استارت اسباب کشی دوم

سلام سلام. صبح اول هفته به خیر و شادی.  یلداتون هم پیشاپیش مبارک.

خب اول از همه اینکه ما بالاخره تونستیم یه خونه نزدیک مامانینا پیدا کنیم. کلا این همه گشتیم، فقط دوتا خونه رو دیدیم. از بس که الان هیچ فایلی نیست. که فاصلشون از خونه مامان تقریبا برابر بود. یکیشون هم کوچیک بود، هم صاحبخونه ش از همون اول کار دروغگو از آب دراومد و هم اینکه موقعیت مکانیش خوب نبود (روبروی مدرسه بود و ...)، دومی همه چیزش خوب بود، فقط اینکه یه کم قدیمیه، البته نه خیلی، 17 ساله س، ولی توش رو بازسازی کردن و خوبه. خلاصه دیگه به همین رضایت دادیم. 3-4 تا کوچه با مامانینا فاصله داره. پیاده با کالسکه 5 دقیقه راه میشه فکر کنم  بعد از 4-5 سال که این همه دور بودم ازشون، باز برمیگردم تو همون محل 

5شنبه و جمعه استارت اسباب کشی رو زدیم. ظرفای توی ویترین رو اول از همه جمع کردیم. سرویس چینیم رو که از اسباب کشی پارسال باز نکرده بودم. همونجوری بسته بندی میبریم. چه کار خوبی کرده بودما. تو این خونه که هیچ مهمونی هم نیومد اونا لازم بشه. در حد مامان باباها یکی دو بار اومدن که اونم با سرویس آرکوپال در خدمتشون بودیم. بقیه ش هم که خورد به این کرونای منحوس و در این خونه تخته شد! کاش خیلی از ظرفای دیگه م رو هم باز نکرده بودم اصلا. بگذریم. یه سری از ظرف و ظروف توی کابینت ها رو هم بسته بندی کردیم. کتابای توی کتابخونه رو هم بسته بندی کردیم. تا الان کتابخونه و میز تحریرم تو اتاق دوم بود، حالا که قراره توی خونه جدید، اتاق دوم تعلق بگیره به دلتا خانم، دیگه نمیتونم اینا رو ببرم. قرار شد سیگما اینا رو ببره توی شرکتشون. ولی خب کتابام رو چه کنم؟ میخوام کتابخونه اتاقم تو خونه مامانینا رو سر و سامون بدم و یه سری از کتابایی که دیگه نمیخوام رو بدم بره و این کتابای دوست داشتنیم رو برگردونم به جای قبلیشون. کتابخونه دوران مجردی. فعلا همینا رو بسته بندی کردیم و خرد خرد بازم کار می کنیم تا دو هفته دیگه که اسباب کشی رو تکمیل کنیم خدا بخواد. البته تو همین جمع کردن ها هم بیشتر زحمتا با سیگماست. جور من رو هم میکشه. خیلی خسته میشه طفلک من. تازه از محل کارش هم دور میشه. منم دور میشم البته. ولی خب من فعلا که دورکارم. بعد از زایمان هم که میرم مرخصی. حالا حالاها راحتم از این نظر. 

خب من یه سونوگرافی دیگه هم رفتم و نتایج همون قبلی بود. در نتیجه بایدمصرف این داروها رو ادامه بدم و خب خیلی هم دارم حساسیت میدم. دست هام نابود شده دیگه. امروز برم دکتر یه فکری به حالم بکنه. 


نظرات 9 + ارسال نظر
kindgirl شنبه 29 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:15 ب.ظ

مبارکه چه عالی چه خوب که قبل از اینکه خیلی سنگین بشی جابجا میشین

اره فکر کنم زمانش خوبه. زیاد هم کاری نمی کنم تو اسباب کشی، به نفعم میشه

رویای ۵۸ شنبه 29 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 01:11 ب.ظ

به سلامتی....چه خوب که رفتی نزدیک مامان

مرسی

خدی شنبه 29 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 01:24 ب.ظ

به به مبارکه کامنت قبلی گفتم انشالا خیلی زود خونه دلخاهتو پیدا کنی ، خدا روشکر
اشکال نداره این همه شما زحمت نی نی می کشی یکم هم آقای پدر زحمت اسباب کشی و دوری راه رو بکشه
هر چقدر می تونی سبک کن خونه رو، هم برای اسباب کشی راحت تر میشی هم این که نی نی بیاد و راه بیفته باید هی جای وسایلا رو تغییر بدی و جمع کنی از الان اصلانبرشون

دعاهاتون گرفت.
خخخ. همه همینو میگن. بابا شده که از این از خود گذشتگیا کنه دیگه
دارم فکر می کنم چیا رو نبرم. فکر کنم نشه چیزی رو نبرم به جز وسایل اتاق خواب دوم. ولی خب برای چیدن وسایل دکوری خونه، از همین الان باید تصمیم بگیرم همه چیز رو تو ارتفاع بچینم

لاله شنبه 29 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 08:16 ب.ظ

لاندا بمیرم برا تصویر سازیت، چقدر حست قشنگ بود پیاده با کالسکه ، همیشه همین طور مثبت بیندیش

خدا نکنه
باورت نمیشه تو ذهنم همش دارم مسیر کالسکه رو بررسی می کنم. میخوام تو این چند ماه باقی مونده هی پیاده روهاش رو بررسی کنم ببینم کالسکه راحت رد میشه یا نه

ویرگول شنبه 29 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 09:49 ب.ظ http://Haroz.blogsky.com

وای چه خبر خوبی
الهی بی سلامتی
چه یه دفعه ایی پیدا شد دیدی گفتیم بهت نگران نباش
آقا بیا از خونه تعریف کن من ذوق دارم

وای یه دفعه ای هم نبود. دیگه باید پیدا میشد وگرنه باید به همین صاحبخونه میگفتیم اینجا میمونیم.
چشم میام میگم. فعلا یه بار دیدمش فقط

زری .. یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:32 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

به سلامتی این خونه که براتون اومد داشت و دلتا خانوم را باردار شدی:)) انشاالله خونه ی جدید هم کلی اتفاقهای خوب براتون داشته باشه.

وای زری جون، خیلی جالب بود، به صاحبخونه همین خونه فعلیمون که گفتیم به این دلیل میخوایم بلند شیم، کلی ذوق کرد، گفت چه خونه خوبیه، ما هم همونجا بچه دار شدیم. خونه بچه خیزه
مرسی از دعای خوبت

فرناز یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 09:03 ق.ظ https://ghatareelm.blogsky.com/

خداروشکر که خونه همون جایی که میخواستی درست شد. سرویس چینی فکر کنم فقط از خونه ای به خونه دیگه منتقل میشه. من که از ترس ناقص شدنش فقط دوبار ازش استفاده کردم


واقعا. البته من اوایل خیلی ازش استفاده می کردم. واسه تموم مهمونیا این رو میاوردم. ولی خب از این خونه به بعد دیگه کلا رفت کنار. با این اوضاع کرونا هم که فعلنا آدم مهمون نداره

پیشاگ یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:57 ق.ظ http://bojboji.blogfa.com

خوب به سلامتییی که خونه پیدا شد
خداروشکر
ایشالا خونه جدید براتون کلی اتفاقای مالیه خوب بیفته اینبار

به به چه دعای خوبی. انشالله که همین طور باشه. دخترک با خودش برکت بیاره

taraaaneh دوشنبه 1 دی‌ماه سال 1399 ساعت 03:00 ق.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

مبارک باشه و خسته نباشی از اسباب کشی. نزدیک مامان بودن وقتی دلتا بدنیا بیاد خیلی مهمه. مخصوصا که میتونی پیاده بری و بیای. ورزش هم هست.

اره دقیقا. راستش این مدت تو خونه، تو قرنطینه پوکیدم. باز اوایلش یه پیاده روی گاهی می رفتم. بعد از بارداری که همونم ازم دریغ شد و هر روز تو خونه موندن سخت بود خیلی.
با بچه هم همون میشه. احتمالا شب بیداری قراره بکشم و اون وقت روزا هم هیشکی نباشه نگهش داره و کل روز با یه بچه چند روزه تو خونه، آدم افسرده میشه حسابی
البته همه اینا احتماله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد