گرگان + ترک پستونک

سلام. چطورین؟ عه یادش بخیر. همیشه اول پستام اینو مینوشتم. ولی دیگه سوال نداره. الان تقریبا هیچ کس خوب نیست. هر روز یه خبر بد. صبح اول هفته چشماتو باز می کنی هنوز گوشی دستت نگرفته، خبر دوتا اعدام رو میشنوی!!! به کجا چنین شتابان؟ 

من خوب شدم بالاخره. بعد از 30-40 روز تقریبا. ماجرا از این قرار بود که تصمیم گرفتیم با دوستان، بریم گرگان، خونه ی اون دوستان پزشکمون. سه شنبه تعطیل بود و گفتیم 5 روز میشه پیش هم باشیم. حالا من از همون روز رفتن، سرفه هام خیلی بدتر شده بود. میخواستیم دوشنبه شب بریم ولی گفتیم جاده زمستونی، شب خطرناکه. من پیشنهاد دادم با هواپیما بریم. واقعا حوصله نداشتم 6 ساعت دلتا رو توی ماشین نگه دارم. طی رای زنی ها، بالاخره هواپیما مورد قبول واقع شد و دوشنبه شب با بچه ها رفتیم. تو گرگان وحید اومد دنبالمون. از همون اول برگاش ریخت از سرفه های من. گفت بیا خوبت می کنیم. دیگه خبرداشت که من دو سری آنتی بیوتیک خورده بودم و خوب نشده سینوزیتم. گفت یه دور دیگه یه آنتی بیوتیک قوی بهت میدیم، اگه با این خوب نشی، باید بستری بشی و تزریقی آنتی بیوتیک بگیری. دیگه حالا هی ما رو میترسوند. سه شنبه بدتر شدم من. حالا فکر کن رفتی سفر چند روز به دور از بدبختیای این روزا و آلودگی هوای تهران، کنار دوستان لذت ببری، افتادم و دارم سرفه می کنم و به تعطیلات بقیه هم گند میزنم. البته که من پایه بودم و اصلا نمی گفتم نمیام و اینا، خوشبختانه انقدر حرف زیاد بود واسه گفتن که هیچ کس هوس طبیعت گردی نداشت. همش به بازی کردن و بحثای سیاسی گذشت. یه روز هم رفتیم کلینیک زیبایی بچه ها و کارای زیبایی انجام دادیم. مزوژل زدم به صورتم (یه ماده ی جوانساز (که الان اسمشو یادم نیست) تزریق کرد به صورتم که باعث کلاژن سازی و جوانسازی پوست میشه)، یکی از گونه هام هم دو سه تا لک آورده که اونم اسیدتراپی کرد. سیگما هم یه برآمدگی کوچیک روی بینیش ایجاد شده بود که با پلاسما برداشتش. فیشیال هم کردیم. دیگه پوستمون حال اومد. یه روزم رفتیم النگدره و فقط راه رفتیم. اون روز حالم خیلی خوب بود، ولی بعدش که برگشتیم خونه، افتادم! دیگه بچه ها سرم اینا هم زدن برام و یه روز کامل، من خواب بودم!!! خدا رو شکر که سیگما همه کارای دلتا رو بلده و وقتی اون هست اصلا نگران نیستم. هر چند که بچه م نگران میومد تو اتاق هی می گفت مامان یاندا، من سعی می کردم خوب جوابشو بدم ولی نگرانیشو میدیدم و می مردم براش. خدا رو شکر بالاخره روز سوم سفر خوب شدم. خوب خوب. دیگه حتی سرفه هام هم رفت کامل. نفس کشیدنم هم درست شد. دلتا هم سرفه های تهرانش کاملا قطع شد. دو روز آخر دیگه خوب شده بودیم خدا رو شکر. 

قبل از سفر دلتا دو تا پستونک اصلیش رو گاز زده بود و پاره کرده بود و دیگه نمی گرفتش. دو تا یدکی داشت خونه مامان، اونا رو ازشون گرفتیم و با خودمون بردیم گرگان. اونجا اونا رو هم پاره کرد! نمیدونم دندوناش میخاره یا چی که هم سرشیشه هاش رو پاره می کنه هم پستونکا! دیگه وقتی هم پاره شده، خوب نمیتونه بخوره و غرغر می کنه و پرتشون می کنه. اولاش هی می گفت اون یکی پِ! به پستونک می گه پِ. مفهوم این یکی اون یکی رو هم یه ماهی هست که یاد گرفته، هی می گه این یکی پِ، اون یکی پِ. خلاصه وقتی هر 4 تاشون رو ترکوند، دیگه نمیتونست خوب بخوره. تو هواپیمای برگشت، هی سعی داشتیم بهش پستونک رو بدیم که بمکه و گوش درد نگیره، دیگه نمی گرفت هیچ کدومشون رو و هی پرت می کرد. من ازهمون یه ماهگی که خودم پستونکیش کردم، پستونک رو گذاشته بودم برای خوابش که چون تو خواب همش میخواست یه چیزی بمکه، این رو بخوره و دیگه شیر نخواد هی. که خب خوب هم بود. اما از یه سالگی به بعد هی کم کم اعتیادش به پستونک زیاد شد و توی روز هم میخواست. که باز هی قایم می کردم ازش. اما این آخرا دیگه خودش می رفت پیدا می کرد یا انقدر نق می زد که مجبور میشدم بهش بدم. حالا که اینجوری شد و همه رو پاره کرد، دیگه موقع خواب هم نمی گرفت و نتیجه این شد که خیلی بد بخوابه. اصلا خوابش نمی برد. بچه ای که تو روز 14 ساعت میخوابید، حالا دیگه 8 ساعتم به زور میخوابه. منم چند روز مرخصی گرفتم تا پیشش باشم. چون بداخلاق هم شده، بالاخره تو تَرکه. فعلا 4 تا پستونک رو جمع نکردم چون هنوز بهشون وابستگی داره هی میگیره دستش. فعلا موقع خواب یکی از همون سوراخا رو برمیداره و یه کم میک میزنه تا خوابش ببره. تا حد خوبی از پستونک گرفته شد خدا رو شکر. حالا این وسط باز آبریزش بینی گرفته که دیگه دوستمون باز معاینه ش کرد و گفت آلرژیه. سیتریزین هم روش جواب نداد و نئوتادین بهش داد و حالا با اون شدیدا بداخلاق تر شده. خوابش هم که نامنظم. هیچی دیگه. من عملا دو سه هفته س خیلی دیر و نامنظم میرم سر کار. دیگه دیشب 10 شب بیهوش شدم و دلتا ساعت 2 نصف شب خوابیده بود! خدا به سیگما خیر بده که نگهش داشته بود و کاراشو کرده بود. 

دیگه اینکه تو همین یکی دو هفته حرف زدن دلتا شدیدا پیشرفت کرده. جمله میگه برگای ما میریزه. یه روز پستونکش روی کانتر بود، گفت پِ، پِ، گفتم اونجاست بردار. رفت برداره، قدش نرسید حتی با اینکه پاش رو بلند کرده بود. بعد یهو گفت "قَدَّم نه!". یا مثلا یه کار خطرناک که میخواد بکنه، خودش به خودش میگه "مواظب باش". آهان، این شعر "تاب تاب عباسی، خدا منو نندازی، اگه میخوای بندازی، بغل مامان بندازی" رو هم یاد گرفته (البته اگه میخوای بندازی رو نمیگه). بعد مثلا داره راه میره یهو سکندری میخوره، خودش میگه "خدایا منو نندازی"  خیلی جیگر شده. اتل متل توتوله، گاو حسن چه جوره رو هم تا همینجا یاد گرفته. البته اینو فقط من میفهمم چی میگه  تلفظاش درست نیست. مثلا چه جوره رو میگه "چی یویه". دقتش شدیدا زیاده، تو گرگان 7 تا آدم بزرگ بودیم با 8 تا گوشی. دقیقا میدونست کدوم گوشی مال کیه، هی میبرد مال هر کسی رو میداد به خودش. یا وسط حرفامون یه حرف رو می گرفت و تکرار می کرد. دیگه خیلی باید مراقب حرف زدنامون باشیم و مودب باشیم. منم که کلا از بعد ازدواج خیلی بی ادب شدم. همینجور تو حرفام اسکل و حرفای بدتر رو استفاده می کنم. مثلا این که اینجا میگم برگام ریخت، تو خونه خودمون میگم پشمام! بعد یه بار دیدم دلتا تکرار کرد. دیگه هیچی دیگه، تبدیلش کردم به همین برگام. همونجوری که خونه مامانینا و پیش بقیه حرف می زنم باید تو خونه خودمونم حرف بزنم 

نظرات 14 + ارسال نظر
نسترن دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1401 ساعت 08:35 ق.ظ http://second-house.blogfa.com/

ای جانم به این دخترک باهوش
تو این سن عشقن عشق وای دقیقا مثل طوطی تکرار میکنن بعد بامزه میگن میخوای بخوریشون ولی خب از طرفی هم نباید اون حرف رو بگن پارادوکسیه واسه خودش

خوشحالم که بهتری عزیزم

چقدر خوب انقدر دوست پزشک دارید واقعا گاهی بشدت لازمه

آخ آخ آره دقیقا همینه. یه چیزی میگه آدم خنده ش میگیره، در عین حال باید واکنش نشون ندی و نفهمه که بامزه س.
آخ آخ آره، این دوستا خیلی به درد میخورن، خصوصا که سابقه خانوادگی آدم رو میدونن. قشنگ میدونن که من خیلی به آلرژن ها حساسم و چیا برام بده، رو همونا تصمیم میگیرن چی بدن چی ندن.

لیلا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1401 ساعت 08:39 ق.ظ

این لاندا که اسم مستعاره، چطوری اومده بهت میگه مامان یاندا؟!!!!!!!
و یه چیز دیگه تو رو خدا نه خودت اینقدر دارو بخور نه به بچه اینهمه دارو بده. اینا همه عوارض داره. اجازه بده به بدن و سیستم دفاعیش، بیشتر این مریضی ها خودش خود به خود خوب میشه.

تبدیل کردم دیگه. حالا اسمم هر چی که هست، حرف اولش رو "ی" تلفظ می کنه.
خب وقتی بدون دارو خوب نمیشم باید دارو بخورم دیگه. عفونت شدید سینوس ها. چرا باید بیش از یک ماه زجر بکشم وقتی با دارو میشه که خوب بشم؟

نجمه دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1401 ساعت 09:20 ق.ظ

سلام عزیزم
اول بگم از شیرین زبونی های دلتا خانوم‌ کلی لذت بردم،خوشمزه
وای این مریضی خیلی بد بود.پسر منم هنوز تو خواب سرفه میکنه.جالبه هوا تمیز میشه،اصلا سرفه نمیکنه.ینی با هر سرفه ش قلب آدم درد میگیره.
ای جان،بچه تو ترک
پسر من اصلا پستونک نگرفت.
آخ آخ این حرف زدن خیلی سخته.بچه هم طوطی
ما دیگه از یه جایی از ماله کشیدن خسته شدیم،خودمون حرف زدنمون رو اصلاح کردیم

قربونت برم، مرسی
آخ آره امان از این هوای تهران. حالا خدا رو شکر این هفته خوب شده هوا.
پستونک نخوردن خوبیای خودشو داره، خوردنشم خوبیای خودشو داره. دلتا خیلی مکیدنی بود، مجبور بودم به زور بهش پستونک بدم.
آره ما هم باید همین کار رو بکنیم.

تیلوتیلو دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1401 ساعت 09:42 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/


خوشحالم که بهتری
و چه خوبه که این دخترک دلبر هست و حال دلتون را خوب میکنه
خدا حفظش کنه

آره واقعا همه دلخوشیای این روزامه.
مرسی

آبگینه دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1401 ساعت 11:24 ق.ظ

یعنی حرف زدن بچه ها تو این سن اونقد شیرینه که نگو. یهوووو بزرگ میشن و همه چی رو کامل میگن. من الان تا میتونم ازشون فیلم میگیرم بعدها خودشون از دیدن بچگیشون کیف میکنن
چقد بد که مریصیت طولانی شده بود و خداروشکر به بستری اینا نرسید
چقد عالیه که دوست پزشک داری

آخ آخ آره، خیلی شیرین حرف می زنن. منم دائم فیلم میگیرم ازش، هر چند که دو هفته ای هست که نمیذاره فیلم بگیرم ازش.
ارههه، خیلی هم اذیت شدم، همش سرفه، بینی کیپ. خیلی بد بود.
آره واقعا خیلی خوبه که هستن، فقط حیف دورن ازم

میترا دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1401 ساعت 02:42 ب.ظ

چرا این مریضی جدید اینقدررر طولانیه
بعد ۵روز یک روزشو خوب شدم فکر کردم خوب شدم فرداش شدیدتر ادامه پیدا کرد
با بینی کیپ چیکار کنیم شبا موقع خواب
باقطره بینی و ابنمک هم خوب نمیشه...
لاندا جون خیلی حواست باشه پستونک پاره تودهنش میخوابه یک وقت سرشو نکنه بپره گلوشش
لطفا تحمل کن سختیشو به طور کامل بگیر دوسه روز دیونت میکنه ولی دیگه راحت میشی
واسش انواع لیوانای لوله دار و نی دار و ..که عکستی کارتن ها روشون هست. از این چیزا بگیر
یکبار شیر..اب پرتقال و... بریز هی سرگرمش کن
مامانم خیلی دعوا میکرد پستونک پاره دوقلوها دهنشون میکردن
واقعا مثل طوطی میشن
الان یکسر یاد گرفتن میگن الهی من بمیرم
وای خاک به سرم شد..قربونت بشم من
دخترا خیلی شیرین ترن
خوشگل ترن.ماشالله گوگولی ترن
من ندیده عاش دلتااا شدم عزیزم
خداحفظش کنه
33597

آخ آخ منم هی خوب میشدم، هی باز میدیدم همونیه که هستم.
ببین برای بینی کیپ، تا 5 روز میشه اسپری فنیل افرین زد، خیلی خوبه و جواب میده. روزی دو بار با فاصله 12 ساعت میشه زد. ولی بیشتر از 5 روز نباید ادامه پیدا کنه.
چه نکته خوبی گفتی واسه پستونک پاره. اون پاره ها رو دیگه نمیتونه بمکه، یکیشون سوراخه، اونو فقط موقع خواب میخوره، تا خوابش میبره هم دیگه برمیداریم از دهنش.
آخ آخ راست میگی. اینا رو هم یاد میگیرن. خیلی لطف داری میترا جون. منم عاشق دوقلوهای شما ام

نوشین دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1401 ساعت 03:24 ب.ظ

سلام سلام جانم به دختر گوگولی هنوز دخترک من حرف نمیزنه ۱۷ ماهشه در حد مامان بابا نم نم آب و آش و ... اون یکی فسقلیمم داره میشه ۳ ماهه صدای خنده ش تو خونه میپیچه
خیلی سخت و دوسداشتنی نگهداری ازشون اما نگم از موقع خوابوندشون چنان دچار بحران میشم ک نگوووو خودم خنده م میگیره شکر برای خوب شدنتون

ای جونم. خوبه همینا هم. دلتا کلا زود حرف افتاد. ولی تو 17 ماهگی جمله نمی گفت. جمله رو تازه از 19 ماهگی میگه.
جون دلم به خواهرای خوشگل. خدا قوت بهت، آفرین

ارغوان سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1401 ساعت 12:02 ق.ظ

ای جان دلتا کوچولو، جالبه دختر منم همین جوری پستونک و ترک کرد تو‌هجده ماهگی دیگم سراغش نرفت خوشبختانه. همیشه به سفر و خوشی انشالله خدا رو شکر که خوب شدی

وای چه خوب. دلتا 20 ماهه س الان. کلا بذاره کنار من خیلی خوشحال میشم.
شما کجایی خانوم؟ وبلاگت چی شد؟

مری سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1401 ساعت 01:28 ق.ظ

دوستهای گرگانی...دکتر عمومی هستند یا متخصص پوست؟

هر دوش

قورى سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1401 ساعت 01:45 ب.ظ http://ketriyoghoriii.blogfa.com/

سلام لاندا جان
چه خوب که رفتیم سفر
خدا رو شکر که حالت خوب شده
ماشالله به گل دختر باهوشت

سلامت باشی قوری جان

مامان چیچیلاس سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1401 ساعت 10:21 ب.ظ http://Mamachichi.blogsky.com

لاندا جان بچه ها باعث رشد ما میشن چون آینه ما هستن. حالا ترک حرفهای بد اولین قدم هست. ببین که چقدر در همه زمینه ها بهتر و بهتر میشی

اخ اخ گفتی. ایشالا که همینطوره

تیلوتیلو چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1401 ساعت 12:27 ق.ظ

سلام عزیرم
همون موقع که پیامت را خوندم رفتم پودر پریل خریدم
ولی فرصت نشده استفاده کنم
فقط نفهمیدم کجا بریزم
یه جای قرص دارم، یه جای ژل جلا دهنده
فکر نکنم بشه ریخت توی جای قرص
اونیکی هم که جای ژل هست!!!!!

سلام تیلو جان، عکسشو اینستا برات میفرستم

میترا چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1401 ساعت 02:02 ق.ظ

حالا چه اصراری داری پستونک ترک کنه سرکارم میری سخته واسه دلتاجون
یا کامل بگیر یابده بخوره
۲۰ماهه کوچیکه هنوز.. گناهه
دوقلوها تا ۳ونیم سالگی پستونک میخوردن
مهد کودک و خیابون نمیزاشتیم ببرن
اخراش توماشینم نمیزاشتیم بخورن تا بالاخره یک روز غیرت کردیم و کلا ندادیم
آخ بدونی چجوری گریه میکردن یادش میفتم اشکی میشم .. باور کن سه چهار روزه دیگه سراغشو نگرفتن با اون همه وابستگی ..ماخودمون حوصله سختیشو نداشتیم
راستی لانداجون مامان چطوره حالش بهتر شده؟
محل عملش بسته شد؟

میدونی خب پستونک کنار خوبیایی که داره بدی های زیادی هم داره. میگن بعد از یه سال خوب نیست دیگه. حالا از شما گذشته دیگه. من دوس داشتم بگیرم ولی سختم بود. حالا که خودش پاره شون کرد بهترین فرصت شد برام. دیگه باید سختیشو به جون بخریم.
مرسی عزیزم، مامانم خوبه خدا رو شکر، جای زخمش هم کاملا بسته شد بعد از سه ماه. بدن خیلی عجیبه واقعا.

زری.. پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1401 ساعت 04:31 ب.ظ

کار خوبی کردید سفر، واقعا همه مون نیاز داریم به یه تغییر. چه سفر پر و پیمونی هم بوده:))
من بچه هام هیچکدوم پستونکی نشدند بیشتر جنبه اساب بازی داشت خخخ بنابراین تجربه ای ندارم، اما در مورد بد حرف زدن:) من شوهرم اصلا حرف بد نمیزنه اما مقابلش من:))) یکبار دیدم پسرم داره میگه ای تو رووووحت:))) از خودم یاد گرفته بود

سلامت باشی.
پستونکی نشدن هم فکر کنم خوبه، ولی با این حجم از میک زدنای دلتا، نمیدونم اولش باید چه می کردم.

خیلی باحالن این بچه ها. ما دیگه داریم سعی می کنیم مودب باشیم. انقدرم سخته که نگو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد