این روزها...

نمیدونم سکوت این روزا کار درستیه یا نه، اما میدونم که حوصله من این روزا خیلی کمه. حوصله هیچ کاری رو ندارم و اینجا نوشتن هم از همون کارا به حساب میاد.

تو یه منجلابی گیر افتادم انگار. هر روز صبح خبرای روز قبل رو میخونم، هر روز با یکیشون گریه می کنم. برای تنهایی آرتین، برای اشکای دختر فرشته احمدی که امکان نداره عکسش رو ببینم و گریه نکنم.... بی شرفن کسایی که بین این دو بچه فرق میذارن. برای یکیشون عزاداری می کنن و مادر اون یکی رو میکشن.... از یکی استفاده تبلیغاتی می کنن بر علیه خونخواهانشون... حادثه شاه چراغ هر جور حساب کنی، بی کفایتی حکومت رو میرسونه و بس. میگید کار داعشه؟ اوکی. اگر نمیتونید جلوی دشمن خارجی رو بگیرید، غلط میکنید همه نیروهاتون رو هوار می کنید رو سر جوونای داخلی که بزنید و بکشیدشون! حالا از این بی کفایتیشون استفاده تبلیغاتی هم می کنن!!! 

ای خدا...

این روزا که سرگرم نگهداری از دخترکم و برنامه زندگیمون از همیشه خیلی پیچیده تره، سعی میکنم تو بیداری دلتا خیلی خبرا رو چک نکنم. هر چند که یه استرس خاصی دارم و گوشی از دستم نمیفته، اما سعی می کنم تو بیداریش چک نکنم که قیافه م بدجور نشه. وظیفه اولم حفظ سلامت روحی دلتاست. دلتای 18 ماهه که خیلی شیرین شده و هر روز یه کلمه جدید میگه و مامانشو سورپرایز می کنه. براش کتاب میخونم، سعی می کنه کلمات رو تکرار کنه. دونه دونه، نازی، نخند، آقاپسر، اینا آخرین کلماتین که یاد گرفته. کلمات قبلی رو هم بازنگری کرده و بهتر میگه. مثلا قبلا به "دست" میگفت "دَ"، الان میگه "دَس" یا میگفت "نی"، الان میگه "نیس". واکسن 18 ماهگیش رو هم زدیم و دیگه تا 6 سالگی از شر واکسن راحت شدیم. از بس که بدواکسن بود دلتا. 

دغدغه هامون زیاد شده. تصمیمای بزرگ باید بگیریم. شرایط فعلی کشور هم تیرخلاص بود واسه تصمیم گیری. 

حرفای دل من رو یکی از طرف خودشون زد. هر چند که خیلی جاهاش نظراتم باهاش متفاوته، ولی به نظرم چه موافقین چه معترضین حتما بخوننش. رضا امیرخانی، نویسنده بزرگ انقلابی خودشون. قبلا تو نوجوونی ازش کتابای ارمیا، بی وتن و منِ او رو خونده بودم و نثرشو دوس داشتم. بعدا که فهمیدم راهش ازم جداست دیگه نرفتم سمت کتاباش. ولی نشون داد اهل فکره. پیشنهاد می کنم یادداشت گذارنگار امیرخانی رو بخونید. 

نظرات 9 + ارسال نظر
سما سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 10:57 ق.ظ

سلام لاندا جان.دقیقا من این نوشته از امیرهانی رو‌خوندم و برای همه لینکشو فرستادم چون برام خیلی جالب بود یکی از خودشون به این نتیجه رسیده.قطعا این نوشته برای خاکستری ها تاثیرش بیشتر از نوشته هر اپوزپسیونی هست.منم مثل تو زمانی که دبیرستانی بودم ارمیا و بعدها کتاب من او رو ازش خونده بودم و از نورش خوشم اومده بود.یادمه مامانم دبیر تیزهوشان رشت بود و این اقا هم تیزهوشانی بود اون موقع و اومده بود مدرسه برای بچه ها صحبت کنه.بعد که تفکرشو فهمیدم دیگه سراغ کتاباش نرفتم ولی هنورم فک‌میکنم کتاب ارمیاش خیلی تاثیرگذاربود و حتی میخواستم اسم پسرمو بذارم ارمیا ولی دختر دار شدم

دقیقا، اگه زرنگ بودن حرف مغز متفکر خودشون رو گوش میدادن وضعشون این نبود.
اره دقیقا، یه تیزهوش میتونه اعتقادشو با شرایط روز، به روز بکنه. حالا شایدم فیلم باشه، ولی به هر حال...
قلم خوبی داره در کل.

نسترن سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 02:11 ب.ظ http://second-house.blogfa.com/

مرسی نوشتی لاندا جان
دلم برات تنگ شده بود... جیگر دلتا نازنین رو
حالا بعد این انققققدر ماشاالله سرعت تکمیل شدن صحبت کردنش بالا میره که خودت شگفت زده میشی و لذذذذذذذذذذذذت میبری
منم نظرن راجع به امیرخانی دقیقا این بود مثل خودت حالا الان میرم نوشته اش رو میخونم...

قربونت عزیزم. آره واقعا هر روز یک یا دو کلمه رو قشنگ تلفظ می کنه، برگام ریخته
اره حتما بخون. دیدگاهش جالبه

ارغوان سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 03:06 ب.ظ

سلام لاندا جان خوبی؟ اینروزا هم نوشتن سخته و هم ننوشتن… ولی بنویس از حالت حتی شده برای خودت …اینجوری ادم آروم‌میشه. من که تمام روز دارم با خودم حرف میزنم تا میام بنویسم حسش میپره
جالبه منم قدیما کتابهاشو خوندم و دیگه بعدها بیخیال شدم. برم بخونم ببینم چی میگه.
ای جانم به دلتا چقدر بانمک حرف میزنه سلامت باشه انشالله

اره دقیقا ارغوان. آدم نمیدونه چی بنویسه اصلا.
سلامت باشی عزیزم

مهسا چهارشنبه 11 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 03:16 ب.ظ

حس می‌کنم میخوای مهاجرت کنی؟!

آره یه جورایی

زری.. پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 09:12 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

من چند روز پیش که مطلب را گذاشته بودی همون موقع رفتم و لینک را خوندم. آره من هم ازش کتاب خوندم. باهات موافقم برخی از حرفهاش را تو همین متن هم قبول نداشتم ولی باز خوب نوشته بود و برام جالب بود که همچنان میگفت به وجود این نظام معتقده با همه ی این ایرادات و فسادها، خب چه چیزی از این نظام براش اینهمه باارزشه که اینطوری چسبیده به حفظش؟
واااای لاندا اونجا که داشت در مورد خمس مال مردم و حسابهای بانکی و تطهیر اجباری سفره هامون میگفت :))) اینقدرررر خنده ام گرفت، به قول خودش حالا اینها را مینویسه باور کن اینها میایند ایده میگیرند و عملی اش میکنند.
عزیزم مراقب خودت باش، همه مون این روزها حالمون خرابه.

ببین یه عده اینکه نظام اسم اسلام رو یدک میکشه رو خیلی بولد میبینن. همه حرفشونم اینه که ما حکومت اسلامی میخوایم، نه این اسلام، اون اسلام اصلی! که البته کلا فکر کنم فقط 9 ماه حکومت امام علی اون اسلام اصلیه و هیچ وقت دیگه پیاده نشده. عمرش همین 9 ماه بوده تو کل عالم!
اره بابا اگه اینان که هر چی پول بچاپن هم کمشونه، اینا رو عملی می کنن.

میترا پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 03:20 ب.ظ

سلام عالی بود
پرینت گرفتم واقعا با تامل بخونم....
تو چه بنویسی
چه ننویسی
من روزی یکبار چک میکنم و منتظرتم عزیزم

چه خوب که خوشت اومد
قربونت برم، خیلی لطف داری همیشه

شکوفه دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 06:07 ق.ظ

شماهایی که وردزبانتان اینه که به اعتقادات هم احترام بزاریدچراخودترن ازاینکه فلان نویسنده فازش باشمافرق داره ناراحت میشید.
کاش مصاحبه ی شوهر فرشته احمدی رومیخواندیدکه التماس میکنه به مردم زنم ازکرونای شدیدمردوریه اش نابودشده ابروم رونبریدگم نشده .دیگه ازشوهرکی نزدیکتراونوقت هی برای تاییدخودتون هردروغ ودغلی روراحت قبول میکنید

ناراحت شدن یکی از حس های اولیه س که هیچ کس حق نداره اونو از آدم بگیره! خیلی طبیعیه که من از چیزی ناراحت بشم یا خوشحال. مهم اینه که تصمیم بگیرم چجوری با این ناراحتی برخورد کنم. یه جایی من تصمیم گرفتم نوشته های کسی که اعتقادشو دوس ندارم نخونم. این نه به اون ضربه میزنه نه کس دیگه ای. کما اینکه اگه چیز خوبی هم نوشته باشه معرفی می کنم. شما هم که از فاز من خوشت نمیاد، لطف کن اینجا رو نخون!
کسی که دروغ و دغل رو باور می کنه شماهایید که نظام هر چقدر دوس داره دروغ و دغل تحویلتون میده و سرتون رو میکنید زیر برف و دفاع هم میکنید! فشار حکومت رو نمیبینی؟ شوهرش اینو گفت یعنی درسته؟
پلیسا دارن مردم رو میزنن و میکشن، میگن اینا پلیس نیستن! شما هم باور می کنید!
واقعا یه لطفی کن اینجا رو نخون و کامنت هم نذار. هم خودت راحت تری هم من هم بقیه خواننده ها.

ایدا سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 07:20 ق.ظ

چه قدر ترسیدم این روزها،نمیتونم تنها تو خونه وتیسم استرس گرقتم،دوست دارم مثل بچیگی هام همیشه خونه مامان بابام باشم،چه قدر به مهاجرت فکر میکنم

شرایط افتضاحیه. من تمرکز هیچ کاری رو ندارم...

مونا جمعه 20 آبان‌ماه سال 1401 ساعت 07:36 ق.ظ https://motherofflowers.blogsky.com/

لاندای عزیز
مادربودن یعنی ساختن یک دنیای امن برای بچه
لطفا خودت رو درگیر اخبار نکن
یکجوری راست و دروغشون در هم تنیده که معلوم نیست واقعا چی شده!
دنیای خونه و حال خودت رو امن کن برای دلتا
ساختن دنیای بیرون به مراتب سخت تر
شب هایی که تو اطراف ما شعار میدند صدای فیلم بچه ها رو بلند می کنم پنجره ها رو می بندم و با هاشون حرف می زنم
بچه ها چه آرتین چه بقیه هیچ نقشی در این روزها ندارند
چرا باید والدین عصبی و خسته و ناامید داشته باشند؟
چرا باید کشته بشند؟یا یتیم بشند؟
امیدوارم هرتصمیمی که داری روزهای خوبی برات رقم بزنه

راستش شغل من فقط مادری نیست. راست و دروغ رو هم تا حدی تشخیص میدم. درسته منم نمیدونم پشت پرده هر طرف چه خبره، ولی خب روی کار رو دارم میبینم. زندگی رو برای دلتا امن میکنم، ولی وقتایی که خوابه، نمیتونم حداقل کار که چک کردن خبرا و بی تفاوت نبودنه، رو انجام ندم. من که هیچ کار دیگه ای نمی کنم. لااقل با بی خبری وجدان درد نگیرم.
سلامت باشی. ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد