این روزهای تعطیل

انقدری وبلاگ گردی و تلگرام خونی کردیم که دیگه به یه تخصصایی توشون رسیدم واسه خودم. مثلا اینکه حسابی رو جمله هام فکر کنم. هم از نظر املایی مشکلی نداشته باشه، هم از نظر نگارشی و هم از نظر رسوندن منظورم به فرد مقابل. تو این گروها، خصوصا گروهای فامیلی انقدر مدل نوشتنایی دیدم که دوس نداشتم یا منظور نویسنده رو بد میرسونده، که به این نتیجه رسیدم. حتی واسه گذاشتن شکلک ها/اسمایلی ها/ استیکرها. حسابی باید فکر کرد برای هر کدومش. خب من و سیگما بیشتر عمر دوستیمون رو با چت کردن با هم گذروندیم. رسم الخط هم دستمون اومده بود قشنگ. مثلا علامت تعجب. یه نفر علامت تعجب ته جمله ش بود یعنی یا عصبانی بود، یا خیلی خیلی متعجب از پی ام قبلی یا از این دست معانی. هنوزم به علامت تعجب حساسیت دارم

امروز خیلی دلدرد و کمردرد و پهلودرد و از اینا دارم! روزای رو مخ تقویم!

گلدون شمعدونیم یه گل جدید داد. خیلی خوشحالم. اولین گلیه که تو لونای داده. اون برگ بنفشا (برگ بیدی) هم گل دادن بالاخره. این یعنی گرفتن. ولی ناز، گل نداده هنوز :(  حالا ایشالا اونم درست میشه. فعلا رنگ و روش بهتر از قبل شده.

کتاب خوندن رو هم گفتم شروع کردم دیگه؟ غرور و تعصب رو خوندم تموم شد. این بیکاریه داره مجال انجام کارای دوست داشتنی رو بهم میده

ولی خب مقاله مونده و استاد دوباره دیروز زبون اومد :(((

مهمونی سوم ما (لاندا بازم کدبانو می شود)


سلام سلام. آخر هفته روز موعود بود. همون روزی که دوستامونو دعوت کرده بودیم. تو یکی از پستا منو رو گفته بودم. یه قرمه سبزی هم بهش اضافه کردیم. اینجوری شد: جوجه کباب، قرمه سبزی، پاستا پنه با سس چیکن آلفردو، سوپ شیر و قارچ. مخلفات هم علاوه بر ترشی و زیتون اینا، سالاد کاهو و ژله و کرم کارامل اومد تو برنامه.

از 5شنبه صبح شروع کردیم. دو مدل ژله و کارامل درست کردیم. بعد رفتیم خرید با سیگما. اول رفتیم تره بار و هویج و لیموترش و قارچ اینا خریدیم. بعد از این چرخیا، ریحون و جعفری  خریدیم واسه تزیین پاستا و سوپ که آخرش هم یادم رفت با اینا تزیینش کنم! بعدش رفتیم هایپرمارکت و کلیییییییی خرید کردیم. شیر و خامه و پاستا و بلاه بلاه بلاه... بنده دوییدم خونه و سیگما رفت جوجه بخره. سبزیا رو پاک کردم و هویج و قارچ و گوجه اینا رو شستم. بعد هویج رو با غذاساز رنده کردم و سبزی و گوشت رو گذاشتم یخش باز بشه واسه قرمه سبزی. آرد رو با کره تفت دادم و بعد آب گوشت رو بهش اضافه کردم. آب گوشت هم داشتم تو فریزر و گذاشتم رو گاز و جوپرک و هویج و بعدشم شیر رو ریختم و بعد هم قارچی که تو کره تفت دادم رو هم اضافه کردم و بعدم جعفری. نمک و آویشن و انقدر خوشمزه شد که نگو. دو تا کاسه ماست پر کردم و خودم و سیگما خوردیم. بعدش کرم قارچ درست کردم واسه پاستا. اونم بسی عالی شد. قرمه سبزی رو هم گذاشتم بپزه و تو این فاصله سیگما جاروبرقی کشید و رو سنگا رو هم بخارشو کشید. بعد حاضر شدیم و رفتیم خونه ما، تولد مامان. کلی خوش گذشت. کلی با تیلدا و کاپا بازی کردیم. کاپا خیلی خوردنی شده. شدید اصلا. کیک خوردیم و برگشتیم خونه.

جمعه صبح که بیدار شدیم، سیگما رفت میوه بخره و منم بقیه قرمه سبزی رو پختم و سالاد درست کردم و میوه ها که اومد شستمشون و خونه رو گردگیری و مرتب کردیم و رفتم حموم که آب هم یخ بود. یخ زدم. دوییدم اومدم جلو هیتری که سیگما دیروزش خریده بود. روتختی خوشگلمون رو هم از تو کمد آوردیم انداختیم و دیگه کم کم حاضر شدیم و پریسا ساعت 6  اومد. بعد هم آرش اومد با یه کاج مطبق خوشگل. خیلی خوشم اومد از درخت نازم. بعدش هم سحر اومد که با پریسا برام یه ظرف کریستال خوشگل آورده بودن. بعدترش هم حامد و الهام اومدن. چای و شکلات و میوه دادیم و بعدش پسرا رفتن تو بالکن تا رو باربیکیو جوجه درست کنن. منم برنج رو گذاشتم پلوپز بپزه و واسه بچه ها شیرنسکافه بردم و پاستا رو هم درست کردم. سوپ و قرمه سبزی رو هم گرم کردم و جوجه که تموم شد سیگما میز رو چید و همه چیزو گرم گرم بردیم سر سفره. همه کلییییییییی از دستپختم تعریف کردن. همه چیز واقعا خوشمزه شده بود. البته بنظر خودم جا داشت پاستاش یه کم نرم تر بشه. خصوصا که یادم رفت خامه و پنیر پارمسان هم روش بریزم علاوه بر اون ریحون و جعفری که یادم رفته بود بجز این بقیه همه چی عالی بود. بچه ها هم هی تعریف می کردن. سر شام کلی خندیدیم. سیگما چیزای باحال تعریف می کرد و میخندیدیم. دیگه ساعت 11 بابای پریسا اومد دنبالش و بقیه هم بین 11/5 تا 12 رفتن و من میز رو جمع می کردم و سیگما ظرفا رو میچید تو ماشین و تا 2 شب داشتیم خونه رو مرتب می کردیم. مهمونیمون عااالی بود. خیلی خوش گذشت بهمون و از اینکه از پس مهمونی براومده بودیم کلی شاد بودیم