من یه هارد گندالو تر دارم، نمیخوامت اصلا!)

فردا میخوام برم دیدن ناهید، نمیدونم یادگاری براش چی ببرم؟ امروز برم پاساژگردی، شاید یه چیزی یافتم. دلم میخواد گردنبند اینا بدم بهش که کم حجم باشه و بتونه ببره.

پنج شنبه جمعه یهو دو کیلو (کاذب) چاق شدم. الان اون دو کیلو کاذب رو کم کردم!

حلقه هولاهوپ هم خریدم. خیلی خنده بود. اولش یه دور هم نمی تونستم بزنم. با مامان و بابا تمرین می کردیم و سه تایی بلد نبودیم و می خندیدیم فقط. بعد یهو من تونستم بزنم. وقت می گرفتیم 10 ثانیه بیشتر نمیشد ولی بازم خوب بود. دیگه کم کم دارم به 30 ثانیه میرسونمش. مامان هم داره تمرین می کنه، هی میفته زمین حلقه ش! صداش داره میاد. خوبه طبقه اولیم حالا! الان یه کم بیشتر زد، ذوق کرده میگه بدو بیا لاندا، منو ببین برم ببینم، خودمم باز تمرین کنم

دعاهاتونم فعلا جواب داده، ولی ادامه داره، کلا هر وقت خواستین دعا کنین، لطفا منم فراموش نکنین