هفته 30

سلام سلام. روز بخیر. خوبین؟ شنبه نتونستم پست بذارم. به جاش امروز میذارم.


جونم براتون بگه که مامان دیگه هیچ علائمی نداشت، اما هنوز که هنوزه ماکسیمم سچوریشنش همون 93 هست! از متخصص ریه وقت گرفتیم، هنوز نوبتش نشده بریم پیگیری کنیم که چرا اینجوریه. بتا اینا هم هفته گذشته تست PCR دادن و منفی بود خدا رو شکر. خیالمون راحت شد کمی. ولی کلا من همش نگرانم. این کرونای جهش یافته انگلیسی هم که میگن اومده و شیوعش زیاد شده و ... خسته شدیم بابا. باز خدا رو شکر واکسن اومد. این واکسن روسی رو یکی از دوستام که پزشکه و تو بیمارستان، زده فعلا. من که حالا حالاها ممنوع الواکسنم  ولی نبودم هم سخت بود بگم میزنم یا نه. همین اول کاری آدم نمیدونه. یه جوریه. البته به نظر من تا این واکسن روسی و سوئدی هست باید زد، بعدش ایرانیاش بیاد دیگه معلوم نیست چی باشه  میدونم بدبینیه ولی خب تو ایجاد این دید من دخیل نبودم! 

خب من دیگه خیلی گندالو شدم. شکمم بنظر خودم به حدی گنده شده که دیگه جا نداره. غصه م گرفته بود که دوماه آینده چقدر میخواد گنده تر بشه که رفتم چنتا عکس از ماه های آخر بقیه دیدم و امیدوار شدم. ولی سختیاش دیگه زیاد شده. شبا خوابم نمیبره. صدبار از این پهلو به اون پهلو میشم. گرممه و نازک ترین لباسا رو میپوشم و هیچی هم روم نمیندازم ولی بازم گرممه. دیر خوابم میبره و صبحا نمیتونم زود بیدار شم. بیشتر صبحا مرخصی رد می کنم. 

جمعه خونه جدید گاما اینا برای نهار دعوت بودیم. اونا هم با ما اسباب کشی کردن و خیلی وقت بود میخواست دعوتمون کنه. ما هی به خاطر کرونا نمی رفتیم. دیگه این سری رفتیم. برای سالگرد پدربزرگ سیگما حلیم گرفته بودن و صبح رفتیم خونه مادرشوهر حلیم خوردیم. هیشکی نبود البته. سیگما هم باید میرفت یه سر به شرکتشون میزد و واسه همین زود رفتیم. اون رفت و منم باید آهن تزریق می کردم با سرم که بازم زحمتش رو دادیم به پدرشوهر. دوساعتی اونجا زیر سرم بودم و حسابی چرت زدم تا سیگما هم اومد و برای نهار 4تایی رفتیم خونه گاما. خونه روبرویی مامانش هستن. عصری دیگه فقط من و سیگما موندیم خونشون و دامادشون گیر دادیم که بریم دریاچه چیتگر من میخوام بهتون بستنی بدم. حالا دریاچه که دور، بعدشم ما بیرون بستنی نمیخوریم. 1 ساله نخوردیم غیر از بستنی بسته بندی شده. دیگه مهمونشون بودیم و نمیتونستیم نه بیاریم. رفتیم و اونجا هم شلوغ بود. من حرص میخوردم همش. ماشین رو کلی هم دور نگه داشتیم و کلی پیاده روی داشتیم. بستنی دستگاهی بود البته. یه کم بهتر از حالت بازه باز. خوشمزه هم بود. ولی این همه راه واسه یه بستنی؟ بعدشم دخترشون میخواست از این بازیا سوار شه. من که دیگه کمردرد گرفته بودم. ما رفتیم یه جایی دور از همه آدما پیدا کردیم نشستیم منتظر. بالاخره اومدن و برگشتیم. تا به ماشین برسیم من مردم از کمردرد. کارد میزدی خونم درنمیومد! به یه ترافیک وحشتناک هم خوردیم.  تازه برگشتیم دم خونه اونا که ماشین خودمون رو برداریم و بقیه راه رو تا خونه خودمون بیایم. سعی کردم سر سیگما غر نزنم چون تقصیر اونم نبود. اومدیم خونه ودیدم مچ پاهام باد کرده و کمرم هم که درد می کرد. حسابی هم خسته بودم. کلی نشستم گریه کردم و دیگه گفتم من دیگه هیچ جا نمیام. دیگه لایف استایلم حسابی تغییر کرده. طولانی مدت نمیتونم بیرون از خونه باشم. حالا عزا گرفتم واسه یه بخشی از خریدای سیسمونی که مونده هنوز. نمیتونم زیاد بیرون باشم و نمیدونم چی کار کنم. میخواستیم قبل از ماه هفت تموم بشه ولی خب این آلودگی هوا و این کرونا، هر هفته یه معضلی برامون ایجاد کردن. البته اکثرش رو اینترنتی گرفتم. خیلیاش رو هم سفارش دادم دوستام که میومدن ایران برام آوردن. دیگه چیزیش نمونده. ولی یکی دوبار بیرون رفتن میخواد. این هفته دو سه تا دکتر هم باید برم. بعدش دیگه کلا بشینم خونه 

نظرات 13 + ارسال نظر
پیشاگ یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 12:42 ب.ظ

منم واقعا به این واکسنا خوش بین نیستم و میترسم حقیقتش
راستی یعنی حتی بعد زایمان هم نمیتونی واکسن بزنی ؟ چرا ؟
برام سوال شد
تو خودتو از بالا نگا مکینی فک میکنی گندالو هستی ولی فک مکینم دیگه تو ماه 8 واقعا بترکونی
امیدوارم این روزا تموم شه و زوددد دختر نازتو بغلش کنی . اسمش نهایی شد ؟

تو شیردهی هم ممکنه خوب نباشه. چون تا حالا مطالعاتی راجع بهش نبوده، حالا فکر کنم دیگه تا نوبت ما بشه یه سالی طول بکشه.
اسم هم آره تقریبا. البته هنوز به کسی اعلام نکردیم. یه هفته ای هست که یه اسمی پیدا کردیم

خدی یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 12:44 ب.ظ

سلام مامان گردالو
عه اومدین سمت ما که، اینورا زیادم بد نیست مارو دور نندازین
وسایلای نی نی مبارکش باشه و انشالا به سلامتی استفاده کنه، از ماه های آخر و سکون و سکوت لذت ببر که دیگه همه چی قراره عوض بشه، احتماالا دلت برا این روزا هم تنگ بشه

نه بابا بد که نیست، خوبم هست. شما خوش به حالتونه نزدیکین به دریاچه. ساعتای خلوت برید حسابی خوش بگذرونید به جای ما هم.
آخ آخ گفتی. همه همینو میگن. ولی واقعا این روزا هم لذتش کمه
آدم میخواد لذت ببره باید مجرد بمونه، ازدواجم کرد بچه نیاره

ستاره یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 02:04 ب.ظ

لاندای مهربون، مامان کوچولو... تو چه خوبی که سر سیگما غر نمیزنی... هرکی به جای تو بود کلی غر میزد حتما

عزیزم لطف داری.
آخه گناه داشت. عذاب وجدان رو تو چشماش میدیدم. بعدشم اگه توپ دعوا رو مینداختم تو زمین اون دیگه نمیومد آرومم کنه. موضع میگرفت و بیشتر هی دعوامون میشد. اینجوری اومد نازمو کشید. هرچند که هی میگفت ورم پا طبیعیه و اینا. میخواست عمق فاجعه رو کم نشون بده که از گناه خودش کم کنه

زری .. یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 03:49 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

ورم پا برای راه رفتنه؟ خدا رو شکر تست ها منفی بوده.
اوووف از این جهش یافته ی انگلیسی یعنی رسما داره همه مون را به سلابه میکشونی.
به سلامتی انشاالله این روزها میگذره

زیاد تو حالت نشسته و ایستاده بودم. در حالت عادی که تو خونه باشم خیلیش رو دراز می کشم و پاهام افقی میشه.
تا حالا باد نکرده بود.
کل شنبه هم رعایت کردم و درست شد پام.
مرسی عزیزم. ایشالا. ایشالا با این واکسنا روزای خوب برای هممون بیاد. اون موقع که فهمیدم دخترکمون بهار به دنیا میاد، دعا کردم که تا اومدنش کرونا ریشه کن شده باشه. حالا ریشه کن که نمیشه، ولی این واکسنا بیاد خیلی بهتر میشه اوضاع انشالله برای همه.

رها یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 04:54 ب.ظ http://golbargesepid.parsiblog.com

وای لاندا چقد با عنوان پست رفتم به سی هفتگی
رفته بودم سونو بدم یه خانکم هفته ۱۲ بود یه عالم خانومه دیگه هفته ۱۸ همه کپل مپل و تو جو حاملگی و اینا بعد جالب این بود فک میکردن من واسه کار دیگه اومدم خخخخ گفتم هفته سی ام یه جوری تو نگاشون یه بسه کم چاخان کن خاصی موج میزدخخخخ
حال کن با بارداری که اینقده دلت تنگولیده میشه برا تکوناش

یعنی انقدر کوچیک بود شکمت؟ چجوری؟
البته بعضیا اصطلاحا میگن بچه تو پهلوشونه. من از پهلو اصلا فرق نکردم. یعنی کسی از پشت ببینتم اصلا نمی فهمه باردارم. ولی خب به جاش از جلو شکمم کاملا اومده جلو

رها یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 09:12 ب.ظ http://golbargesepid.parsiblog.com

من کلا بچه اصن هیچ کجام نبود تو پهلوم هم نبود فقط یه نقلی تو شکمم معلوم بود اونم مانتو اینا میپوشیدم اصن معلوم نمیشد با لباس تو خونه یه کم !!!!
الان یادم افتاد
نی نی جان یه کم که دست و پا در اورد مدل تو شکم قرار گرفتنش انگار ایستاده باشه اون تو سرش بالا بود پاهاش رو مثانه محترمم!!!! یه جوری انگار تو بغلم ایستاده شاید دلیل اینکه اصن معلوم نبود این بوده باشه

چه جالب. من از همون اول شکمم زد بیرون. فسقلک کلا بیرون تشکیل شد فکر کنم
البته خودم می فهمما. این روزا مجبور بودم برم شرکت، با مانتوی گشاد رفتم خیلیا نفهمیدن اصلا. فوقش فکر می کنن چاقم مثلا. ولی خب بدون مانتو نه، حسابی تپلیه شکم محترم

میترا یکشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 10:36 ب.ظ

لوس لوسی من
منم از ۵ماهگی پشت میز اداره پاهام اونقدر ورم میکرد بادمپایی طبی میرفت اداره
راستی لاندا
شکمتو روغن زیتون یا کرمای تر ک بارداری بزن رد ترکای شکمت نمونه
من روغن زیتون‌مرتب چرب میکردم مخصوصا دوماه اخرفک کنم شکم خیلی بزرگ بشه من ۲۹هفته زایمان کردم بخاطر پروتین ادرارم بالا بود همون موقع شبا خابم نمیبرد ماه اخردیگع فک کنم نفس تنگ میشه
ولی فصلش عالیه خداروشکرخنک هوا


بابا شما که یادتونه من عاشق پیاده روی بودم؟ چی کار کنم منع شدم و دیگه حالا یه ذره زیاد راه برم گویا اینجوری میشه.
من از ماه 4ام دارم شکمم رو چرب می کنم. تا الان که بخیر گذشته. ولی اصلش دقیقا ماه آخره. حتی بتا میگفت که هفته آخر ترک خورده شکمش.
جدی 29 هفته زایمان کردی؟ دلیل خاصی داشت یا فقط چون دوقلو بودن؟ بچه ها رفتن تو دستگاه؟
من از زایمان زودرس میترسم

نجمه دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 04:51 ق.ظ

وای لاندا،چقدر زود گذشت. زیادش رفته، کمش مونده.
خیلی مراقب خودت باش عزیزم. دور از جونت، دور ازجونت من اول هفته 36،با همین تعارف بازی ها زایمان زودرس داشتم.
همشم یر همین که حالا چیزی نمیشه و اینا. اول خودت و بچه، بعد ناراحتی بقیه. من حتی الانم، به خاطربچه م که صبح زود مهد میره، در طول هفته برنامه خاصی ندارم. چون خوابش بهم میریزه، صبح اذیت میشه طفلکی.

وای نه به خدا زود نگذشت. من که هفته به هفته آمار داشتم واسم خیلی طولانی گذشت. همین 2 ماه هم کلیه به نظرم.
جدی؟ من سوالایی که از میترا پرسیدم رو از شما هم بپرسم. بچه رفت تو دستگاه؟ قبلش کورتون زده بودین برای تشکیل شدن ریه ش؟ میشه بپرسم که چی شد که زود شد؟
من هی استرس این چیزا رو دارم.
خیلی خوبه اینجوری. منم دیگه تعارفا رو میذارم کنار. خیلی مهمه این مسائل

ترانه دوشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 06:14 ق.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

مبارک باشه وسائل نی نی. امیدوارم بقیه اش رو هم بزودی بگیری و خیالت راحت بشه.

مرسی عزیزم. ایشالا

فرناز سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 11:49 ق.ظ https://ghatareelm.blogsky.com/

منم خیلی شکمم گنده بود بخصوص سر دومی. یه بار تو مترو یه خانم باردار دیگه دیدم هردومون ۵ ماهه بودیم اون شکمش نصف من بود انقدر نگران شد تازه من با این شکم گنده یه بچه فسقلی تحویل دادم جواب کامنت ها رو خوندم انقدر نگران زایمان زودرس نباش اولا تو این زمونه دیگه مشکلی برای بچه پیش نمیاد بعد هم از هفته ۳۲ به بعد معمولا نیاز به دستگاه پیدا نمیکنه. منم سر هردوتاشون مسمومیت گرفتم اولی هفته ۳۶ دومی هم ۳۵ دنیا اومدن هیچ کدوم هم دستگاه نرفتن. راستی ماساژ سینه زیر آب گرم برای اینکه شیر بعداً خوب جریان پیدا کنه خیلی خوبه.

اره واقعا سایز شکم به وزن بچه ربطی نداره.
وای من از مسمومیت هم میترسم. خدا رو شکر که بچه ها دستگاه نخواستن.
مرسی راجع به ماساژ. تست می کنم از چه ماهی شروع کنم؟ از همین الان؟

نجمه سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 03:04 ب.ظ

ببین من اخر 35 بودم، روز اول عید، رفتیم عید دیدنی. بعد دو تا از خونه ها طبقه دوم و سوم بودن و پله نداشتن.
دیگه من شرایطم انقد اکی بود و تو ریسک نبودم، که اصلا پیش بینی زایمان زودرس برام نمی شد. نصف شب، کیسه ابم پاره شد. واسه همین امپول نزده بودم.
خلاصه پسرم نیمه شب گذشت و از ساعت غذا خوردنم چند ساعت گذشت، دنیا اومد. فکر کن، من دهانه رحمم چهار سانت بود. دکتر می گفت بیا طبیعی. گفتم عمرااا.
ینی من وارد فاز زایمان شده بودم و نفهمیده بودم.
دیگه اینکه، بله بچه رفت تو دستگاه. پنج روز..
به چیزای منفی فکر نکن. منم اول اشتباه خودم بود، که باعث شد، اون اتفاق بیفته. انشالله که شما به سلامت به 38 میرسی و تمام.

اوه اوه. خونه مادرشوهر منم طبقه سوم بدون آسانسوره. حواسم باشه واسه رفت و آمد.
مرسی عزیزم. پشتم به دعاهای شما گرمه

زری .. سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 06:31 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

ببین در مورد کورتون، دکتر زن داداش من برای هر دو تا بچه هاش زد. اولی هفته 32 دنیا اومد و خب چون ریه شکل گرفته بود نرفت تو دستگاه. دومی هم براش کورتون زد اما به هر حال بچه هفته 28 اومد. من سر دومی که از هفته 25 استراحت شدم، هفته های سی به بعد بود که به دکتر گفتم کورتون بهم میدهی؟ گفت نه! گفت اگر لازم بشه میخوابی بیمارستان یک روز قبل میزنی وگرنه اصلا نمیزنی چون دقیقا عملکردش اینه که میره یه نقطه از بدنت را پوکی استخون میاره مثلا زانو

منم کلا راجع به کورتون خیلی بد شنیدم. کلا هم استفاده نشه که بهتره. ولی وقتی مجبوریم دیگه راهی نیست. حالا مشورت که کردم گفتن این مقدار دوز باعث پوکی نمیشه. مستمر هم که نیست خدا رو شکر

میترا سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 08:34 ب.ظ

نه لانداجون زایمان زود رس نداشتم پروتین و فشارم بالا بود مجبور شدن سزارینم کنن
اون روزام باهمه سختیاش زود گذشت عزیزم
انشالله روزای خوش و شاد و شیرینی که دخملت تو بغلت میخنده واست زود بیاد

اوه همون مسمومیت بارداری بوده پس؟
خدا رو شکر که به خیر گذشته.
مرسی از دعای قشنگت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد