خستگی

دیروز رفتم خونه، یه ساعت و نیمی بود که خانم تمیزکار جدید اومده بود. تو اون مدت که اومده بود تا من برسم، هم آشپزخونه رو تمیز کرده بود، هم سرویس بهداشتی رو و هم اینکه کل خونه به جز اتاقی که دلتا خواب بود رو گردگیری کرده بود. منم که رسیدم داشت بالکن رو میشست. یعنی کفم برید از این سرعت. قبلی فقط 2 ساعت تو آشپزخونه بود! این انصافا هم تمیز کار کرده بود. فقط یه چنتا لک تو آشپزخونه بود که بهش گفتم و دوباره اومد تمیز کرد. خیلی حال کردم که انقدر فرز بود. 2 ساعت و نیمه کل خونه رو تمیز کرد و رفت. فقط بدیش این بود که گفت دیگه از طرف آچاره نمیاد، وقتشم خیلی پره و فقط یکشنبه هاش خالیه. خونه دسته گل شد، ذهنم آروم شد. فقط شدیدا خسته بودم (و هستم). ساعت 5.5 صبح بیدار شده بودم در حالی که شب قبل هم دیر خوابیده بودم. دلتا هم تا رسیدم بیدار شد و هیچی دیگه. من که رسیدم سیگما شیفت رو تحویلم داد و بابا رو برد بیمارستان برای چکاپ. وقتی برگشت رفتم خونه مامانینا که بتونه کار کنه سیگما. بتا مامان رو برده بود دکتر و من وایستادم براشون شام درست کردم. تا 8.5 صبر کردم نیومدن. داشتم بیهوش میشدم. مسیر 5 دقیقه ای تا خونه رو با کالسکه، 15 دقیقه طول دادم تا برسم. از شدت خستگی نا نداشتم راه برم. رسیدم خونه شام خوردیم و زنگ زدم و حال مامان رو پرسیدم. بد نبود خدا رو شکر. از یه ربع به 10 با حداقل نور رفتیم تو تخت که دلتا رو بخوابونیم. بعد از یه ساعت شیطونی بی حد و اندازه ش تو تخت، دیگه غرغرم دراومد که من یه ساعته میخوام بخوابم ولی شما دوتا نمیذارید. سیگما بغلش کرد و راهش برد و 5 دقیقه ای خوابید. میگم خب خدا خیرت بده تو که میتونی 5 دقیقه ای بخوابونیش چرا من رو اذیت می کنید. میگه خب زودتر عصبانی میشدی  امروزم باز 5.5 پاشدم. دارم بیهوش میشم همچنان. 

ولی خونه تمیز شده لذت میبرم. کاش این خانومه بازم بیاد 

وزنمم هر چند کُند، ولی داره کم میشه، خوشحالم. 

نظرات 8 + ارسال نظر
نسیم دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:43 ق.ظ

خدا قوت دختر خوب

ممنون

میترا دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 11:17 ق.ظ

خداخیربده سیگمارو
هم بابت نگهداری دلتا
هم کمک به مامان و بابا
واقعا بعضی وقتها بی خوابی ادمو داغون میکنه دمش گرم دلتا رو خوابوند
حداقل چند ساعت خواب مفید داشتی
خونه هم که تمیز روح ادم تازه میشه
خداهمه مریض ها رو شفای عاجل بده انشالله
لباس عافیت بر تن همه بشه
کروناهم از خونه مابره
هر سه روز یکمیمون میگیریم

آره واقعا، خیلی کمک می کنه.
الهی بگردم، شما هم اسیر کرونا شدین؟ الان خوبین دیگه؟

آبگینه دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 01:05 ب.ظ http://Abginehman.blogfa.com

امان از بیخوابی امان. من درکت میکنم. کل هفته فقط به آخرهفته و خوابیدن صبح فکر میکنم
هرروز صبح میگم اینم شد زندگی
خداروشکر مامان بابات روبراه تر شدن‌ ان شاالله سریعتر سلامتی کاملشون رو بدست بیارن

آخ آخ آخ، بعد فکر کن همون روز هم نذارن بخوابی.
ایشالا

نسترن دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:12 ب.ظ http://second-house.blogfa.com/

خدا قوت مامان صبور دلتا
ان شاءالله همیشه سلامتی و خوشی باشه تو خانواده تون
منم دنبال یه تمیزکاری فرزم و تمیز ولی تاحالا نیافتماز اچاره هم تاحالا استفاده نکردم، شما از آچاره درخواست دادین ایشون اومد؟

سلامت باشی نسترن جان
اره عزیزم از آچاره اومد ولی گفت دیگه از آچاره نمیاد

لاله دوشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:26 ب.ظ

لاندای عزیز یه کم کمک بگیر از مادر شوهر یا خواهر شوهر ، از پا می افتی که دختر سر کار هم میری
حداقل یکی رو پیدا کن برات غذا بپژه

دورن بهمون، بردن و آوردن دلتا سخت تر میشه برامون. ضمن اینکه مادرشوهر بچه های خواهرشوهر رو نگه میداره

ما و تربچه مون سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 09:50 ق.ظ http://torobchenoghli.blogfa.com

سلام عزیزم
خوبی؟مامان بابا بهترن؟

وزن تدریجی هم کم بشه باز ؛ خوبه

میگم این خانوم تمیزکار سرعتی ؛
ساعتی چند دستمزد میگیره؟

قربونت، ممنونم.
اره بابا وزن کم بشه، حالا هرجور شده. خخخ
والا من از آچاره گرفتم که 4 ساعت تقریبا 300 تومن شد. نمیدونم خودش جداگونه چند میگیره.

زری.. سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 10:56 ق.ظ http://Maneveshte.blog.ir

خدا رو شکر مامان بابات بهترند.
نمیخواهی همینطور شماره خانمه را بگیری و برای کار ازش استفاده کنی؟
انشاالله آخر هفته یه دل سیییر میخوابی و‌خستگی ها در میره :)

چرا اتفاقا بهش گفتم، گفت فقط یکشنبه صبح ها میتونه و خب منم سرکارم. مگر اینکه برای خونه مامانینا بگم بیاد همین خانومه.

ترانه چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1401 ساعت 07:33 ب.ظ

خسته نباشی

مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد