تو دو روز 4تاش تیک خورد!

تو این دو سه روز، کلی کار مفید کردیم. چارشنبه با مامان رفتیم دنبال لباس واسه مامان. کل مفتح رو زیر و رو کردیم و پیدا نکردیم چیزی رو که مامان می خواست. ساعت 10 شب مامان زنگ زد به خیاطش و ازش پرسید که میتونه 10 روزه براش لباس بدوزه؟ و اونم با کلی ناز قبول کرد. ولی من دوس داشتم آماده بگیره تا نگران نباشم. اما نبود دیگه. ساعت 11 شب رسیدیم خونه.دیگه حالم از لباس مجلسی به هم میخورد. به مامان گفتم یه بار هم با بتا بره دنبال لباس. آخه سلیقه بتا رو قبول دارم. گاهی بیشتر از خودم حتی

----

پنجشنبه صبح قرار بود با مامان و بتا و سیگما و خواهرش (گاما) بریم بازار حلقه بخریم. داماد سر کار بود و هیشکی نبود که تیلدا رو نگه داره. بالاخره بابا فداکاری کرد و موندن که تیلدا رو نگه دارن. واسش بیبی انیشتین گذاشتم که خیلی دوست داره و میخکوبش می شه، و ما رفتیم به سمت بازار. من و سیگما قبلا واسه من حلقه دیده بودیم و دیگه اون روز می خواستیم بخریم واقعا. چنتا مغازه دیدیم و من مصرتر شدم روی تصمیمم و گفتم من انتخاب خودمو کردم، بگیریم. همشون هم از انتخابم استقبال کردن. رفتیم مغازه دوست بابای سیگما. همون چیزی رو که می خواستم، صدبرابر خوشگل ترش رو داشت و بسیار بسیار هممون از دیدنش ذوق کردیم. یه حلقه هم سیگما پسندید، ولی دو دل بودیم و گفتیم باز بگردیم. تو فرصتی که حلقه من رو کوچیک کنن، بازم گشتیم و وقتی که برگشتیم حلقه منو بگیریم، دوباره همون حلقه قبلی رو سیگما دستش کرد و واقعا دیدیم که لنگشو ندیدیم و اینو خیلی دوس داریم. دوتاشو از همون مغازه برداشتیم و یه تخفیف خوب هم واسه آشنا بودن بهمون دادن. دادیم حلقه سیگما رو آبکاری کنن و تو این فرصت سیگما جونم ما رو برد نایب بازار و نهار بهمون داد. بعد هم برگشتیم حلقه های نازمون رو گرفتیم و بسی ذوق کردیم. بعد می خواستیم دنبال نیم ست یا یه چیز دیگه به عنوان کادویی که مامان سیگما می خواستن بهم بدن گشتیم و دیگه مامان و بتا برگشتن خونه که تیلدا رو از بابا بگیرن و من و سیگما و گاما یه کم گشتیم و بسی خسته شدیم. قرار بود شوهر گاما بیان دنبالمون. تو این فرصت رفتیم مشیرخلوت رو گشتیم تا پاپیون واسه ماشین پیدا کنیم که نبود و همش بدلیجات داشت. دیگه داماد سیگماینا اومدن و ما رو بردن خونه سیگماینا. خسته بودیم اساسی. مامان سیگما ازمون پذیرایی کردن و خستگیمون که در رفت، 4تایی رفتیم ونک دنبال کفش. من تو ذهنم بود که واسه راحتی بیشتر کفش لژدار بگیرم. ولی گاما می گفت یه کفش خوشگل مجلسی بردارم. می دونستم که 3-4 ساعت رو مثل بقیه عروسیا میتونم تحمل کنم، ولی اینکه از ظهر بخوام تو آتلیه و محضر هم بپوشمش، سخت بود واقعا. خلاصه هیچی نگرفتیم و شام رفتیم خونه سیگما اینا. دورهمی خوبی بود و کلی هم همه از حلقه هامون تعریف کردن. مامان و بتا هم رفته بودن خرید و هر دو لباسشون رو گرفته بودن و خیال منم راحت شد.  شب هم سیگما منو رسوند خونه و دم در حلقه ها رو به بابا هم نشون دادیم و بابا هم کلی خوششون اومد.

---

امروز صبح با هم قرار گذاشته بودیم بریم دنبال گرفتن پاپیون ماشین. بهمون گفته بودن باغ گل، پاپیون داره. ما هم رفتیم. خیلی راحت مسیر رو پیدا کردیم و دیدیم بعله، کلی مدل پاپیون دارن. البته همه قرمز داشتن و ما صورتی کالباسی می خواستیم. یه مدل صورتی دیدیم ولی از این صورتیای خیلی صورتی. گفتیم خوشگل نمیشه. از آقاهه پرسیدیم که نمیشه سفارش بدیم و قبول کرد. ما هم رفتیم از همونجا سه متر پارچه ساتن کالباسی خریدیم و دادیم به آقاهه و سفارش دادیم واسمون پاپیون درست کنن. گفت چند روز دیگه آماده میشه.

از اونجا اومدیم نزدیک خونه ما و رفتیم یه گل فروشی واسه سفارش دسته گل. گلفروشی اول عکس گلاشو گذاشت و زیاد حال نکردیم. انقدرم یهو شلوغ شد که دیگه صبر نکردیم حتی قیمت بگیریم. رفتیم گل فروشی بعدی. بهش گفتیم صورتی کمرنگ می خوایم. خیلی کمرنگ. گفت الان یه دونه آماده دارم. ارکیده سفید و گل بهی. نشونمون داد و دیدیم همونیه که میخوایم. دیگه وقت رو تلف نکردیم که چنجا دیگه هم بریم. همونجا سفارش دادیم و یه شاخه گل هم هدیه بهم داد و اومدیم خونه ما. مامان قرمه سبزی درست کرده بود و خوردیم. ظهر سیگما و مامان خوابیدن و من تلگرام بازی کردم. چای خوردیم و گفتیم بریم دنبال کفش واسه من. گفتم یه جا بریم که زیاد داشته باشه، رفتیم سپهسالار. هر چی بیشتر می گشتیم، بیشتر ناامید میشدیم. سیگما هم می گفت یه کفش خوشگل بردار. ولی من نگران پاشنه بودم که سختم نشه. گفتم لژدار بپوشم ببینم چطوریه. یه لژدار کالباسی پوشیدم و دیدیم اوووف. چقدر راحته. پامو کردم که تو یه کفش که همینو میخوام، حالا مجلسی نباشه، ولی راحته. و اینکه حالا می تونم یه مجلسی هم بگیرم واسه تو سالن. این باشه واسه صبح تا سالن. خریدیمش و کلی شاد شدم. بعد رفتیم دنبال کفش خوشگل، ولی پیدا نکردیم که هم خوشگل باشه، هم نا راحت نباشه بعد مامان زنگیدن که شام بیاین خونه، ولی گفتیم امشب بیرون می چسبه. رفتیم باگت. من رفتم دسشویی و سیگما سفارش داد. یهو اومد سر میز. یه عروسک "مستر دماغ" خوشگل برام خریده بود که هم کمکی باشه به محک و هم منو خوشحال کرده باشه. لباسش سبز خالخالی بود. گفت برو خودت رنگ لباسشو انتخاب کن. گفتم سبز خوبه، تو انتخاب کردی. گفت صورتی و بنفشم داره. برو ببین. میدونستم که انتخاب خودشو می خوام، ولی رفتم. با اینکه عاشق صورتی و بنفشم، ولی واقعا دلم می خواست لباسش سبز باشه. همونی که سیگما انتخاب کرده، رنگ در و دیوار باگت. که همیشه یاد اون لحظه ای که بهم دادش، با بک گراند سبز بیفتم شام خوردیم و رفتیم خونه ما. لباسمو با کفش جدید پوشیدم و چقدر مامان و سیگما خوششون اومد. اولا که کفشم اصن دیده نمیشه و مهم نیس که چه شکلی باشه زیاد. همون یه ذره ایش هم که دیده میشه، کلی رنگ لباسمه و به هم میان. بعد هم انقدر راحته که خیلی خوشحال بودم از پوشیدنش و گفتم کلی خواهم رقصید. خلاصه که از خریدای این دو روز کلی راضی بودم. کلی از موارد اون لیست تیک خورد. بقیه رو هم به زودی تیک دار می کنم

ایشون  مستر دماغ هستن:


http://s6.picofile.com/file/8207688618/photo_2015_08_22_01_09_44.jpg

نظرات 10 + ارسال نظر
فرناز شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 08:05 ق.ظ

مبارک باشه همه چیز. من قبل عروسی انقدر دنبال خرید رفته بودم که لباس عروسیم گشاد شده بود!! از بس لاغر شده بودم

عه چه جالب. ما تو خرید هم کلی میخوریم و فست فود و بستنی آبمیوه که چاق نشم کلامو میندازم هوا.

اناماری شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:03 ق.ظ

ای جوووونم.ای جونم.ااای جونم.مبارکت باشه حلقه و کفشو و و و .عزیز دلم.به خوشی

مرسی ماری مهربون

لونا شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:21 ق.ظ http://miss-luna.blogsky.com

مبارک باشه لاندا خانوم خریداتون
ایشالا بقیه چیزا هم همینجوری باب میلت زود پیدا بشه

کفش لژ دار واقعا راحته ولی اگر کفش خوشگل گیر آوردی یکی بگیر چون ممکنه تو آتلیه و عکس و اینا کفشت معلوم باشه
البته کفش لژ دارم بد نمیشه تو عکس ها
من از این نظر میگم که گفتی اصن معلوم نیست از زیر لباسم
ایشالا که این چندروزم همه چی خوب پیش بره

آره لونا جان، خودمم دنبال یه کفش خوشگل بودم واسه عکسا و اینکه شاید موقع نشستن، کفشم معلوم شه. ولی خب پیدا نکردم هنوز. بعد این کفشه هم حالا زشت نیست، فقط ممکنه مجلسی نباشه که اونم سعی می کنم عکس با دامن بالا نگیرم حالا. ولی واقعا راحته و راضیم ازش

مارچ شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:39 ب.ظ http://azgil-11.blogsky.com

به به خیلی هم عالی . مبارک باشه خریدا :)
عکس خریداتم بذار عروس خانوم :دی

چشم. فقط یه کفشه فعلا. حالا بعد از مراسم عکس دسته گل و این چیزا رو میذارم

میلو شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:10 ب.ظ

کفش اصن مهم نیس لاندا.. الان البته دقت که میکنم میبینم این پستای آخر هرچی واست نوشتم گفتم این مهم نیس اون مهم نیس :))) ولی واقعا مهم نیس، چون زیر لباسه. راحتیش مهمه خیلییییی چون واقعا خسته میشه آدم!


آره دقیقا میلو. میخوام راحت باشم. مطمئنم با کفش بدون لژ خیلی زود خسته میشم. در حد مهمون می تونم دووم بیارم فقط

شی شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:18 ب.ظ

عزیزم همشششششششششششش مبارکه...خوشحالم همه چیز داره عالی پیش میره:*

مرسی گلم. دعا کن برام. انشالله بقیه ش هم خوب پیش بره

انه شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:00 ب.ظ

ای جون دلم...عروس خانوم
اخی اینقدر ذوق میکنم این نوشته هاتو میخونم...

ای جان. قربون تو. گفتم دیگه این همه سال با من بودین، حالا این بخشاشو که خودم بیشتر دوس دارم رو هم باهاتون در میون بذارم

کتی یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:43 ق.ظ http://roozhayesoorati.blogfa.com/

وااااااااااااااااااااااااای لاندا جونم عروووس شدی .بووووووووووووووووووووووس.
خیلی کاراتون شبیه منو گالیور بوده هاااا از خریداتون بگیر تا مسئله بیمه که مامانامون دلشون گرفته بود .بابای من که یعد عقدم وقتی بیممو باطل کردن دفترچمو کارمند بیمه گرفته بوده عکسمو کنده بوده بابام اشکش اومده بوده مامی که گریه میکرد .میگفت قلبم شکست وقتی عکست رو کند

به به کتی خانوم گل. چه عجب از اینورا؟ مرسی عزیزم. واقعا این مساله خیلی دردناکه ها. نمودی از جداشدن از خونواده س

گیلِ دختر یکشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 05:05 ب.ظ http://xo-memories-xo.blogfa.com/

ای جووونم مستر دماغ
منم باید یه لیست درست کنم
ایده جالبیه

آره لیست که دونه دونه تیک می خوره، خیلی هیجان انگیزه

غزال سه‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:25 ق.ظ http://mygoldendays.persianblog.ir

من خیلی وقته اینجا نظر نذاشتم اما همه رو خوندم و هی برات ذوق کردم حلقه خریدن به نظرم یکی از بخش های لذت بخش خرید عقد هست بخصوص اینکه همیشه اونو تو دستت خواهی دید و خیلی مهمه که دوستش داشته باشی خوشحالم حلقه ات رو خیلی دوست داری.
کفش هم من برای عروسیم لژدار گرفتم و واقعا راضی بودم اینقدر راحت بودم که انگار یه کفش تخت و عروسکی پام بود تو عکس هم اونقدر بد نمیشه اگه واقعا لازم بود دیده بشه.
مستر دماغ رو هم دوست میدارم.

وای مرسی که اومدی غزال. جات خیلی خالی بود. نظرای نکته سنجانه ت رو کم داشتم واقعا
وای لژدار نعمته غزال. توش انقدر راحتم که (البته فعلا که فکر می کنم راحتم )
مستر دماغ هم تو رو دوست میداره عشقم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد