بامداد شنبه

سلام سلام. 

اول از همه بگم که خدا رو شکر، بابای سیگما مرخص شد و نگرانی ما برطرف شد. دوست پزشکم تو لفافه بهم گفت که واقعا نگران بودن که بدنشون به داروها جواب نده، ولی خدا رو صدهزار مرتبه شکر. بازم ممنون از دعاهاتون. 

راستی، از دعاهاتون که تشکر کردم، دوست عزیزی به نام فاطمه، کامنت گذاشت که از شما بخوام دعا کنید که این ماه، نینی دار بشه. خودم که خیلی براشون دعا میکنم. میشه شما هم دعا کنید؟ 

خدایا هر کی بچه میخواد رو به آرزوش برسون، الهی آمین. 

خب من قبلنا همیشه شنبه صبح ها پست میذاشتم. الان جمعه شبه. آخر تعطیلات هفته. البته واسه ما اول تعطیلاته. تعطیلات سیگما شنبه یکشنبه س از وقتی که مرخصی زایمان من شروع شده. داریم مراسم قهرمانی پرسپولیس رو میبینیم. بعد از یه چلنج اساسی با دلتا. چند شبه که شبا خیلی خیلی بداخلاق میشه. همش نق میزنه. نه شیر میخوره نه به صراطی مستقیمه. قبلا فقط می گفت من رو راه ببرید. الان در حین راه بردن هم نق میزنه. خلاصه انقدر نق زد که سیگما هم کارش رو ول کرد اومد کمک. هی راه بردش و بدتر شد. آخرش به هق هق افتاد تا قبول کرد شیر بخوره و تا خورد خوابید. احتمالا جاییش درد میکرد. قربونش برم من... 10 دقیقه خوابید و بعد بیدار شد. گرسنه ش بود. دوباره بهش شیر دادم و حسابی خورد و خوابید. 

یادتونه گفتم میخوام برم مرکز زیبایی واسه ترک های پوستی ای که تو بارداری دچارش شدم یه فکری کنم؟ یه جلسه کربوکسی رفتم، ناااابود شدم. اول لیدوکایین تزریق می کرد زیر پوستم که بی حس بشه. هزارجامو سوراخ کرد. حالا خودش که درد داشت ولی کم. بعد گاز کربن دی اکسید رو با سوزن میزنن زیر پوست که بادش هم میکنه. آقا نگم چقدر درد داشت. با اینکه بی حسی هم زده بود. مردم انقدر درد کشیدم و همونجا به خودم قول دادم ادامه ندم. بهم گفته بود 6 جلسه باید بیای تا 60-70 درصد اثر بذاره. جونم دراومد. وقتی اومدم بیرون واسه 2 هفته بعدش بهم وقت داد. تو دلم گفتم اگه تا دو هفته دیگه تاثیرش رو دیدم و این دردا یادم رفت میام. ولی خب هیییچ تاثیری ندیدم. و هیچ جوره نتونستم خودم رو راضی کنم که دوباره این درد رو تحمل کنم. با خودم گفتم من زایمان طبیعی انجام ندادم که درد نکشم، حالا برم این همه درد واسه یه کار بی نتیجه تحمل کنم؟ ضمن اینکه جلسه بعدی خورد به قرنطینه مون و دلیل بهتری گیر آوردم که نرم. اه اه چی بود؟!

مورد بعدی اینکه میخوام شروع کنم به رژیم گرفتن. چون وزنم حسابی استپ کرده. اینترنتی یه رژیم هم گرفتم. ولی خیلی ببخشید، فعلا اصلا باسن رژیم گرفتن ندارم! هی بهونه میکنم که کرونا دورمون زیاده، نمیخوام خودم رو ضعیف کنم. ولی خب اینکه هر شب دارم بستنی ماراش میخورم رو هیچی توجیه نمیکنه!!! ولعی گرفتم که نگو! فقط دلم میخواد بخورم. 

راستی رفتیم تست آنتی بادی هم دادیم، ببینیم قبلا گرفتیم یا نه. کاش قبلا گرفته باشیم بدون اینکه خودمون بفهمیم. من از استرس گرفتنش دیگه دارم دیوونه میشم!

پریشب خیلی مودم پایین بود. دلتا هم اذیت می کرد. سیگما هم شدیدا کار داشت. میدونستم که آخر شب میزنم زیر گریه. گفتم پاشم کیک درست کنم به جای گریه کردن. اولین کیک بعد از تولد دلتا. از 10 اینا میخواستم درست کنم ولی دلتا چسبیده بود بهم. آخر 12 یه چرت خوابید و من تونستم کاراش رو بکنم و 12.5 تازه کیک رفت تو فر! تا حاضر شه و بخوریم شد 2.5!!! ولی خب بهم روحیه داد و گریه هم نکردم. 

با هر کدوم از دوستام که تماس میگیرم، میبینم کرونا گرفتن. اصلا باورم نمیشه این همه آدم کرونا گرفتن. قبلا فقط می گفتم فلانی گرفته. الان میگم فلانی و فلانی و فلانی و بیساری و بیساری و بیساری و .... الی ماشالله! خیلی زیاد شده. مواظب خودتون باشین حسابی. 

نظرات 9 + ارسال نظر
امینه شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 11:23 ق.ظ

لاندای عزیز سلام. من باردارم و میخواستم ازت بپرسم دوران بارداری از روغن یا پمادی برای جلوگیری از ترک استفاده نکردی؟

سلام عزیزم، چرا من روغن بایواویل رو به طور منظم از ماه دوم بارداری استفاده کردم ولی ماه هشتم ترک خوردم. میگن ارثیه

تیلوتیلو شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 03:49 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزم
اصلا کاری که اینهمه درد داره را انجام نده
هیچی ارزش اینو نداره که تو اینهمه اذیت بشی
لطفا الان هم رژیم نگیر
تو این شرایط بدن خودت را ضعیف نکن
به خودت برس
بیشتر میوه و سبزیجات بخور
و به فکر سلامتی خودت و نی نی جان باش
اونقدر از این کرونا میترسم به همه میگم فقط مراقب سلامتیشون باشن

واقعا. من هی میگفتم من طبیعی زایمان نکردم که درد نکشم، چرا الان باید درد اینو بکشم واسه زیبایی؟! انقدر رو مخ خودم کار کردم تا بی خیال شدم. الان به این ترکا عشق می ورزم
اره رژیم رو هم بی خیال شدم. تو خونه موندن همینجوری بی اعصابم می کنه، رژیم هم بگیرم دیگه غیرقابل تحمل میشه

فرناز شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:19 ب.ظ https://ghatareelm.blogsky.com/

ای بابا ول کن ترکهای بیچاره رو دوباره چند سال دیگه قراره ترک بخوره چه کاریه این همه عذاب میدی خودتو

آره بابا. اصن دیدم درد داره، دیگه بعدش عاشق ترکام شدم

لاله یکشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 05:52 ب.ظ

تو این همه عذاب کشیدی و می کشی ، لطفا وسط این همه ماجرا نرو برای کار غیر ضروری زیبایی پفرصت زیاد هست و اترژی فعلی تو محدود

من خیلی قبل از پیک رفتم، بعدشم من و سیگما یه جوری سفت و سخت دوتا ماسک میزنیم که سیگما چند روز تو بیمارستان وسط کروناییا بود و تو بخش کرونایی ها و نگرفت
ولی در هررحال الان دیگه بکشنم هم نمیرم ادامه این ماجرا رو

آبگینه دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:46 ق.ظ http://Abginehman.blogfa.com

واااای درد داشته، حق داری به ترکات عشق بورزی
بچه ها همینن بعضی روزا بدقلق میشن، تو این سن دلتا هم بیشتر این حالت رو دارن، ولی از چندماه دیگه اونقد گوگولی میشن که این روزا رو دیگه یادت نمیاد

اره بابا عاشقشونم.
خب خدا رو شکر پس طبیعیه
اخه هی میگم چی میخواد مگه؟

نوشین سه‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 09:24 ب.ظ

لاندا جان من دوشنبه، ۱۸ مرداد سزارینمه، از ترس دارم میمیرم، فکرای عجیب، نکنه بی حس نشم، نکنه قلبم بگیره، فشارم بره بالا و ازین فکرا، زایمانم هم بیمارستان اقباله، برای شما راحت بود؟ازین فکرا داشتی؟؟

ای جانم. به سلامتی. کمتر از یه هفته مونده. پیشاپیش چشمت روشن.
راستش من قبل از زایمان به اینا فکر نمی کردم. به مردن چرا، حتی هی میخواستم وصیت کنم به سیگما، نمیذاشت. یادته که اینجا هم پست حلالم کنید گذاشتم؟ ولی مگه چند درصده مردن تو سزارین؟ نگران نباش. ولی اینا که تو گفتی به ذهنم نرسیده بود. و اینکه حالا مثلا فشارت بره بالا. خب دکتر واسه همینه دیگه. درجا درستش می کنه. یا بی حسی. هزار بار میپرسن ازت و تست می کنن. من این حس رو همون موقع که رفتم تو اتاق عمل پیدا کردم. هی به دکتر بیهوشی می گفتم ببین من سخت و دیر بی حس می شم ها. زود شروع نکنید. میگفت پاهات سنگین شده الان؟ میگفتم نه. گفت بیار بالا. گفتم ایناها دارم میارم بالا. گفت اصلا پات نمیاد بالا. حس نداری. باورم نمیشد. بعد هی منتظر بودم سردی تیغ جراحی رو حس کنم ولی نکردم. تازه وقتی شروع کردن به بریدن من دقیقا وسط سینه م درد گرفت. گفتم قلبمه. سریع به مانیتور بالای سرم نگاه کردم ببینم ضربان قلبم پایین یا بالا رفته یا نه. دیدم نرماله. اکسیژن خونمم چک می کردم. بعد به دکتر گفتم من وسط قفسه سینه م درد می کنه. حالا دستا هم بسته نمیتونی نشون بدی کجاست. ازم پرسید کجاش. گفت دقیقا این وسط. انگار کنار قلب باشه. بعد یه کاری کردن که خوب شدم دیگه.
خلاصه میخوام بگم که نگران این چیزا نباش. توی اتاق عمل این چیزا رو هندل می کنن سریع.
فقط به اون لحظه فکر کن که فسقلی رو میارن میچسبونن به صورتت. اگه فیلم برداری اتاق عمل میگیری (که به نظرم حتما بگیر) و حتی اگه نمیگیری، موقعی که میارنش بچسبونن به صورتت، بگو ماسکت رو بردارن که بتونی بوسش کنی.

نوشین چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 01:23 ق.ظ

لاندا جانم، خدا کوچولوتو حفظ کنه، حرفات مثل یه آبی بود رو آتیش قربونت برم، بازم ممنون از وقتی که گذاشتی و توضیحات کاملت، قشنگ تونستم مجسم کنم و خودمو آروم کنم، مرسی مرسی، چشم و دلت روشن عزیزجان

ای جانم، خدا رو شکر که اروم شدی. فقط به چیزای خوبش فکر کن، تجربه بی نظیریه. سعی کن از لحظه لحظه ش لذت ببری
بازم سوال داشتی من در خدمتم

مامان چیچیلاس جمعه 15 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:44 ب.ظ http://Mamachichi.blogsky.com

سلام امیدوارم خوب و خوش باشی...تاوقتی شیر می دی ولع به شیرینی رو داری بعدش رژیم بگیر

پس بگوووو
همینه پس

مونا دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1400 ساعت 12:00 ق.ظ https://motherofflowers.blogsky.com/

سلام لاندا جان
تجربه به من میگه بی خوابی،کم خوابی و نصف شب از خواب پریدن هم باعث میل به شیرینی میشه!و خوب از وقتی که دخترت غذاخور بشه و خوابش کاملتر از این مرحله عبور می کنی
ترک هات هم بعد از یکسال بهتر خواهند شد البته بستگی به جنس و رنگ پوست هم دارد
برای من بعد از دوتا زایمان با اضافه وزن بیست و پنج کیلویی!!تبدیل شده به خط های نقره ای زیبا که عاشق شون هستم
البته مثل تو درگیر رژیم هستم و ۱۲کیلو میخواهم کم کنم اما خیلی سخت شده

عه؟ خب پس طبیعیه چون خوابم کمه به خاطر دخترک.
دقیقا ترک ها دارن بهتر میشن. حساسیت منم نسبت بهشون کمتر شده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد