دوره با بچه بینون!

سلام بچه ها. چطورین با گرما؟ آقا چرا انقدر گرمهههه؟ من دیگه دارم بخار میشم. تصعید هم میشم. یکشنبه دو تا جلسه پشت هم رفتم 3-4 ساعت دیگه مغزم داشت می پوکید. بعدش هم باید میرفتم کلاس زبان تازه. ولی کلاسه خوب بود. یه سشن لیسنینگ بود و یه سشن هم اسپیکینگ. کلاس شلووووغ. 25 نفر بودیم. همه هم واسه رفتن اومده بودن! البته چون مخصوص آزمون آیلتسه، کنکوری طور درس میدادن. همش اینجوری که چه تعداد سوال داره و واسه هر سوالش باید چی کار کنی و اینا. واسه من که نمیخواستم خود آزمونش رو بدم شاید زیاد خوب نباشه. نمیدونم والا. ولی کلاس خوب بود. تا یه ربع به 9 سر کلاس بودیم! بعد پریدم سوار گیلی شدم و تا خونه پرواز کردم چون دسشوییم داشت میریخت  به سیگما هم گفتم قیمه رو گرم کنه که من رسیدم بخوریم. شام خوردیم و بعد با مامان تلفن حرف زدم و گفت که بابا از دستم ناراحته از جمعه. اون موقع دیگه 10-11 بود و دیدم دیره و فرداش زنگ زدم و از بابا عذرخواهی کردم. رفتم حمام و همه لباسای مهمونی رو آماده کردم و کیف آرایش و برس اینا رو هم برداشتم که فردا مستقیم از شرکت برم مهمونی، خونه دوستم، دیدن بچه ش.

دوشنبه 1 مرداد، با کلی وسیله رفتم شرکت. شلوغ بود و دیر رسیدم 5 دقیقه. تا پارک کردم چراغ بنزینم روشن شد! اینورا هم پمپ بنزین نیست اصلا L یه سرچ کردم ببینم پیدو اینورا سرویس میده که بنزین بیاره یا نه که دیدم نه، فقط غرب تهرانه و تجریش و نیاوران. ولی خوبیش این بود که خونه دوستم شهرک غرب بود. گفتم تا اونجا میرم و اگه بنزینم تموم شد اونجا درخواست پیدو میدم. کارامو انجام دادم و ظهر رفتم توی دستشویی و با سرعت نور آرایش کردم و موهامو با بدبختی بافتم. بعد چون لباسم قرمز بود میخواستم لاک قرمز هم بزنم و با لاک قرمز نمیشه تو شرکت باشم. اونم قرمز جیغ. این بود که 10 دقیقه آخر، رفتم دستشویی دم گیت، و رو هوا و در حالی که کیف و ساک دستم بود شروع کردم به لاک زدن. دو تا انگشتم هنوز مونده بود که برق رفت! ظلمات شدید بود طوری که حتی نمیدیدم در لاک رو ببندم. و چون لاکه هم خشک نشده بود نمی تونستم دست توی کیفم بکنم و موبایلم رو دربیارم. تازه مقنعه م هم افتاده بودم از سرم و نمیتونستم برم بیرون! خلاصه با بدبختی یه کاریش کردم و اومدم بیرون و دو انگشت باقی مونده رو هم لاک زدم و ماشین رو برداشتم و رفتم دنبال دوستم پایین خیابون. محل کارش نزدیک ماست. حالا گرم بود و بنزین هم نداشتم و نمیشد کولر بزنم. با نوا حرف میزدیم و زود رسیدیم. نزدیک خونشون پمپ بنزین بود ولی شلوغ بود و بیخیال شدیم. بعد خیلی جالب بود، سر کوچشون کامیون پیدو پارک بود و بنزین میزد. قیمت گرفتیم و گفت لیتری هزار حساب می کنه ولی هر چقدر بزنه 6 تومن هم کارمزد میگیره. دیدم می ارزه، دادم باک رو پر کنه. دیگه با خیال راحت کولر رو زدم رو تندترین دور و یه کم خنک شدیم و جلو خونشون پارک کردیم و رفتیم. اکثر بچه ها اومده بودن ولی خوبیش این بود که تازه اومده بودن. یکی دو نفر دیگه هم اومدن و بعد دوستای خودش هم اومدن. بچه ش ناز بود. 4 ماهه شده. بچه اون یکی هم 8 ماهه بود. کلی باهاش بازی کردیم. پذیرایی شدیم و کلی گپ زدیم همگی. بعد عصرونه کشک بادمجون و سالاد ماکارونی و کوکوسبزی خوردیم و کادوهاشو باز کردیم. کلی حال کرد با بسته بندی من. گفتم همگی براش گوشواره گرفته بودیم؟ یکی از دوستاش، تو مدرسه همکار من بود و بعد از 2 سال میدیدمش، کلی خوش و بش کردیم. تا 8.5 اونجا بودیم و بعد من نوا رو رسوندم خونشون و خودم رفتم خونه. سیگما خونه بود. شامش رو دادم گرم کرد و خورد و خودم هم در حین انجام کارام، واسش تعریف کردم. گیفت هم دوتا هیولای نمدی گرفته بودم که گذاشتم کنار دایناسور نمدی اون یکی نینی. کلی گپ زدیم و خوش گذشت. یه چیزی قرار بود دوست سیگما پیک کنه برامون، با سیگما شرط بستیم سر زمانش. من میگفتم 11.5 زودتر نمیاد، اون میگفت 11:15 میاد. بعد شرط بستیم که اگه تا 11:20 اومد من به سیگما 100 تومن بدم و اگه بعدش اومد اون بده. هاه. 11:21 صدتومنمو گرفتم ازش پیکه هم 11:31 اومد  بسی حال داد.

سه شنبه 2 مرداد، صبح زود بیدار شدم و با گیلی رفتم یوگا. کلاس خلوت بود و باز عالی بودم، حال داد بسی. مربیمون بداخلاقه واسه همین وقتی تعریف می کنه بیشتر خوشحال میشم. بعدشم رفتم شرکت و کار و بار. عصری هم زود اومدم بیرون و رفتم خونه مامانینا. بابا هم بود و سه تایی گپ زدیم. گپ که نه، از گرما نالیدیم  بعدش بتا و دخملاش اومدن. کلی ذوق کردم دیدمشون. تتا تپل شده کلی چلوندمش. هیچی هم نمی گفت. دوست تیلدا هم اومده بود خونه ماماینا و داشتن با تیلدا بازی می کردن. بعد دختردایی 5شنبه شام دعوتمون کرد ییلاق. ما میخواستیم این هفته نریم ولی خب نمیشه دیگه L شب هم سیگما و داماد اومدن و دور هم بودیم و شام هم بعد از مدت ها قرمه سبزی خوردم و 11 رفتیم خونمون. تا بخوابیم 12.5 شد 

چهارشنبه 3 مرداد، گفتم بعد از مدت ها صبح با سیگما برم. مدت ها که نه، فکر کنم 2-3 هفته ای هست که با سیگما نیومدم شرکت. از بس که عصرا گرمه و دلم نمیخواد با تاکسی و پیاده برگردم. ولی امروز میخواستم صبح بیشتر بخوابم. تا 8 خوابیدم و بعد با سیگما اومدم. تقریبا 1 ساعت هم دیلی داشتم. فدای سرم  الانم که در خدمت شما هستم. برم به کارام برسم.

نظرات 5 + ارسال نظر
فرناز چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 05:22 ب.ظ

وای چه بلایی سرت اومده سر لاک زدن حالا نمیشد برق سی ثانیه دیرتر میرفت! من تا حالا در مورد پیدو چیزی نشنیده بودم مثل اینکه زندگی خیلی راحتتر شده من دیگه پیر شدم ازین چیزا سر در نمیارم اگه ازین اپلیکیشنهای جالب هست بازم معرفی کن

باشه باشه چشم، هر چی به ذهنم رسید رو مینویسم

انه پنج‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 10:22 ق.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

سلام لاندای عزیز خوبی؟لاندا من خیلی وقته بچه های کانال نویس مثل عسل..پرسه و غیره رو گم کردمشما ادرس کانال بچه ها رو داری به من بدی

سلام عزیزم. والا من از اولم نرفتم تو کانالای بچه ها، واسه همین ندارم آدرسشونو

الهه پنج‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 01:48 ب.ظ

وااااای که چقدر از شرط بندی با سیگما بسییییی حال کردم. تا باشه از این درآمدهای فضایی و بی زحمت. نووووش جونت

آره واقعا. عالی بود

رویای ۵۸ جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 03:24 ب.ظ

هر وقت پستهای تو رو می خونم بلند میشم خونه رو تمیز می کنم.....سرشار از انرژی...هزار ماشالله

وااای چه عالی. اگه بدونی خونه خودم الان چه شکلیه! انگار بمب زدن وسط خونه. کاش الان خونه بودم میفتادم به جونش

لیلا دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1397 ساعت 08:09 ب.ظ

میشه یه کم از ست و مد و .... برامون بنویسی پر انرژی

بله بله حتما. اتفاقا امشب دارم میرم عروسی خیلی درگیر این موضوعم امروز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد