گوشواره

سلام. سلام. بعد از 40 روز اومدم که بنویسم. یه تغییراتی تو محل کار داشتیم که اصلا وقت سر خاروندن هم نداشتم. توی خونه هم که معلومه دیگه، اصلا نمی تونم بشینم پای سیستم. دیگه اینجوری شد که اصلا وقت نشد بیام سفرنامه شیراز رو بنویسم. الانم وقت نمی کنم. فعلا فقط بیام یه سوک سوک بکنم، بعدا میام مفصل شیراز رو تعریف می کنم. البته تا جایی که یادم باشه. خخخخ.

خب چه خبر بود این مدت؟ به خدا اگه یادم بیاد. شیراز که خوب بود و خوش گذشت. دو تا مهمونی دادم این مدت، یکیش مامانینا و یکیش دوستامون. البته یه دوست دیگه مون هم که ماهی یکی دوبار میاد خونمون، اون حساب نیست دیگه. به خاطر این مهمونیا، حسابی خونه رو تمیز کردم و سعی کردیم تمیز نگهش داریم. اینش خیلی خوب بود. دخترک رو هم سعی کردیم یه مرحله دیگه بزرگ کنیم و اون گرفتن شیشه شیر ازش بود. که اول کامل شیشه شیر رو حذف کردم و گفتم با لیوان شیر بخوره، ولی دیدم در عمل اصلا شیر نمی خوره با لیوان. بعد اینجوری شد که یه شیشه شیر دیگه براش گرفتیم که بتونه روزی دو بار شیر بخوره، که لااقل شیر خوردن روزانه ش کنسل نشه. ولی خب نمیدونم دیگه. با سرشیشه، شیر خوردن تو 2سال و 8 ماهگی زیاد جالب نیست. بعد اینکه یه مدت بود که دلتا خانوم گیر داده بود که من گوشواره میخوام. گوشواره داشت ولی گوشش سوراخ نبود. بعد از زدن واکسن های آنفولانزا (راستی دوز دوم رو هلندی پیدا کردم و براش زدم) که دیدم گریه نکرد و براش فاجعه نبود، گفتم بریم گوشش رو هم سوراخ کنیم. دیگه رفتیم و براش توضیح دادم که یه کم هم درد داره. رفتیم مطب دکتر عمومی. اول خودم سوراخ دوم رو زدم رو گوشم و خیلی درد داشت! گفتم حتما دردش میگیره دلتا. بعد دلتا نشست و گوش اولش رو دکتر سوراخ کرد و با اینکه دردش گرفت، ولی گریه نکرد. بماند که تفنگه خوب عمل نکرد و پشت گوشواره رو ننداخت! و دکتر خودش با دست وارد عمل شد. بعدش هم واسه گوش دوم کلی طولش داد و بچه هی استرس می کشید. وقتی گوش دوم رو سوراخ کرد دلتا حسابی گریه کرد. دلم سوخت براش. ولی خب دکتر بهش گفت که بهت شکلات میدم و زودی گریه بند اومد. نتیجه شد دوتا گوشواره نگین دار روی گوشای خوشگلش که خیلی بهش میاد. و البته دوتا گوشواره رو گوش من که حسابی درد می کنه و هر شب موقع خواب به خودم فحش میدم 

دیگه اینکه این ماه فلوکستینم خیلی اثر نداشت. بعد از مدت ها هم حسابی گریه کردم. میخوام تراپی رو دوباره شروع کنم. باشد که این بار نتیجه خوبی بگیرم.

واقعا دیگه بقیه این مدت رو یادم نیست. یادم بیاد میام اضافه می کنم. یه سفرنامه شیراز هم بهتون بدهکارم. یادم هست 

نوتایتل آذر 1402

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.