خریدای خونه و عروسی رفتنمون

رفتیم خیابون بنی هاشم و کلیییییییییی کاشی و توالت و روشویی و این چیزا دیدیم. دو روز کامل وقت گذاشتیم و آخرش دو سری کاشی خیلی خوشگل واسه حموم و دسشویی خریدیم با یه روشویی و توالت واسه توالت فعلا. بالاخره فرصت شد دوتایی تنها بریم تو خونه ی عشقمون واسه اندازه گرفتن روشویی و تستش و کلی لذت بردیم از خونه خوشگلمون. دوسش دارم. 

من خیلی خنگم! گذاشتم دقیقا روز عروسی پسردایی، بندانداز برقیم رو آوردم و باهاش شروع کردم به بند انداختن واسه اولین بار. خب نتونستم صبر کنم تا بعد از ازدواج ازش استفاده کنم بعد با علم به اینکه این یهو ابرو رو می کنه، نزدیک ابرو نمی رفتم، اما از همون دور یهو افتاد رو ابروم و کلیییییییی از ابروم رو کند و منم تا میتونستم گریه کردم! با مداد میشه پوشوندش و دیده نشه.... واسه عروسی رفتم موهام رو شینیون کردم و این بار دیگه برخلاف عروسیای قبلی واسه میکاپ صورت نرفتم. گفتم فقط بیس و کرم پودر رو برام بزنه و بقیشو میخوام خودم آرایش کنم. ابروهام رو هم برام کشید و بقیه ش رو خودم تو خونه آرایش کردم، انقدر خوب شد که مامان و بتا هم گفتن ما رو هم آرایش کن و اونا هم خیلی راضی بودن از نتیجه.

عروسی خیلیییییی خوب بود. خصوصا آخر شب تو پارکینگ که تا می تونستم رقصیدم با سیگما. خیلی خوش گذشت بهم. فقط بدیش این بود که 1 ساعت تمام تا ساعت 3 نصف شب سیگما داشت موهام رو باز می کرد! مگه باز میشد حالا؟ نابود شدم. حیف که موهام زودی میفته پایین، وگرنه عمرا نمیذاشتم این همه سنجاق بزنه!

سیگما کارگر گرفت واسه درست کردن حموم و دسشویی و دوتا خورده کاری دیگه. همه این 3 روز تعطیلی رو کارگر داشت و منم دیدم نمی تونیم پیش هم باشیم، با ماماینا رفتم ییلاق که مثلا در نبود سیگما یه کم رو پروژه کار کنم! که کور خوندم. خاله اینا و داداشینا هم اومده بودن و اصلا وقت نشد رو پروژه کار کنم!

این دو سه روزه، اصلا اعصاب ندارم. هم اینکه دوران قرمز تقویمه، هم اینکه چند روزه سیگما رو ندیدم و طبق معمول با ندیدنش حالم بد میشه، و بعد هم اینکه اصلا نمی تونم به برنامه هام برسم و از خودم بدم میاد! و این بد اومدنه طولانی مدت شده! واسه همین از خودم حالم به هم میخوره!

از اینکه این پروژه همه زندگی من رو تحت الشعاع قرار داده حالم به هم میخوره!!!

نظرات 4 + ارسال نظر
ندایی یکشنبه 16 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 04:38 ب.ظ

5 روز دیگه میشین 7 سال و 7 ماه 7 روزه

عههه، چه جالب. مرسی که گفتی. خودم دقت نکرده بودم

تیلوتیلو دوشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 09:44 ق.ظ

از روزای خوبت لذت ببر
این پروژه هم به اتمام میرسه نگران نباش

نمیشه تیلو، الان پروژه نمیذاره از هیچی لذت ببرم

ششی سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:22 ق.ظ

عزیزم مبارکه بازم...چه حالی میده خونه خود ادم...خونه عشق....وای ایشالله توش صدای خنده هاتون برسه به اسمون وای ابروتو کند؟!باز خوبه با مداد اوکی شده...فقط یه تقویتی بزن زود پر شه

مرسییی، واییی، آره، خیلی خوب میشه.
آره کند یه تقویتی درست درمون گرفتم از دیروز شروع کردم. تا الان هیچییی در نیومده. من چی کار کنم؟

شی چهارشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 08:56 ق.ظ

تحمل کن خوب میشه...اگه یه کوچولو سیر رنده کنی بزاری و زود ورداریم موثره...به شرطی که نسوزونی خودتو و زودی برداری...سیر موثره...بادام تلخ روغنش عالیه...اما تحمل کن بزودی درمیاد

مرسی از راهنماییات. انشالله که درمیاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد