سالگرد 4 ام ازدواج

سلام سلام

 حالتون چه طوره؟

 خب ما مراسم سالگرد رو برگزار کردیم. به این صورت که روز دورکاریم رو جابجا کردم تا اون روز خونه باشم. وسط کارام یه رستی دادم و کیک پختم تا عصر که کارم تموم شد برم سراغش. خوبه که سیگما هم خونه نبود. عصر که کارم تموم شد، اول رفتم عکسایی که یه ماه پیش چاپ کرده بودم رو گذاشتم تو آلبوم. آخه تازه دیجی آلبومم رو آورده بود. گفتم حالا که کادو به هم نمیدیم، لااقل این آلبوم کادو بشه و با ورق زدنش یاد روزای خوب بیفتیم. بعدش دیدم مقادیری اسفناج تازه داریم و تصمیم گرفتم باهاش بورک اسفناج درست کنم. ولی چون کم بود مقدارش، از قارچ هم کمک گرفتم. کلی سرچ کردم آخرش با توجه به داشته هام یه رسپی من درآوردی درست کردم.  شد اولین باری که بورک درست کردم. دیگه تزیین کیک رو گذاشتم واسه شب که با خود سیگما با هم انجام بدیم. سیگما با یه دسته گل رز سرخ اومد. دیگه بسی کیف نموده و بورک رو خوردیم و بساط تزیین کیک رو آوردیم. یه مدل کیک رو از یه سال پیش سیو کرده بودم که درست کنم. سخت بود ولی از اول تابستون ذوقش رو داشتم که واسه سالگرد درستش کنم. دیگه دست به کار شدیم. از این چرخونکیا خریده بودم که کیک رو روش بذارم و بچرخونم و خامه بزنم. نصف خامه های روش رو زدم و به سیگما گفتم اینو بگیره بالا که خامه های دیواره کیک رو بزنم که یهو از دستش لیز خورد و کیک چپه شد رو زمین! نصفش رو فرش و نصفش رو سفره. خیلی حرصم گرفت ولی مگه میتونستم نخندم. انقدررررررر خندیدم که. سیگما می گفت چرا کلمو نمی کنی؟ گفتم میخوام بکنم ولی خنده نمیذاره. خامه های روشو ریختم دور و دوباره خامه درست کردم و از اول. یه بار دیگه گرفت بالا و اون چرخونکیه این بار پایه ش کنده شد افتاد. دیگه مگه خنده م بند میومد. اشک از چشمام راه افتاد. با هر ضرب و زوری بود خامه هه زده شد. واسه در کیک هم با شکلات آب شده یه چیزی درست کرده بودم. اونم گذاشتم و زیرش کلی میوه های رنگ و وارنگ. مثلا سبد میوه س. خلاصه که تازه 9.5 شب تموم شد و رفتم حمام و اومدم آرایش کردم و چنتا عکس گرفتیم و بدین سان سالروز عروسیمون رو جشن گرفتیم. افتادن کیکه هم حسابی خاطره شد برامون  ولی چقدر زود گذشتا. 4سال مثل برق و باد گذشت. دخترخاله م پیام تبریک داد. میگه چجوری 4 سال گذشت؟ اصن باورش نمیشد. گفتم والا خودمم باورم نمیشه. همینجور داریم پیر میشیم و حواسمون نیست. 

شهریور جان، خوش آمدی

سلام سلام. 

شنبه ای که اول ماه هم باشه، گلی است از گل های بهشت 

شهریورتون مبارک، اول هفته تون به خیر و شادی.

خب من خیلی وقته از پست های روزانه نویسی، دست کشیده م. این روزا رو جور دیگه ای ثبت می کنم. مدل زندگیم عوض شده انگار. همش فکر می کنم که قبلا چجوری هر روز، روزی 9 ساعت می رفتم سر کار؟ الان دیگه خیلی سختم شده. به جاش فیلم بیشتر می بینم و کتاب بیشتر میخونم. از فیلمایی که تو مرداد دیدم، باید به Searching، The Guilty، The Invisible Guest اشاره کنم که هر 3 ژانر Mystery/Thriller هستن و ما خیلی دوستشون داشتیم. 

غیر از اون فصل اول سریال WestWorld رو هم دیدیم که بدک نبود. قسمت اول رو که دیدم میخواستم دیگه ادامه ندم از حجم خشونت فیلم، ولی ادامه دادم چون فیلم داداش نولانه. تا آخر فصل اول دیدیم خوب بود. ولی دیگه حس ادامه دادنش رو ندارم. اکثرا هم میگن فصل 2 دیگه زشت میشه فیلمش.

دیگه هم گناه رو هم که میدیدیم، خیلی قشنگ بود و خیلی دوستش داشتم. 

آقازاده رو هم میبینیم که من اصلا خوشم نمیاد و حتی بعد از قسمت 2-3 اینا بود که تصمیم گرفتم دیگه نبینم. یکی دو قسمت هم ندیدم ولی از سر بی فیلمی دوباره برگشتم به دیدن فیلمش. 

فیلم طلا رو دیدم از نماوا که خوشم اومد.

و اما کتاب های جان...

با یه حلقه کتابخونی شروع کردم به خوندن کتاب تنگسیر روی طاقچه. خوشم اومد از کتابش. فیلمش رو هم دانلود کردم و دیدم. قشنگ بود.

بعد از اون کتاب آبنبات هل دار رو شروع کردم. یادمه اون وقتا "هستی" سه گانه آبنبات ها رو خونده بود و تعریف می کرد. نمونه کتابش رو دانلود کردم و از بس جذبم کرد، سریع شروع به خوندنش کردم. نثرش رو خیلی خیلی دوست دارم. واسه من که نتیجه گرا ام و حتما باید یه رمان موضوع خیلی خوبی داشته باشه که جذبم کنه و بخونم، خوندن این کتاب که خیلی انگار یه موضوع رو نمیخواد توضیح بده و بیشتر روایتیه، خیلی جالبه برام. از اون کتاباس که خودم هیچ وقت نتونم بنویسمش. خلاصه هستی جان، اگه بعد از رفتنت از وبلاگستان، هنوز اینجا رو میخونی، باید بگم ممنون از معرفیش 

دیگه اینکه این مدت یه مهمونی دوستانه رفتیم که  رو پشت بوم خونه دوستم برگزار شد. 7 نفر بودیم با فاصله از هم. اصولا باید خوش می گذشت ولی انقدر لومود بودم که اونجوری که فکر می کردم بهم خوش نگذشت. 

کلا این روزا همش تو تختم. خوابم خیلی زیاد شده. حتی کارم رو هم از تو تخت انجام میدم روزای دورکاری! خلاصه یه وضع تنبلانه ای پیدا کردم. 

 مرداد به این نحو گذشت. 

رسیدیم به شهریور خوشگل. فردا سالگرد ازدواجمونه. میخوام کیک درست کنم اگه بشه. کادو هم امسال خبری نیست. بی مایه فطیره 

نوتایتل شهریور 99

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.