مهمونی دوره

گفته بودم مهمونی دوره این دفعه نوبت منه دیگه؟

16 تا مهمون داشتم! واسه اولین بار این تعداد. بیشترین مهمونم 6 نفر بودن، حالا یهو نزدیک 3 برابر. خخخ. منوم اینا بود:

1) سالاد ماکارونی جامبو

2) سوپ شیر و قارچ

3) دلمه

4) کیک مرغ

5) سیب زمینی سرخ کرده

6) بورانی و دسر (کرم موز و کرم کارامل)

دلمه رو سپردم به مامی. مهمونیم یکشنبه بود و از روز 5شنبه شروع کردیم خورد خورد. 5شنبه با سیگما رفتیم خرید. همه چیزایی که فکر می کردم لازمه رو خریدم. جمعه هم شروع کردیم به تمیزکاری. جاروبرقی و بخارشو کشیدن کل خونه با سیگما بود. منم گردگیری و مرتب کردن خونه که هیچوقت مرتب نمیشه.

شنبه صبح خودم تنهایی باز رفتم خرید و کلی چیز میز خریدم و اومدم شروع کردم به درست کردن غذاها. مواد جامبو و کیک مرغ رو پختم و خورد کردم و بعد هم این دوتا غذا رو درست کردم. کرم کارامل هم درست کردم و بعد چون بلیط جشنواره داشتیم، به بقیه کارام نرسیدم و رفتیم فیلم "خوب، بد، جلف" که عااااالیییییییییییی بود. قرارم این بود که همه غذاها رو روز قبل درست کنم، ولی خب با وجود سینما نشد دیگه. شب هم تا رفتیم میزعسلیای گاما اینا رو بگیریم طول کشید و 11 شب برگشتیم خونه در حالی که کلیییییییی کار مونده بود. اتاق کار تمیز نشده بود و روتختی رو عوض نکرده بودیم و سرویس ها رو تمیز نکرده بودیم و سوپ و دسر هم مونده بودن :(( به جای همه این کارا خوابیدیم. خخخ. صبح 8 پاشدم و سیگما سرویس ها رو تمیز کرد و منم سوپ و بعد از کرم موز و یک سری دیگه کرم کارامل درست کردم و بعد الهام اومد کمکم. دستش درد نکنه خروار ظرفایی که کثیف کرده بودم رو شست و با همدیگه کیک مرغ رو تزیین کردیم و من موهام رو صاف کردم و آماده شدم و ساعت 1:30 اولین سری مهمونا اومدن. ازشون پذیرایی کردم و شروع کردم به درست کردن سیب زمینی سرخ کرده. تا همه بچه ها جمع شن، با کمک اینایی که اومده بودن، میز رو چیدیم و حدودای ساعت 3:30 اینا، میز چیده شد و شروع کردن به سرو کردن. میزمون 8 نفره س و جا نمیشدن همه، واسه همین سلف سرویسی چیدیم. چقدررررررررررر همه از سوپم و از دلمه مامان تعریف کردن. دو سه نفری هم از کیک مرغ و جامبو تعریف کردن. ولی در مورد سوپ و دلمه همههههه متفق القول هی تعریف می کردن. بعد براشون فیلم نامزدی و فیلم پروجکشن عروسیمون رو گذاشتیم و بعد فیلم نامزدی یکی دیگه از بچه ها رو دیدیم و کلی عکس انداختیم و بسیییییییییییییی خوش گذروندیم. رو میز پذیرایی رو هم پر کرده بودم از چیپس و پفک و چیپلت و پاپ کورن و آجیل و کرن بری و بلوبری و اسمارتیز و شکلات و میوه. تایم زیاد بود و نمیخواستم حوصله شون سر بره. از ساعت 6 دیگه کم کم پاشدن برن و یه سریاشون تا 9:15 موندن. سیگما رو فرستاده بودم سینما بعد از کارش. خخخ. بعدشم رفته بود شام بیرون و ساعت 10 شب برگشت. خخخ. چقدر بچه ها کمکم کردن. هر چی چای و شیر نسکافه اینا میاوردم، ظرفا رو میشستن و کل ظرفای نهارم چیدن تو ماشین و هی آشپزخونه رو تمیز می کردن. دستشون درد نکنه واقعا. خیلی بهم خوش گذشت. تازه کلی هم کادوهای خوشگل برام آورده بودن و ذوق زده م کردن. تا سیگما بیاد خودم یه سری دیگه ظرفا رو شستم، ولی گنده هاش موند دیگه واسه فرداش. شب داشتم از تن درد (پادرد، کمردرد) میمردم. خیلیییییی خسته بودم. دوتا مسکن خوردم و خوابیدم. فرداش هم خونه رو به همین منوال ترک کرده و رفتم خونه مامانینا و با مامان رفتیم استخر. خوش و خرم. بسیار حال داد. خیلی وقت بود نرفته بودیم. از استخر که اومدیم بیرون هوا تمیز شده بود و بوی عید میومد. بسی ذوق کردیم و رفتیم خونه بتا اینا و کلی با تیلدا بازی کردم و شب برگشتم خونه و با سیگما یه کم فیلم دیدیم. اینفرنو که بسی دوس دارم فیلمشو.

اون کاری که گفتم هم باز رفتم مصاحبه، ولی جوابش معلوم نیس. من الان در خماریم. میشه دعا کنین جور شه؟

نظرات 5 + ارسال نظر
سانی سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 12:19 ب.ظ

سلااام بر شماا :* این پستت پر از حس خوب بود :) ایشالا همیشه به شادی ^^

فرناز چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 12:46 ب.ظ

همه چی خیلی خوشگل بود و معلوم بود خوشمزن. منم فردا شب ۱۶ تا مهمون دارم تازه فکر کن خونه با دوتا بچه دیگه اصلا تمیز نمیشه و تمیز نمیمونه

عه چه دقیق تعدادشون با مال من یکیه. خخخ. وای وای آره با بچه اصلا نمیشه خونه رو مرتب کرد. خونه من هم هیچ وقت مرتب نیست، خودم از صدتا بچه بدتر کثیف کاری می کنم

آبگینه جمعه 22 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 10:34 ق.ظ http://abginehman.blogfa.com

خسته نباشی
چقد خوش میگذره مهمونی های این تیپی
خوش به حالت استخر رفتی با مامی

مرسی. آره واقعا خوب بودن

نسرین یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 12:05 ق.ظ http://zendegiema2.blogsky.com/

متاهلی چه سخته اوووووووووففففف حالا من بعد عروسیم چجوری اینهمه غذا بپزم انشالله دعوت بکار میشی گلم

بایدی که در کار نیس. من خودم دوس داشتم چیزای فانتزی درست کنم وقتی تو خونه بیکارم. سر کار برم دیگه زیاد از این کارا نمی کنم
مرسی :*

اناماری سه‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1395 ساعت 07:27 ب.ظ

عکساشو دیدم.عاااالی بودن.اصن دلم خواست.یه وضعی.خانم هنرمند

قربونت برم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد