مزه های عشق

عشق مزه های مختلف داره. مثلا وقتی صبح یه روز وسط هفته، میگه دلم برات تنگ شده و دارم میام خونتون مزه آبنبات نعنایی میده.

وقتی تو ماشینش که میشینی، یه کم که میگذره دستشو میذاره کنار دنده و میگه دست، و وقتی دستمو میذارم تو دستش، بوسشون می کنه، طعم شیرینی خامه ای میده.

وقتی تا ساعت 7 پیش همیم و افطاری مردونه دعوت شده و مجبوره که بره، ساعت 11 شب زنگ میزنه که دارم میام خونتون، واستون نذری میارم، طعم جوجه کباب با لیمو ترش میده.

وقتی کلی از عکس هامونو چاپ می کنه و یه آلبوم جدید میخره و میگه میخوام عکسامونو زود به زود ببینیم، طعم مربای توت فرنگی میده.

وقتی شب میاد منو برسونه خونه و نزدیک خونه که میشیم، میگه بریم بستنی بخوریم؟ اوکی میدم و میریم بستنی نیتروژنی بخوریم که تا حالا نخوردیم، ولی چون از مهمونی خونه شون اومدیم و کلی شام خوردیم، زیاد جا نداریم و قرار میشه یکی بگیریم. انتخابو میذاره به عهده من، میگم شکلات با یه چیز دیگه. میگه توت فرنگی، بدجنس می شم و جرزنی میکنم و میگم موز. جلوی خودمون نیتروژن مایع میریزه و همونجا مواد بستنی یخ میزنه و کلی بخار سرد میریزه بیرون و حال می کنیم. ولی  زیاد این طعما رو دوس نداشت و به خاطر من خورد. اینجا عشق مزه شکلات موز داشت.

وقتی میریم کوتون و قراره واسه ش لباس بپسندیم، ولی کلی چیزای خوشگل می بینیم واسه من و اصرار می کنه که همشونو بردارم. حتی از اون تی شرته میره یکی دیگه هم برمیداره. جینگیلجاتشو میبینم و ذوق می کنم و از ذوق من میره یه عالمه انتخاب می کنه و منو صاحب کلییی لباس و جینگیل جات خوشگل می کنه. اینجا عشق طعم جینگیلجات تمشکی میده. عشق خودمه، دوس دارم طعم جینگیلجات تمشکی بده.

وقتی میریم باغ کنار رودخونه و دوربین رو میگیره دستش و 500 تا عکس هنری ازم میگیره، اینجا دیگه واقعا عشق طعم تمشکای کنار رودخونه رو می ده.

وقتی میریم خرید لباس و با اینکه هیچ کدوم لباسا اون چیزی نیس که میخوایم، از دیدن همشون ذوق می کنه و میگه از بس خوش هیکلی همشون به تو میاد، عشق طعم کمپوت هلو میده.

وقتی خونشونیم و سردرد می گیره و یهو عرق سرد و میخوابه رو تخت تا باباش فشارشو بگیرن و من نگران نگران، بازوهاشو می گیرم تو دستام، عشق طعم ژله لرزان میده. ژله نگران که چون بعدش زودی خوب شد، ژله ای شد.

وقتی مامان داستان گذاشتن اسم من رو تعریف می کنه و بتا هی وسطش مسخره بازی درمیاره، میگه واقعا اسم لاندا خیلی خوشگله و من خیلی دوسش دارم. همه خوششون میاد از طرفداریش و تو دلم ذوق می کنم. اینجا عشق طعم لواشک داشت...




نظرات 4 + ارسال نظر
بهارنبش قبر پرستوهاست یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:21 ب.ظ http://hghkh.blogsky.com

شاد باشید دوست عزیز.

ممنون

غزال یکشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 02:33 ب.ظ

چقدر این پستت قشنگ بود طعم های قشنگ عشق و خود عشق بینتون واقعا زیباست
عشقتون همیشگی لاندا جان

مرسی غزال جون. این بار گفتم روزانه در قالب عاشقانه باشه
بعدنا آدم یادش بمونه حجم عشق رو. انشالله که همه همیشه کلیییییییییییی عاشق باشن

انه دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:19 ب.ظ

الهی من فدات شم چه قشنگ عشقتو بیان کردی..

قربونت برم آنه

شی شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:06 ق.ظ

اگه بدونی میخونمت چققققدر خوشحال میشم لاندا...الهی شکر که بهم رسیدین

ای جان عزیزم. قربون تو. مرسییی. انشالله شما هم با سرعت و کیفیت به هم برسین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد