زندگی

سلام حالتون چطوره؟

من امروز خیلی بهتره حالم. دو سه روزیه که سعی کردم یه کم برای خودم وقت بتراشم. 

پنج شنبه 11 شب که کار سیگما تموم شد، رفتیم بیرون! گفتیم ساعت مرده بریم یه چیزی بخوریم که خلوت باشه. لازم به ذکره که شام هم خورده بودیم ولی سر از جیگرکی شیک و پیک نزدیک خونه درآوردیم که تازه باز شده بود. دیگه جاتون خالی مقادیری جیگر و دل و قلوه زدیم بر بدن 12 شب! 

جمعه  هم دلتا رو سپردم به باباش و صبح با مامان و بتا رفتیم هفت تیر، دنبال مانتو برای مامان. خیلی وقت بود خرید نرفته بودیم. همیشه از سر کوچه مامانینا یا مزون همیشگی خرید می کردم ، خصوصا تو کرونا. دیگه ولی بعد از 7-8 سال رفتیم هفت تیر. زورکی یکی یه دونه مانتو خریدیم. زیر بارون هم نشستیم. بعدش داماد زنگ زد که من میرم کباب میگیرم، نهار بیاین اینجا همگی. سیگما هم دلتا رو حاضر کرد و مستقیم اومدن اونجا. بسی خوش گذشت بعد از کلی خستگی. یه چرت هم خوابیدم با دلتا و خستگیمون دراومد. دیگه تا شب دلتاداری با خودم بود ولی انرژی داشتم دیگه.

دیشب هم ساعت 9 تازه تصمیم گرفتیم بریم بیرون چرخ بزنیم و شاید یه کتی چیزی هم خریدم. بخش خوبش این بود که دلتا رو نبردیم.خخخ. هیچی هم نخریدیم ولی یه کم هله هوله خوردیم خیلی حال داد. درسته که بیخیال رژیم شدم و دارم چاق میشم، ولی لذت بردم این چند روز خداییش. خیلی نیاز داشتم به تفریح. همش بچه داری و تو خونه بودن پیر میکنه آدم رو. 

الانم بنده در دورکاری به سر می برم، صبح زود بیدار شدم پای لپ تاپ و دلتا خوابه. دیدم کلی ماسک خریدم از قشم که هیچ کدومو نمیذارم چون قیافه م ترسناک میشه و دلتا میترسه. دیگه الان تا خوابه ماسک آلوئه ورا گذاشتم و دارم پست میذارم  ماگ قهوه کمه 

نظرات 5 + ارسال نظر
زری.. دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 08:26 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

رژیم
خیلی خوبه بتونی یه زمانهایی را در کنار بچه داری به خودت اختصاص بدی عااالیه

از رژیم که نگوووو
واقعا کمن این زمانا. حیف

خدی دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 10:24 ق.ظ

سلام عزیزم خونه ی نو مبارک، انشالا روزا و لحظات شادی رو توش داشته باشید. کاش میتونستم کمکت کنم نی نی داری کنم

مرسی عزیز دلم. قربونت. اره کاش واقعا میشد. خدا رو شکر تموم شد خستگی اون کارا

امینه دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام عزیزم یک سوال بپرسم؟
من یک ماهه ک مادر شدم و تقریبا ده روز روزای سختی رو میگذرونم. دل درد بچه و زور زدنش و بی قراری هاش و شب بیداری واقعا روح و روانم بهم ریخته. می دونم همه ی بچه ها مثل هم نیستن اما بهم میگی حدودا از چه زمانی دیگه دلتا بهتر شد و اذیت دوران نوزادی رو ندلشت؟

ای وای ببخشید، دیگه نینیتون دوماهه شد من دارم تازه جواب میدم.
دلتا کولیک نوزادی نداشت، تازه از 2 ماهگیش حساسیتش به پروتئین گاوی شروع شد. که اونم بیشتر حساسیت پوستی بود.
ولی خیلی حق داری، همینجوریش بچه داری روح و روان رو به هم میریزه، دیگه چه برسه به اینکه بچه درد هم بکشه. امیدوارم تا الان بهتر شده باشه. بیا برام بگو از اوضاع الانت

آبگینه دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 09:06 ب.ظ http://Abginehman.blogfa.com

این بیرون رفتنای تنها بدون بچه واقعا روحیه آدم رو عوض میکنه
چه خوب دورکاری داری. البته نمیدونم کارت چقد هس و با وجود دلتا میرسی یا نه

اخ اخ دقیقا.
دورکاریمونم دیگه تموم شد

مونا سه‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1400 ساعت 11:41 ق.ظ https://motherofflowers.blogsky.com/

آخی چه خوب
فرصت های کمی که بدون بچه می گذره حکم شارژر رو داره!
یک روز زینا کلاس بود،ماسک ذغال گذاشتم روی صورتم روشنا با بغض اول زینا رو صدا کرد آجی آجی!بعد گفت مو مو(به مامان میگه)
بغلش کردم بیشتر ترسید!دیگه شستمش

ای جان. اره خیلی ترسناک میشه آدم با ماسک. خصوصا ماسک زغال

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد