خستگی اول هفته خر است!

سلام، صبح شنبه تون پر از شادی و نشاط. من که خیلی داغون و نابودم. خوابم میاد و کسلم شدید. این شنبه واقعا خر است! حالا تعریف می کنم.

اول از سه شنبه بگم که عصری رفتم اسمم رو نوشتم کلاس زبان و مقادیر زیادی سُلفیده شدم. یه سی دی هم واسه تقویت لیسنینگ گرفتم. بعد رفتم خونه و دیدم سیگما لباسا رو شسته. هوراااا. سبزی پلو درست کردم که با ماهی ای که از شرکت گرفته بودم بدم به سیگما. برنجای شرکت رو دوس نداره. از اونور هم یه خورش آماده هانی داشتم که جوشوندم و نصفشو خودم شام خوردم، نصفشم گذاشتم واسه نهار فردام. یه دوش مبسوط گرفتم و بقیشو یادم نیس. لابد کتاب خوندم و خوابیدم!

چهارشنبه27ام، صبح با گیلی رفتم شرکت و دادم بشورتش. کار خوب بود ولی یادم نیس اصلا. به سیگما گفتم یه جعبه کادو بخره واسه کادوی تولد دخترخاله ش. عصری ساعت 4 رفتم جلسه و تا 5.5 تو جلسه بودم. بعد بدیو بدیو رفتم گیلی رو گرفتم و رفتم خونه. یه ذره دراز کشیدم و بعد حاضر شدم واسه تولد دخترخاله ی سیگما. ابروها و پشت لبم رو حسابی تمیز کردم. رستوران ارکیده دعوتمون کرده بودن. تیپ عیدم رو زدم. کلی هم آرایش کردم. خیلی وقت بود انقدر به خودم نرسیده بودم. کادوش رو گفتم راستی؟ یه پیراهن بود که از اینستا سفارش داده بودم و برام فرستاده بودن و یه کم تنگم بود، یادتونه؟ نپوشیدمش که. گفتم بدمش به دخترخاله سیگما. تو جعبه کادو گذاشتیمش و بردیم رستوران. کل رستوران واسه یه مراسم عزاداری رزرو بود! ضد حال! ولی اینا سالن وی آی پی رو رزرو کرده بودن که محیطش از کل رستوران جدا بود و خوب بود. فقط ما از کولر دور بودیم و پختیم. ولی از مهمونی توی خونه بیشتر دوس داشتمش. کادو رو که بهش دادم حس کردم به اونم کوچیکه! خیلی چاق شده بود  بعد گاما هم گفت که به نظرش کوچیکه. بهش گفتم که بپوشه و اگه بهش کوچیک بود بگه که ببرم عوض کنم ولی خب کلی ناراحت شدم چون اینو 3-4 ماه پیش گرفته بودم و دیگه نمی تونستم پس بدم که، باید یکی دیگه هم ازش میخریدم، تازه اگه داشته باشه. مراسم تموم شد و دیگه رفتیم خونه. به سیگما گفتم بیا فیلم ببینیم، ولی خوابش میومد و صبحم باید زود بیدار میشد و نیومد. رفت خوابید. منم کلی ضدحال خورده بودم و دیگه 1.5 اینا خوابیدم.

پنج شنبه صبح ساعت 7.5 سیگما بیدار شد و رفت شرکت که با دوستش کار کنن. منم بیدار شدم و دیگه خوابم نبرد. تا 9 تو تخت غلت زدم و دیگه 9 بلند شدم. یه لیست از کارایی که باید می کردم نوشتم و دونه دونه تیک زدم. ظرفای تمیز رو از ماشین ظرفشویی درآوردم و چیدم سر جاشون، کثیفا رو گذاشتم تو ماشین. حوله ها رو هم انداختم تو ماشین لباسشویی. به همه گلدونام آب دادم. لباسای تمیز رو چیدم تو کشوها و خونه رو مرتب کردم. بعد رفتم تو گروه دوستام نوشتم که امروز کسی هست با من بیاد استخر؟ نیم ساعت بعد یکی از دوستام، پریناز، زنگ زد که من میام، الان بریم؟ گفتم بریم. دیگه مایو پوشیدم و حاضر شدم و رفتم استخر. پریناز هم اومد. گفت از صبح دلش استخر میخواسته و حال کرده که من پیشنهاد داده بودم. بسی حال داد شنا. کلی هم با هم حرف زدیم و کیک و آبمیوه هم خوردیم. تا ساعت 1 تو آب بودیم و چون بعدش دوستم شیفت کاریش بود و باید میرفت سر کار، اومدیم بیرون و من رسوندمش تا مترو و بعد رفتم خونه. تو راه سیب زمینی خریدم و رفتم خونه گذاشتم آب پز بشه. بعد لهش کردم و با شیر و تخم مرغ و یه ذره کره تفتش دادم و نعنا خشک هم زدم و نشستم به نهار خوردن. تو این فاصله پیاز داغ و رب هم درست کردم و لپه و گوشت رو هم بهش اضافه کردم و قیمه پختم. ساعت 4 آب خورش رو زیاد کردم و رفتم خوابیدم. ساعت 6 با زنگ سیگما بیدار شدم دیدم آب خورش تموم شده و داشت میسوخت. خیلی به موقع زنگ زد سیگما. گفت 7 میام دنبالت که بریم ییلاق. دیگه من پاشدم کلی جمع و جور کردم و ساک بستم و منتظر شدم ولی نیومد. 7.5 زنگ زدم و گفت 8 میاد! خوبه استخر رفته بودم وگرنه کل روز تنها بودم و میپوکیدم! آخرش 8:15 اومد و گفت کاراش مونده و گفت بیا بریم شرکت. وسایل سفر رو جمع کردیم و رفتیم اونجا و دیگه دوستش هم رفت و وسایلشو برداشت که بریم ییلاق. رفتیم بنزین هم زدیم و تا راه بیفتیم 10 شد. 11 شب رسیدیم اونجا و تازه شام خوردیم. داداشینا هم همون موقع اومدن. من اگه میدونستم اونا میان شاید نمی رفتم چون بچشون نمیذاره بخوابیم. همین هم شد. تا 2.5 اینا نذاشت بخوابیم. هی حرف میزد و برقا رو روشن می کرد. بالاخره خوابیدیم.

جمعه صبح 8.5 با صدای دوییدن و حرفای کاپا بیدار شدیم. فوق العاده خسته بودیم خصوصا سیگما که این چند وقته خوابش هم کمه. البته مامانینا بردنش بیرون و یه کم دیگه تونستیم بخوابیم. ولی در کل نشد دیگه. من کاموای تریکوم رو برده بودم که مامان یادم بده. یه کم بافت شبیه لیف شد  بعد دایی و زندایی و پسرشون اومدن و زندایی گفت که اونم داره تریکو میبافه و بلد بود یه چیزایی. با هم نشستیم ویدئوهاش رو دیدیم و یاد گرفتیم. مال مامان رو شکافتم و کف سبد رو بافتیم با هم. بعد اونا رفتن و ما نهار خوردیم و کاپا خوابید و ما هم سریع خوابیدیم. من یه ساعت و سیگما 3 ساعت خوابید. عصر که بیدار شدیم رفتیم طبقه پایین که بابا داره اتاق میسازه رو دیدیم. بابا گفت اتاق ته مال ماست و ما دوسش نداریم. نورش کمتر از بقیه س. کلی غر زدم که من این اتاق رو نمیخوام ولی بابا گفت دیگه من حرفش رو زدم و نمیشه عوض کرد! مسخره س که آدم دندون اسب پیش کشی رو بشمره ولی اینم نمیشه که همه جا چون من آخریم سرم کلاه بره! کلی حرص خوردم و یه جورایی با بابا قهرم  بیتا دخترخاله م زنگید که ما خونه دایی دومی هستیم و همه هستن و شما هم بیاین. سیگما خونه این داییمو ندیده بود تا حالا.  ما هم رفتیم و بی نهایت خونشون گرم بود. گپ و گفت کردیم با همه و خوش گذشت. 8.5 هم رفتیم خونه. کاپا کلی با من خوب شده رابطه ش. همش میگه خاله لاندا خاله لاندا  خونه که رسیدیم دیدیم داداشینا هم شب میمونن و خب بازم نمیذارن بخوابیم. تصمیم گرفتیم برگردیم تهران. یه پشه هم رفت تو چشمم و کلی قرمز شد چشمم و درد می کرد. تا شام بخوریم بتا اینا هم از شمال اومدن و قرار شد داماد با ما بیاد تهران و بتا بمونه. یه کم با تیلدا و تتا بازی کردم و 11 راه افتادیم. خوبه داماد باهامون بود وگرنه تا خود تهران سیگما میخواست غر بزنه سر من  راه بی نهایت ترافیک بود، ما هم خسته و داغون. تازه داماد کلید خونشون رو نیاورده بود و مجبور شدیم اول بریم خونه مامانینا کلید یدک خونشونو برداریم و بعد ببریمش خونشون. تا برسیم خونه ساعت شد 1:15! هلاک بودیم دیگه. سریع خوابیدیم.

امروز صبح ساعت 7 با بدبختی بیدار شدم. چشمم هم هنوز قرمز بود. خواب خواب هم بودم. به زور اومدم سر کار. خیلی بده اول هفته رو آدم بد شروع کنه. حق داشت بنده خدا سیگما غر میزد. یه هفته سر کار نرفته حالا باید له و لورده بره. کلی هم کار داره این هفته و نمیرسه خستگیشو در کنه L منم هی دارم فکر می کنم با وجود اون همه قیمه ای که درست کردم، ولی بازم واسه این هفته غذا کم میارم چون از فردا هر شب دیر میرم خونه  یکشنبه که باید برم کلاس زبان، دوشنبه هم که خونه دوستم دوره دعوتیم. هی دارم برنامه ریزی می کنم ببینم چجوری میتونم به کارام برسم! ببینیم چه میشه کرد دیگه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد