مرخصی مادرانه

سلام، چطورین؟

ما خوبیم خدا رو شکر. هفته ای که گذشت سالگرد پدر سیگما بود. همون روز رفتیم سرخاک، غیر از خاله ها و عمه، دایی پدر سیگما هم اومده بود که بی نهایت شبیه بود به پدر سیگما. زل زده بودم بهش و نگاهش می کردم. حتی اکتش هم شبیه بود. حتی بامزگیش هم شبیه بود... همه اینو اذعان داشتن. سیگما کلی باهاش حرف زد و آخر شب گفت که با دیدن دایی، خیلی خیلی بیشتر دلش برای باباش تنگ شده و حسابی گریه کرد. بهش گفتم گاهی برو دایی رو ببین، مثل وقتی که عموم فوت کرد و پسرعموم زیادتر میومد بابام رو میدید. اوه، امروز از صبح دلم میخواد گریه کنم. بار چهارمیه که چشمام پر از اشک میشه. حالم خوبه ولی انگار دلتنگم کلا...

جمعه هم مراسم اصلی بود. تو همون هتلی که عروسیمون رو برگزار کردیم، مراسم سالگرد بابای سیگما برگزار شد. موقع رزرو سیگما ازم پرسید که مشکلی نداری که مراسم همونجا باشه؟ گفتم من نه، اگر خودت اذیت نمیشی و خاطره عروسیمون برات خراب نمیشه. گفت نه من اوکیم. دیگه همونجا شد. مراسم خیلی خوب برگزار شد. دلتا هم حسابی دلبری کرد و دیگه همه ی فامیلای سیگما دخترش رو دیدن. دلتا هم با پیراهن سفید چین چینی و کفش عروسکی سفید، واسه خودش راه میرفت تو کل سالن و دنبال بچه ها میدویید. منم کیف کردم جای اون. رو تراس کازین هاش با هم بودن همگی و داشتن بازی می کردن و دلتا هم وسط اونا، کیف می کرد. داداش و داماد هم نوبتی میرفتن تو تراس و مواظبش بودن. 

دیروز واسم خیلی خاص بود. مامان سیگما بهش گفته بود که بیاد میوه ببره، میوه های مراسم مونده بود. خیلیاش رو بسته بندی کردن و خیرات کردن به کارگرای ساختمونای توی کوچه. یه کم هم برای ما نگه داشته بودن. قرار شد من که میام سر کار، سیگما دلتا رو برداره و بره اونجا میوه ها رو بگیره. دلتا خیلی دیر بیدار شده بود و تا برن اونجا ساعت 1.5 بود. من 3 میرسیدم خونه ولی اونا قرار شد دیرتر بیان. یه کم هم بمونه پیش مادربزرگ و عمه ش. من از 3.5 خوابیدم تا 5.5. کیف کردم. تنهایی تو خونه عالی بود. با خیال راحت رفتم حموم چون دلتا عاشق حمومه و باید یواشکی بریم وگرنه هی میاد میگه اَموم، اَموم. بعدشم باز با خیال راحت رفتم سراغ تمیزکاری آشپزخونه و پختن غذای دلتا. خودمون غذا داشتیم چون روز قبلش هم مرغ درست کرده بودم و هم مواد لوبیاپلو. فقط یه پلو تو پلوپز درست کردم. ماشین ظرفشویی رو خالی کردم و دوباره پر کردم و روشنش کردم. (ما همیشه نصف شبا روشن می کنیم ولی این دفعه میخواستم دوبار بچینم.) ماهیچه با سیب زمینی و هویج بار گذاشتم واسه دلتا و قسمت دوم بی گناه رو روی تی وی پلی کردم و دیدم. آخیش. مثل قدیما که همون روزی که یه قسمت از سریال مورد علاقه م میومد رو فیلیمو، همون روز روی تی وی میدیدیم/ میدیدم. (الانا همش چند روز که گذشته، هر موقع وقت کنم، توی گوشی میبینم سریالا رو.) یه بشقاب سالاد کاهو با مخلفات برای خودم کشیدم و جلوی تی وی خوردم. بعدش سیگما گفت که الان خیلی ترافیکه و دلتا اذیت میشه تو راه، دیر میایم. منم از خدا خواسته. حسابی دلم برای دلتا تنگ شده بود ولی تایم تنهایی هم دلچسب بود. غذاها آماده شد و رفت تو ظرفاشون. وسایل فردام رو هم آماده کردم. شام نخوردم دیگه. فقط یه کم ناخونک زدم به غذاها. بعدش هوس انبه با بستنی کردم و گور بابای رژیم گویان، زدم بر بدن. تو فیلیمو گشتم دنبال یه فیلم دیگه، آتابای رو پلی کردم. بدیش این بود که کل فیلم ترکی بود و زیرنویس باید میخوندم و نمیشد در حینش کار دیگه ای بکنم. نصفش رو دیدم و ساعت 10.5 سیگما و دلتا اومدن. حسابی دلم براش تنگ شده بود. بسی چلوندمش. عمه ش بهش دست به سینه نشستن رو یاد داده و گفتن آی لاو یو. کلی قربون صدقه ش رفتم. اونم دلش برام تنگ شده بود انگار. بغل سیگما نمی رفت دیگه، همش می گفت مامان. خخخ. حالا دیگه مگه میخوابید. من باید 6 صبح بیدار می شدم و دلتا خانوم تا 12.5 اینا بیدار بود. ولی خب چون ظهر خوب خوابیده بودم زیاد استرس نداشتم. از سیگما تشکر کردم که یه روز کامل دلتا رو نگه داشته و من استراحت کردم. حس خوبی بود. 

الانم به لطف همکار جان که لیمو آورده بود، با لیمو و خیار دیتاکس درست کردم و همینجور دارم میخورمش. از 7 صبح تا الان که 9 نشده، 750 میلی لیتر آب خوردم. ببینم میتونم تا شب 2 لیتر بخورم. 

نظرات 15 + ارسال نظر
مامان چیچیلاس دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 08:52 ق.ظ http://Mamachichi.blogsky.com

لاندا جان من شرط می بندم در مدت تنهاییت یه کار دیگه هم کردی:
نگاه کردن عکسهای دلتا از گوشیت

اره واقعیت. البته نرفتم عکسای قبلی رو بیارم، عمه ش ازش فیلم و عکس میفرستاد و تصویری هم دو سه بار باهاش حرف زدم، حسابی قربون صدقه ش رفتم.

آبگینه دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 10:19 ق.ظ http://Abginehman.blogfa.com

این تنها بودن های یهوووویی چقد لذت بخشه. انگار کلی خلاف میتونی بکشی و کلی شادی

اخ اخ دقیقا. اصلا دلم میخواست یه کار خلاف هم بکنم. مثلا برم سیگار بکشم

ارغوان دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 12:55 ب.ظ

سلام لاندا جان، روح پدر همسرت شاد انشالله.
ای جانم به دخمل چه خوبه دورش بچه هست واقعا تو تکامل و پیشرفت بچه خیلی نقش دارن بچه های دیگه قدر این موقعیت رو بدونید
درک میکنم چه روز خوبی داشتی نوش جونت

سلامت باشی عزیزم. روح پدر شما هم شاد باشه

اره دقیقا، خیلی چیزا ازشون یاد میگیره.
حسابی خوش گذشت. از این روزا براتون آرزو می کنم

دختر رهگذر دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 02:37 ب.ظ

سلام لانداجان-چند تا سوال فنی اشپزخانه ای داشتم:
1-شما 2نفرید چقد ظرف کثیف میشه که دوبار ظرفشویی روشن می کنید؟ اخه من ظرفا باید دو سه روز بشه تا ظرفشویی پرشه-بعد سینگا پر میشه وبده منظرش-مخصوصا اگه مهمون یهویی هم بیاد
2-رو چ درجه ای میذارید بشویید و قرص میذارید یا پودر؟
3-چرا وقتایی که خونه ای پلوپز استفاده میکنی و با قابلمه نمی پزی؟ تبعد تو پلوپز برنجش خوب درمیاد؟ چقد طول میکشه تا دربیاد؟
4-اینم یادم رفت بپرسم که همه ظرفا از قابلمه و بشقاب و...همه رو میذارید ماشین؟ اخه من بخام جدا کنم الافی میشه برام.1بار باید ماشین روشن کنم.ی بارم ظرفاییی که تو ماشین نمیشه شست رو با دست بشورم.و اینکه مجبور میشم 1طبقه ظرفشویی رو فقط راه بندازم.
مررسی عزیزم

سلام عزیزم. خخخ
1. ببین من دستام اگزما داره، نمیتونم ظرف بشورم. به دستکش هم حساسه، باید یه نخی زیر دستکش آشپزخونه دستم کنم که خب خیلی طاقت فرسا میشه. کلا ظرف شستن واسم خیلی سخته، لذا نامرتب بودن آشپزخونه رو به تنبلی خودم می بخشم مهمون یهویی هم نداریم. داشته باشیم هم یه ربعه کل ظرفا میره تو ماشین.
2. من حالت اکونومی استفاده می کنم. پودر استفاده می کنم.
3. پلوپز خیلی راحت تره برام. لازم نیست حواسم به غذا باشه که نسوزه یا ته دیگ نبنده. ما ته دیگ برنج دوست نداریم زیاد (ته دیگ نون و سیب زمینی و چیزای دیگه چرا)، تو پلوپزم هیچ وقت ته دیگ نمی بنده و حساب کتاب زمانش هم اصلا مهم نیست. ما عاشق کته ایم و کته های پلوپز عالی میشه. حدود 40 دقیقه طول میکشه. به نظرم قابلمه هیچ مزیتی نسبت به پلوپز نداره.
4. من قابلمه ها رو تا پارسال نمیذاشتم. و جدا می کردم همه رو. کلا چون شستن راه دستم نیست، اصلا از جابجایی ظرفا و جداسازیشون خسته نمیشم. کار باحالی هم هست به نظرم. اما از پارسال دیگه گفتم 5سال از قابلمه ها عادی استفاده کردم، الان میذارم این تو، اگر خراب شد هم بعدا میرم میخرم. که خدا رو شکر اصلا خراب نشده. من حتی زودپز تفال رو هم میذارم تو ماشین. تنها چیزی که نمیذارم لیوان سفالی ها و قطعه های غذاسازمه و البته قابلمه ی پلوپز.
بعدشم من میگم وقتی این وسایل برقی رو دارم استفاده نکردنش اصرافه. تا میتونم از همه وسایلم استفاده باید بکنم.
ولی مامان و خواهرم هم مثل شمان. اونا هم میگن سریع میشورم ظرفا رو دیگه، نمیتونن سینک پر رو تحمل کنن
پلوپز هم واسشون خنده داره. البته جدیدا از وقتی من دیگه مهمونیام رو هم با پلوپز برگزار می کنم و خوششون اومده از پلو، جفتشون پلوپزا رو گذاشتن رو کابینت که استفاده کنن. گاهی هم میکنن ولی باز راه دستشون نیست

رها دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 02:46 ب.ظ http://golbargesepid.parsiblog.com

مرخصیه مادرانه
حتی اسمشم ارامش میده به ادم خخخ
حتی اگه کوتاه باشه
بالای نیم ساعت واقعا روح آدم تازه میشه... هییییی
یعنیا تا این فسقلیا بزرگ شن.... حیف که ما پیر میشیم شت‌...
به نظرم این تایم بچه کوچولو داری رو باید جزو عمر مون حساب نمیکردن
اگه این باگ رفع میشد عالی بود

آخ آخ دقیقا اسمشم شیرینه.
من به سیگما میگم روزی نیم ساعت تو دلتا رو ببر بیرون، ببین خونه چقدر مرتب میشه یهو.

ترانه دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 09:26 ب.ظ

روانش شاد:
منهم که عموم اومده بود همین احساس رو داشتم بوی پدرم را میداد.
تنهایی گاهی خیلی مزه میده

آخییی. روح پدر شما هم شاد باشه.
اره دقیقا وقتی یه مدت تنهایی نداری، یهو خیلی حال میده.

میترا دوشنبه 14 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 09:32 ب.ظ

خداپدر سیگما رورحمت کنه. روحش شاد باشه انشالله
واقعا یک روز بدون بچه داری خیلی میچسبه
خدابیشتر قسمت کنه
مخصوصا در ارامش فیلم دیدن

سلامت باشی میتراجان
آخ آخ گفتی. فیلم دیدن تو تلویزیون واسم انقدر عجیب بود که نگو

فرناز سه‌شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 11:32 ق.ظ https://ghatareelm.blogsky.com/

یعنی واقعا بعد بچه هیچ وقت زندگی به حالت قبل برنمیگرده، وقتی نیستن آدم حس آزادی همراه با دلتنگی داره !! البته الان دختر من کلا تو اتاقشه درم بسته ست گاهی میاد بیرون! یعنی منتظر باش که دوران نوجوانی سختی‌های الان رو نداری

آخ آخ گفتی.
والا من منتظر 3 سالگیش هم هستم که کارش با من کمتر شه نوجوانی که دیگه عشقه

نجمه چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 07:19 ق.ظ

سلام‌ عزیزم
تا باد از این مرخصی های مادرانه
من دفعه اول که پسرم تنها رفت بیرون،همش فکر میکردم تو اطاق خوابه.
یواش کار می‌کردم.
الان بعضا پیش میاد مهد باشه،من خونه ام.
بسی لذت بخشه
خدا پدر نازنین همسرت رو رحمت کنه و سایر عزیزانت رو برات نگه داره.


خیلی خوب بود. وای من عاشق اینم که تنها خونه باشم
سلامت باشی عزیزم. همچنین برای شما

مونا چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 08:46 ق.ظ https://motherofflowers.blogsky.com/

آخیییییییییییییی
اول خدا رحمت کنه پدرآقای سیگما رو
دوم بشین به جونت بعد مرخصی مادرانه
راستش از پست قبلی ها که نوشتی،مریض بودی و دلتا داری می کردی دست تنها خیلی به فکرت بودم
بچه یکدفعه کل انرژی و آرامش آدم رو میخوره
اینجور وقتا واقعا کمک و مرخصی لازمه

سلامت باشی عزیزم. ممنون. خدا رفتگان شما رو هم رحمت کنه و جاشون تو بهشت باشه
ممنون که به فکرم بودی. ببخشید که ناراحتت کردم.
الان اوضاعم بهتره واقعا. لااقل خودم انرژی دارم

نیلا چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 10:39 ب.ظ

وای لاندا ما هم با خوندن این پست، جای تو حال اومدیم. هر از گاهی بچه را بفرست پیش مادربزرگ و عمه هاش. هم برا بچه خوبه هم خودت. نفس می کشی. دلت هم براش تنگ میشه با انرژی بیشتری محبت می کنی بهش.

اره والا، من که پایه ام، فقط بدیش اینه که اون روز رو سیگما باید کلا مرخصی بگیره. وگرنه تنهایی نمیمونه دلتا

شادی دوشنبه 21 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 02:15 ب.ظ

وای لاندا من حال کردم جات ایول درک میکنم چ انرژی گرفتی
لاندا جون چه قابلمه ای داری ک تو ظرفشویی میندازی خراب نمیشه؟ مال من ی کورکماز استیل بود ک ترکید

یه ست زولینگن سرامیکی دارم، یه ست دسینی سرامیکی. فعلا خراب نشده، اما فکر کنم بشه در درازمدت.
استیل رو نمیدونم. من فقط زودپزم استیله که میذارم و اوکیه

شادی سه‌شنبه 22 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 05:02 ب.ظ

لاندا جون شاید بسته ب نوع ظرفشویی هست
ممکنه بگی چه مارکی ظرفشوییت
ماله من دوو

فکر نمی کنم به مارک ظرفشویی بستگی داشته باشه. بوش هست مال من. پودری هم که استفاده می کنم پریله.

شادی چهارشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 02:37 ب.ظ

ممنون
پس حتما باید برم ی ست سرامیک بگیرم راحت بشم

البته قول نمیدم که همیشه خراب نشه. من واقعا قید خراب شدنش رو زدم ولی نشده.
استیل خراب میشه تو ماشین؟ چرا زودپزم اوکیه پس؟

شادی سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1401 ساعت 07:42 ب.ظ

اره لاندا جون خراب میشه البته واسه من استیل کرکماز شاید بهم انداختن فیک بوده والا معلوم نیست چی دستت میدن که
شایدم از ظرفشوی نمیدونم ولی کف قابلمه همه کنده شده و لک شده

اره واقعا بی شرف زیاد شده. دروغ هم زیاد میگن موقع فروش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد