توافق

صبح که پاشدم تو گروه های تلگ.رام خوندم که توافق شده تا حدودی و شبکه خبر هم گفت ساعت 1 متن توافق رو می خونن. با سیگما قرار بود بریم دنبال دفترخونه. چندتا آدرس داشتیم و می خواستیم بریم سر بزنیم، ببینیم کدوم بهتره. (دو سه تا هم دیروز رفته بودیم). سیگما اومد دنبالم و دقیقا همون موقع مراسم خوندن توافق نامه شروع شد، ولی بابا گفتن این طول میکشه و ما بقیه ش رو رفتیم تو ماشین دیدیم تو ترافیک. سه تا دفتر خونه دیدیم که زیاد خوشمون نیومد. بعدش تصمیم گرفتیم یه محل دورتر رو هم بریم و انقدررررررررررر تو ترافیک بودیم که اعصابمون شدیدا خورد شد و اونجا هم انقدری که تعریفشو کرده بودن، خوب نبود. شب هم افطاری دعوت بودیم. بابابزرگم واسه سالگرد مامانبزرگ، همه بچه ها و نوه هاش رو دعوت کرده بود تالار. از خیلی قبل هم تصمیم داشتیم بعد از افطار و شام، بریم بیرون دسته جمعی. مثلا بام تهران. خلاصه اومدیم خونه و تا حاضر شیم و راه بیفتیم، طول کشید و به ترافیک هم که خوردیم اساسی و 10 مین بعد از افطار رسیدیم. تقریبا همه رسیده بودن. داشتیم از گشنگی و تشنگی تلف می شدیم. من که واینستادم با همه سلام علیک کنم، بعد از دیدن آقاجان و یه سلام علیک مختصر با بقیه رفتم افطار کردم، بعدش تازه رفتم درست حسابی سلام علیک کردم. خخخ. بعد یه چنتا عکس انداختیم و اون وسط تیلدا، همش میرفت بازی ولی هر وقت می گفتم بیا بغلم میدویید میومد، در حالی که بغل هیشکی دیگه نمی رفت. این دو هفته که خونه ام، خیلی بهم عادت کرده، منم همین طور البته.

خلاصه بعدش اومدیم بیرون و کفشای پاشنه بلند رو درآوردیم و کتونی پوشیدیم و همه گفتن که حالا توافق هم شده، بام تهران خیلی شلوغه و بریم پل طبیعت. همگی راه افتادیم و چشمتون روز بد نبینه، حقانی انقدرررررررررر ترافیک بود که نگو. گویا ملت واسه توافق ریخته بودن بیرون. کم کم خبر رسید که همه دور زدن و برگشتن و ما هم دیگه از صرافت پارک افتادیم و من از ماشین سیگما رفتم تو ماشین باباینا و سیگما رفت خونشون و ما هم اومدیم سمت خونه. رفتیم یه بستنی زدیم که ناکام نمونده باشیم. خخخ. بعدش هم خبر رسید که خاله اینا و دایی بزرگه موفق شدن برن پارک. کل برنامه رو ما چیدیم، بقیه حالشو بردن و ما بی نصیب موندیم.

این بود بهره ی ما از جشن هست.ه ای

نظرات 4 + ارسال نظر
milad چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 08:28 ق.ظ http://3sotdownload.com

سلام
ببخشید شما جوراب نازک هم می پوشید؟
اگه کفش پاشنه بلند بپوشید فکر کنم بپوشید اره؟

سلام. ربط کفش پاشنه بلند و جوراب نازک رو متوجه نمیشم.
نه جوراب نازک نمی پوشم!

بانو چهارشنبه 24 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 12:20 ب.ظ http://Www.bisiar.blogfa.com

ای جان، گشتن دنبال محضر خیلی کیف داره.
من محضر پل مدیریت سعادت آباد عقد کردم، نمی دونم از نظر مسیر براتون خوب هست یا نه، ولی رفتار کارمندا خوب بود و اتاق عقد هم تر و تمیز و مرتب بود، بیست نفر مهمون هم جا می شد.

دقیقا همین محضری که گفتم خیلی تو ترافیک موندیم، سعادت آباد بود، میدون کاج
مسافتی زیاد نیست، ولی ترافیکی لامصب کل تهران عصر ترافیک شدیده
وبلاگتون چه عاشقونه س. چرا دیگه نمی نویسین؟

انه جمعه 26 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 08:50 ب.ظ

لاندا عاشق کامنت جوراب نازک شدم،

بانو سه‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 10:20 ق.ظ http://Www.bisiar.blogfa.com

مرسی، تصمیم دوباره نوشتن رو دارم. متاسفانه دغدغه ها زیاد میشه و آدم چیزای حال خوب کنی مثل نوشتن رو فراموش می کنه.

بله دقیقا همین طوره. امیدوارم دغدغه هاتون همیشه از جنسای خوب باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد