تاس کباب + کرونا

سلام سلام. صبح شنبه بخیر و شادی.

حالتون چه طوره؟

من خوبم. یه کم رو روال افتاد کارام. نمیدونم گفته بودم یا نه، هوس سالاد ماکارونی داشتم خیلی وقت بود. حدود 2 ماه. یه بار از هانی سفارش دادم ولی خوب نبود و عطشم رو نخوابوند. تصمیم گرفتم خودم درست کنم. همه موادش رو هم گرفته بودم ولی چون خورده بود به اسباب کشی، طول کشید تا درست کنم. دوس داشتم تو یه فرصتی درست کنم که حسابی واسش وقت بذارم و بهم بچسبه. دیگه واسه 5شنبه نهار دست به کار شدم. جاتون خالی عجب سالادی شد. هوس کردم باز. 

بعد هم یه چند وقت بود که به خریده بودم، هی میخواستم واسه اولین بار تاس کباب درست کنم. به مامان و بابا هم گفتم بیان پیشمون که با هم تاس کباب بخوریم. این جور غذاها مثل آش و آبگوشت دست جمعیش میچسبه. ولی خب غذایی هم نیست که همه دوس داشته باشن. خدا رو شکر ما 4تا خیلی دوس داریم. این بود که دیگه مامان و بابا رو دعوت کردم بیان خونمون. واسه اتاق نینی هم یه چیزایی خریده بودیم که دوس داشتم مامان بیاد ببینه. کالسکه و گهواره و کریر و این چیزا. ولی خب همشون تو جعبه هاش بود و نامنظم گذاشته بودیم کنار اتاق. دیگه گفتم بچینیم که ماماینا میان ببینن. از صبح با سیگما در حال تمیز کردن اتاق فسقلک و این چیدمان بودیم. تا ظهر تموم شد. یه قلم دیگه رو سفارش داده بودیم بیارن که رفتیم اون رو هم تحویل گرفتیم و اومدیم و دیگه اتاقش کامل شد. کامل که نه. خیلی کار داره تا کامل شه. هنوز حتی تخت و کمد نداره. تا یه حدی چیدیم. عصر هم پاشدم سر فرصت قشنگ مواد تاس کباب رو آماده کردم و سیگما هم رفت نون سنگک دو رو خشخاشی خرید و دیگه همه چیز آماده بود. مامانینا اومدن. ازشون پذیرایی کردم. میز شام هم شد سالاد ماکارونی و تاس کباب. خخخ. خیلی هم بی سنخیت با هم ولی خب جفتش هم خوشمزه شده بود. چقدرم مامانینا از اتاق نینی خوششون اومد. یه گهواره برقی صورتی براش خریدیم که از همه چی بیشتر حس نینی رو آورده تو خونه. کلی قربون صدقه ش رفتیم. حالا باید جمعش کنم که کثیف نشه تا چند ماه دیگه. 

آزمایش قند چند مرحله ایم هم جوابش اومد و خدا رو شکر قندم خیلی هم پایین بود. در حدی که باید شکلات اینا حتما تو کیفم داشته باشم که غش نکنم یهو. خخخ. مامانم که من رو باردار بوده هم هی افت قند پیدا می کرده و میفتاده. البته من در این حد نیستم که بیفتم فکر کنم. خیالم از دیابت بارداری فعلا راحت شد. البته میدونم که باز هم ممکنه دچارش بشم. 

تا اینجا رو هفته پیش نوشته بودم ولی فرصت نشد پستش کنم. پشت سر هم اتفاقاتی افتاد و هفته پیش خیلی بد سپری شد. 

ماجرا از این قرار بود که همون شنبه ی پیش مامان بدن درد گرفت و خیلی سردش بود همش. ترسناکیش اینجا بود که هفته قبلش، مامان داماد اومده بوده خونه ی بتاینا و چندروزی مونده بوده. یه روزش رو مامان میره خونه بتا که مثل هر روز با تیلدا درس کار کنه  و ایشون رو هم میبینه و ایشون آخر هفته ش مریض شده و رفتن تست کووید دادن و مثبت بوده! هیچی دیگه. ما گرخیدیم. گفتیم مامان کرونا گرفت و خب ما هم که البته 5شنبه شب باهاشون بودیم. البته مثل همیشه سعی می کنیم فاصلمون زیاد باشه. ولی خب به هر حال دیگه. قرنطینه ها شروع شد. ما جدا، مامانینا جدا، بتاینا جدا. دیگه من کلی نشستم گریه کردم واسه مامان. سیگما هم سریع یه پالس اکسی متر سفارش داد برای اندازه گیری سطح اکسیژن خون. شنبه و یکشنبه مامان بدن درد داشت و سطح اکسیژن خونش هم 92-93 بود!!! سطحی که بستری نیاز داره. از دوستای پزشکم پرسیدم و اینا، همشون گفتن احتمالا بستری بخواد. ولی خب مامان نه سرفه داشت نه نفس تنگی. دیگه رفت پیش دکتر همیشگی و اون حسابی معاینه کرد و صدای ریه رو هم گوش داد و گفت مساله ای نیست. گفت الان اسکن ریه یا هر تست کوویدی منفی میشه چون علائمی نداره. خودشم که سچوریشن رو اندازه گرفته بود 96 بود. مامان آسم داره. دکتر گفته بود برای شما طبیعیه که یه کم پایینتر باشه سطح اکسیژن. روزای بعد دیگه بدن درد مامان هم حذف شده بود. حالش خوب خوب بود ولی سطح اکسیژن همون 91-92!!! و خب ما همچنان گرخیده بودیم. تو همین روزا هم که حال انصاریان هم رو به وخامت گذاشته بود و آخرشم که فوت شد... چقدر ناراحت شدم. هنوزم خوب نشدم اصن. یکی از مزخرف ترین هفته های زندگی... حالا سچوریشن مامان به 94 رسیده با این دستگاه که هممون 97-98 ایم و همچنان ترس وجود داره. خدا رو شکر علایم دیگه ای نداره مامان. انشالله که کرونا نبوده باشه کلا... حالا باید بریم بررسی کنیم که چرا انقدر پایینه. خطرناکه خب. و تو این موارد اخیر دیدیم که اگه آدم دیر بره بیمارستان، اگه یه ملت هم بسیج بشن و برات دعا کنن، هر کاری از دستشون برمیاد رو برات بکنن، باز هم نمیشه جلوی اتفاقات بد رو گرفت. خیلی ترسناکه. تو رو خدا مواظب خودتون باشین... 

نظرات 6 + ارسال نظر
فرناز شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 02:06 ب.ظ https://ghatareelm.blogsky.com/

نگران نباش وقتی حالشون خوبه و علائمی ندارن هیچ اتفاقی نمیوفته. شاید دستگاه اشتباه نشون میده یا شاید بخاطر آسمشون باشه.

نمیدونم. آره خدا رو شکر هیچ علائمی نداره و خب میگن بدون علائم خطرناک نیست.
ولی حتما باید این پایین بودن اکسیژن رو پیگیری کنیم.

میترا شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 08:17 ب.ظ

مواظب خودت باش عزیزم
یکروز خوشی و دورهمی با این استرس از دماغ ادم درمیاد

واقعا. اصلا خوشی بهمون نیومده انگار...
هفته قبلشم تازه باز یه اتفاق بد دیگه افتاده بود که دیگه نگفتم اینجا...

زری .. یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 10:11 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

لاندا جان همیشه همین بوده، کلا وقتی کار به دعای دسته جمعی میرسه یعنی دیگه باید آدم خودش را برای خبرهای بد آماده کنه.
اتفاقا من برعکس تو با خودم گفتم حالا انشاالله برای مامانش کرونا بوده باشه چون حالا که خدا رو شکر حالش بهتره اگر کرونا بوده باشه تا چند ماه آینده بدنشون واکسینه هست. اینطوری نیست؟
این عدد 92 که گفتی کم هست درستش همون 97 هست که گفتی برای بقیه بوده؟ یعنی تا همین میزان اختلاف اینقدر خطرناکه؟
وسایل های دخترت مبارک باشه انشاالله با خوشی و سلامتی استفاده کنه

نمیدونم والا.
چرا اگه کرونای سبک باشه خوبه چون مثل واکسن میمونه. ولی آدم نمیدونه که اگه بگیره سبکه یا نه. در مورد مامان هم با این وضعیت ریه خیلی میترسیم خب.
آره 92 پایینه. این درصد اکسیژن خونه که معمولا آدمای سالم 97-98 اینا هستن. وقتی زیر 93 میاد احتمالا باید بستری بشن. بله بله. یه ذره تفاوتش خیلی خطرناکه. مثلا رو 85 اینا دیگه واقعا خطر مرگ داره. حتما باید تو بیمارستان باشن و تحت نظارت
مرسی عزیزم

پیشاگ یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 11:32 ق.ظ

استرس دیگه ای نمونده بهت در این دوران وارد نشده باشه
امیدوارم مامان مشکل جدی نداشته باشه و زودتر حالش خوب شه
خریدای نی نی هم مبارک باشه به سلامتی و دل خوش
راستی لاندا دست پدر چطوره؟ امیدوارم مشکلش رفع شده باشه

واقعا... اون از همون تابستون که اون همه اتفاق افتاد و بدترینش هم که همون دست بابا بود. اینم از الان....
دست بابا خیلی بهتره. دیگه درد شبانه نداره معمولا. کارای عادی زندگیش رو میکنه باهاش. ولی خب دیگه مثل قدیم نشد. مثلا از یه جایی بالاتر نمیاد دستش. یا اینکه بیشتر از 3-4 کیلو نمیتونه باهاش بلند کنه.

آبگینه یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 11:47 ق.ظ http://Abginehman.blogfa.com

ای واااای قلبم اومد تو دهنم. خداروشکر بخیر گذشته
غذاها نوش جون تو و نی تی. اونطوری که تو تعریف کردی هوس سالاد ماکارانی کردم

خیلی هفته بدی بود...
مرسی عزیزم. ای جان. ببخشید هوس انداختمتون. خودمم باز الان هوس کردم

ویرگول یکشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 11:04 ب.ظ http://Haroz.blogsky.com

بلا دور باشه ایشالا
مامان نمی تونن تست آنتی بادی بدن؟ اینطوری مشخص می شه که کرونا گرفته بودن یا نه
امیدوارم که با دل خوش و لب خندون از وسایل نی نی جان استفاده کنید، مبارکش باش فسقلی جان
من تاس کباب نخوردم تا حالا. راستش نمی دونم چیه اصلا. برم سرچ کنم
ما قدیما خیلی سالاد ماکارونی می خوردیم. عموما تو مهمونی ها همیشه درست می کرویم اما الان خیلی ساله دیگه درست نمی کنیم. نمی دونم چرا البته. حالا یه بار باید درست کنم دوباره

چرا حالا دو هفته ش تموم شه میتونه بده. اولش دکتر گفت هر تستی بدی منفی میشه. آنتی بادی هم که خیلی احتمال منفی شدنش بالاست.
مرسی عزیزم.
تاس کباب یه نوع خوراکه که با "به" درست میشه. بچه بودم دوس نداشتم ولی الان عاشقشم.
سالاد ماکارونی هم دقیقا ما قدیما بیشتر میخوردیم. پای ثابت مهمونیامون هم بود. دقیقا تو این کرونا که دیگه مهمونی بزرگ نداشتیم، جای خالیشو خیلی حس کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد