بای بای پستونک

سلام سلام. چطورین؟

مهمونی آخرمون هم با حضور مادرشوهر، خواهرشوهرینا، مادربزرگ و خانواده خاله ی سیگما به خوبی برگزار شد و فرداش رفتیم ییلاق. تصمیم گرفته بودم توی این تعطیلات، پستونک دلتا رو ازش بگیرم. ولی خب هی میرفتیم مهمونی و این بچه فقط با پستونک آرامش می گرفت. یه شب هم تب کرد و باز بینیش گرفت و  حتی اعتیادش بیشتر هم شد تو این روزا. دیگه وقتی رفتیم ییلاق، دیدم شرایط فراهمه، اونجا همش با بچه ها بازی می کنه و حواسش پرت میشه. در یک اقدام نمادین، پستونک رو انداختیم جلوی برفی (هاپومون) که مثلا بگیم برفی خوردتش. حالا بماند که برفی اصلا نیم نگاهی هم به پستونک ننداخت و الکی جلوشو گرفتیم و برداشتیمش و گفتیم برفی پستونک رو خورد! با توجه به اینکه دفعه پیش، 3 ماه پیش که برای گرفتن پستونک اقدام کرده بودم، از روش تدریجی رفته بودم و موفق نشده بودیم. این سری به صورت گاز انبری! پستونک حذف شد تا دیگه کلا نباشه اصلا. همون لحظه که خیلی چیزی نگفت. سرش با پسرداییش گرم بود. موقع خواب هوس کرد و مثلا نداشتیم بهش بدیم دیگه. خیلی گیر نداد ولی  خب نمیخوابید. تا ساعت 2 اینا بیدار بود. آخرش دیگه گیر داد و بدون پستونک نمی خوابید. روی پا گذاشتمش و تکونش دادم تا بیهوش شد. ولی خب 3-4 بار تا صبح بیدار شد و گریه کرد و همینجوری ساکت نمیشد. باید حتما بغلش می کردم. اون شب گذشت. شبای بعد به نسبت بهتر شد. البته همش دیر خوابید که خیلی هم تقصیر خودش نبود. همه تا 1 و 2 بیدار بودن، ایشون هم 3 میخوابید. کلا باید نفر آخر باشه که میخوابه. توی خواب بیدار شدنش هم هی کمتر شد. ولی خب هنوز درخواست پستونک میده، و هی میگه یکی جدید بخریم. بهش گفتم خانم فروشنده فقط به بچه های بدون دندون میفروشه. گفت من دندون دارم. گفتم پس به تو نمی فروشه. گفت می فروشه. خخخ. و بحث رو همینجا عوض کردم. ییلاق خوش گذشت. 13 بدر هم با فامیلا جمع شدیم دور هم، آش خوردیم و کلی مافیا اینا بازی کردیم که خیلی چسبید و بعدش سریعا برگشتیم تهران که 14ام بریم سر کار. 

در مجموع تعطیلات خوبی بود. امروز 6امین روزیه که پستونک رو حذف کردیم و هنوز یادش نرفته دخترکمون. پیش بریم ببینیم چی میشه 

نظرات 8 + ارسال نظر
مینا چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 01:31 ب.ظ

باهاش ب یه داروخونه برید و بگید شما پستونک ب بچه من ک دندون داره میفروشید؟و از پشت سر علامت بدید ک فروشنده متوجه بشه ،،من سر پستونک روبریدم و گفتم پلیس اومده گفته بچه های دندون دار قانونی نیس پستونک بخورن ،،کلا طی دو روز گرفته شد،،تودوسالگی همینجوری شیشه رو هم گرفتم

روش خوبی بود.
اره حالا اگه به خریدنش زیاد گیر بده، همین کار رو می کنیم. ولی فعلا گیرش تا حد خوبی رفع شده. خوابش به هم خورده ولی خیلی نمی گه که میخوامش

تیلوتیلو چهارشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 01:51 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/


خیلی خوبن این فسقلیای گوگولی
حسابی آدم را مشغول میکنن

سما پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 09:22 ق.ظ

عزیز دلم .دلم ضعف رفت براش
چقد این پستونک برای خواب بچه ها کار راه بندازه واقعا
منم دوسالگی دخترم از پستونک گرفتمش گفتم مورچه خورده سر سه تا پستونکشو‌قیچی کردم نشونش دادم.اصلا دیگه سراغشو‌نگرفت‌و‌گریه هم‌ نکرد.آممممما موقع خواب دهنمونو سرویس میکرد.هرشب ۱۱با پستونک سریع میخوابید.بی پستونک تا ۲شب رو‌پا تکونش میدادم اینقد هی خمیازه میکشید و چشاشو‌‌میمالید عین معتادا خمار بود.دلم میسوخت ولی کوتاه نیومدم.ولی بعد ازون قشنگ ساعت خوابش یه ساعت کرد جلو اونم با اعمال شاقه

آخ آخ دقیقا همین شده دلتا. تا کی اینجوریه خوابشون؟ خیلی خیلی بد میخوابه. داره بیهوش میشه ولی مقاومت می کنه. تازه دیگه اینجوری شده که حتما یه بار شب تا صبح بیدار میشه و میگه بغلم کنید راه ببرید!

ویرگول پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 01:04 ب.ظ http://Haroz.blogsky.com

عزیزممممم الهی بگردم براشون که اینقدر سختشونه پستونک رو بزارن کنار
خواهر من برای خواهرزادم گفت پیشی برده برای نی نی جدیدش، اونم هی به من گفت پستونک جدید بخر بفرست آخه پستونکهاش رو من براش می خریدم و می فرستادم همیشه. یعنی جیگرم خون می شد هر وقت می گفتا، کلی گریه کردم تو پروسه ترک پستونک

آخی عزیزم...
دلتا 2-3 روز نق نقو بود، ولی باز خیلی در رثای پستونک گریه نکرد. بیشتر اذیت شد و اذیت کرد. جا واسه گریه نذاشت

آبگینه پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 06:19 ب.ظ http://Abginehman.blogfa.com

خیلی خندم گرفت که سگ هیچ نگاهی به پستونک کرده و شما انداختین تقصیره اون
خوب این مرحله هم با موفقیت تموم شد
مونده غول آخر از پوشگ گرفتن؛ که البته واسه دلتا زوده ولی بعدش انگار از یه قفس آزاد شدی؛ زندگی اونقد شیرین میشه

آره دقیقا نگاه سگم ننداخت بهش
شیشه شیر هم هست تازه
آخ آخ پوشک. اونم از یکی دوماه دیگه باید برم تو کارش. واقعا شیرین میشه؟ اینکه هی بدو بدو بفرستیمش دستشویی سخت تر نیست؟ یا مثلا تو راه و جاده و مسافرت و مهمونی همش باید دغدغه ش رو داشته باشیم؟
راستش من خودم از از پوشک گرفتن میترسم

نسترن شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 02:12 ب.ظ http://second-house.blogfa.com/

ای جان حالا رابطه ش با برفی خراب نشه
وابستگی عاطفی شیشه و پستونک خیلی زیاده و عملا بچه ها اذیت میشن، خوبه خداروشکر خیلی گیر نمیده دخمل ناز

نه فکر نکنم. کلا که خیلی رابطه خوبی با برفی نداشت. اسما دوسش داره همش میگه بریم ببینیمش. ولی در واقعیت میترسه ازش و اصلا سمتش نمیره.
شیشه رو هم تازه باید بگیرم

قورى شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 07:18 ب.ظ http://ketriyoghoriii.blogfa.com/

سلام لاندا جان
اى جانم. کم کم یادش میره
منم یک دفعه از پستونک گرفتمش
سه روز نق زد و بد خوابید
اما بعد اکى شد

اره دقیقا 3 روز نق زد. ولی خب خوابش بعد از دو هفته هنوز درست نشده. همونجور که سما گفت، ساعت خوابش شیفت پیدا کرده و سخت تر به خواب میره.

پیشاگ دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1402 ساعت 11:59 ق.ظ

سلام لاندا جان
خدارو شکر که خوش گذشته ایشالا سال خوبی باشه براتون
پدر دستشون خوب شده لاندا ؟
سیگما چطور ؟ بهتره ؟ از اون حال و هوای نبود پدرش فاصله گرفت؟
فقط عاشق تحلیلت شدم که به بچه گفتی فقط به بچه های بدون دندون میفروشه
خیلییی خوب بود خیلی
خدا حفظش کنه دختر نازت رو
خواهرزاده من تا 4 سالگی پستونک میخورد و با بدبختی ازش گرفتن ولی خیلی خنده دار بود یه ادم که را میره حرف میزنه ولی پستونکم میخوره خیلی باحال بود

سلام عزیزم. اره خدا رو شکر دست بابا که کاملا خوب شد. یه دست عادی شد دیگه
سیگما ولی هنوز کامل کنار نیومده. بیشتر سعی می کنه فکر نکنه به این قضیه. هر بار فکر کنه حالش بد میشه.
اره این تحلیل رو یکی یادم داد. استعداد خودم نبود
عزیزم. البته دلتا هم حرف میزد کاملا با پستونک. همین بیشتر میرفت رو مخم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد