ماهی کوچولو

سلام. صبحتون بخیر.


دیشب بالاخره برای اولین بار، حرکت نینی رو حس کردم. اصلا هم حرکت کوچولویی نبود. خیلی قشنگ مثل ماهی از اینور به اونور میرفت. البته این وسطا چنتا نبض هم زد. ماهی کوچولوی مامان تو حوض دلم حسابی آب بازی کن  20 هفته و 2 روز. 

این روزا این هورمون پروژسترون اضافی که دارم مصرف می کنم، حسابی به همم ریخته. باز تهوع ها برگشته. بیشتر از قبل. قبلنا فقط حالت تهوع داشتم، الان زیاد حالتش رو ندارم، خودش یهو میاد! حسابی حساس شدم. بگن بالای چشمت ابروعه میزنم زیر گریه. برای تولد سیگما کیک هویج درست کردم. روش هم گاناش دادم حسابی. بردیم خونه مامانینا. مامان کیک رو گذاشت تو یخچال. کیک خونگی نباید تو یخچال بره. موقع خوردنش سیگما گفت کاش تو یخچال نمیذاشتین، اشکم اومد! در همین حد لوس! دست خودم نیست دیگه. 

موعد اجاره خونمون داره سر میرسه. از مامانینا خیلی دورم. نینی به دنیا بیاد نمیتونم هر روز باهاش تو خونه خودمون باشم که. میپوسم. مثل همین الان که هر روز تو خونه حالم بدتر میشه هی. هر روزم نمیشه بذارمش تو ماشین این همه راه اتوبانی رو تنها باهاش برم. به سیگما گفتم بریم سمت مامانینا. ولی نزدیکشون هیچچچی خونه نیست. یکی دوتا هم که هست که خیلی بزرگ و خیلی گرونه. خلاصه خونه هم شده قوز بالا قوز! همینجوریش که سر پیدا کردن خونه اذیت میشدم، الان که با این اوضاع روحی بدتر! 

همچنان وسط غصه خوردنا، روحیه خودم رو بالا نگه میدارم. سعی می کنم شاد باشم و با دخترکم صحبت کنم. ماساژش بدم، نوازشش کنم. فقط هم چیزای مثبت رو براش تعریف می کنم. ماهی مامان باید خوشحال شنا کنه اون تو. 

راستی، اسم نینی تو این وبلاگ از اپسیلون به "دلتا" تغییر میکنه. بره تو دلی، تو دل مامان، تا نداره 

نظرات 16 + ارسال نظر
فرناز یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 11:25 ق.ظ https://ghatareelm.blogsky.com/

ممکنه به نظر عجیب بیاد ولی انقدر همه چیز به سمت راحتی نی نی پیش می‌ره که خودت هم تعجب می‌کنی باور کن به وقتش خونه مناسب هم پیدا میکنی بهتره همه چیز رو به خدا بسپری و به خودت آرامش بدی

ایشالا که همین طوره. فعلا به خودش گفتم دعا کنه

kindgirl یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 11:52 ق.ظ http://kindgirl.blogsky.com

ای جانم دلتا خانم تا نداره
وای از این هورمونا ولی دیگه چاره ای نیست انشالله زودتر بهشون عادت میکنی و عوارضش کم میشه
امیدوارم یه خونه خوب هم پیدا کنین همونجایی که میخوایین.

مگه آدم عادت می کنه به این هورمونا؟
من منتظرم این سری برم سونو و بگه خوب شده همه چیز و دیگه استفاده نکنمش
مرسی عزیزم. انشالله. دعا کنید شما هم پلیز

پیشاگ یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 03:49 ب.ظ

ای جوننن عزیزم . من فقط به قدرت خدا فک میکنم تو این مورد
خدا براتون حفظش کنه لاندا جونم
ناامید نشو . همیشه تو خونه پیدا کردن همه این داستانا هست
ایشالا به خوبی و خوشی جابجا میشی

آره واقعا مثل معجزه س همه چی...
مرسی عزیزم.
اره دقیقا خونه پیدا کردن همیشه داستانه. همیشه اون خونه ای که خوبه و همه چی داره، مقدارش بیشتر از بودجه ایه که براش در نظر گرفتیم

نجمه یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 04:31 ب.ظ

عزیزم،نی نی ها با دست های کوچولوشون خیر و برکت میارن برای مامان و باباهاشون
بعد تولد پسرم، اتفاقای باور نکردنی تو زندگی مون افتاد.
هر وقت گیری دارم، دست های پسرمو بالا میگیرم و دعا می خونم.
اسم وبلاگیشم قشنگه
خونه نزدیک مامان فوق العاده ست. ادم واقعا هزار بار بهشون احتیاج داره

انشالله. فعلا که امسال یکی از بدترین سال های مالی برامون بوده. یه جورایی ورشکستگی. منتظریم نینی بیاد تو دنیا شاید با خودش معجزه بیاره.
ای جانم. منم یادمه همیشه وقتی تیلدا و تتا نوزاد بودن و بغلشون می کردم، بهشون می گفتم برام دعا کنن. اصن دعاهای تیلدا بود که باعث شد من و سیگما بعد از این مدت طولانی به هم برسیم.
کاش بشه بریم نزدیکشون

taraaaneh یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 06:04 ب.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

به به مبارک باشه حرکت دلتا خانم. چه احساس خوبیه وقتی اینطوری حضورش رو اعلام میکنه.
اینکه خونه نزدیک مامانت پیدا کنی فکر خیلی خوبیه.

آره خیلی خوب بود. فکر می کردم 3-4 هفته دیگه باید صبر کنم. ولی خودش با حرکتای گنده حضورش رو اعلام کرد

محبوبه یکشنبه 23 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 08:08 ب.ظ

عزیزم خیلی خوشحالم برات ک داری این لحظه های بی نظیر رو تجربه می کنی. دعا میکنم هر کی آرزوی بچه رو داره خدا بهش بده :دعا:
مطمئن باش بهترین خونه ممکن رو پیدا میکنی. سعی کن آروم باشی

ممنونم. آره واقعا. انشالله هر کی در آرزوی بچه س، خدا بهش بده این نعمت بهشتی رو.
ایشالا که همینطوره

زری .. دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:56 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

ببین خیلی خودت را درگیر جابجایی خونه نکن اگر از خونه راضی هستی همین جا بمون. اینقدر اوایل که بچه دنیا میاد کار دارید که اصلا دلتنگ مامانت نمیشی :))) بعدش هم یه ذره بچه بزرگ شد هوا خوبه راحت رانندگی میکنی و میروید و بر میگرید منظورم اینه اون آلودگی هوا نیست و تو تایم های خلوتی رانندگی میکنیدو انشاالله برای سال بعد بفکر عوض کردن خونه باش :) این بود نظر من
دلتا خانوم
اما خدایی بیا اسم واقعی نی نی را بهمون بگو

بحث دلتنگی که نیست، دیگه عادت کردم. کمک میخوام اوایلش.
و بیشتر واسه روحیه.
اسم واقعیشو؟ ببینم چی کار می تونم بکنم. فعلا که مثل آهو تو عسل موندم

خواننده خاموش دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 03:26 ق.ظ

تبریک میگم عزیزم،ولی وقتی گفتی تکون خوردنش مثل ماهیه شک کردم جنسیت نی نی پسر باشه،آخه پسر اینجوری مثل ماهی شنا میکنه،انشاالله قدم نی نی براتون پر خیر و برکت باشه.

وای نه تو رو خدا، دوباره شک نیفته واسه جنسیتش. تازه الان دو سه هفته س مطمئن شدم دختره.
مرسی عزیزم

گیسو طلا دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 08:14 ق.ظ

ای جانم وقتی گفتی ماهی کوچولو قند تو دلم آب شد
خدا حفظش کنه. برای همه دعا کن این روزا که خدا صدات را خوب میشنوه

انشالله حتما. من خیلی دعا می کنم خصوصا واسه کسایی که بچه میخوان.
مثل غذا خوردنه، وقتی داری غذا میخوری و یادت میاد یه عده نمیتونن این غذا رو بخورن، غذا از گلوی آدم پایین نمیره.
اینم همینه. ولی انشالله که خدا به هر کی بچه میخواد بده.

رها دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 05:59 ب.ظ http://golbargesepid.parsiblog.com

عزیییییزم ووووی تکون خوردناش اخره عشقه
من که خیلی با اولین تکونش تو شوک رفتم بس که زود بود خخخ
اینقده با حال بود
نمیدونی چقد عشق میکنم روزانه های بارداریتو میخونم با هر اتفاقی منو میبری به اون دوران
دل تا چه اسم وبلاگی قشنگی انتخاب کردی ناقلا

جدی؟ چند هفته حس کردی؟
ای جان.
مرسی عزیزم

میترا دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 07:47 ب.ظ

لانداجون یکم دیگه دلتا جون بزرگتر شه عزیزم
بجای شنا مثل ماهی اسکی میره
وقتی عصبانی بشی یک گوشه خودشو جمع میکنه که دردت بیاد
ازاین ببعد حرکتای جالب و زیادی میبینی ازش
انشااله بوقتش چشمت به جمالش روشن بشه
منم اسمشو میخام ها البته بعد شناسنامه چون ممکنه عوض کنی
حوصله اسباب کشی داری
دلتا اینقدر جذابه که یکروز تو نری خونه مامانت اونا خودشونو میرسونن
الان فقط استراحت کن و لذت ببر عزیزم


اتفاقا پریروز صبح تو خواب حس کردم خودشو جمع کرده، گفتم شاید سردش شده. حسابی رفتم زیر پتو.
وای لحظه شماری می کنم واسه اردیبهشت
اسمشو؟ چشم ببینم چی کار می تونم بکنم.
وای خیلی دوریم از مامانینا. حتما باید با ماشین بیان. مامان هم که از دوتا بچه داره نگهداری می کنه. نمیشه اصلا. بشه بریم بهتره

ویرگول دوشنبه 24 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 07:51 ب.ظ http://Haroz.blogsky.com

ای جونم آخه ماهی جان کوچولو
الهی که مبارکتون باشه و سه تایی از وجود هم حسابی لذت ببرید
خونه رو هم ایشالااااااا خیلی زود اونی که می خواین پیدا می کنید. به خودت استرس نده عزیزم. خدا بزرگه

چه دعای خوبی ویرگول. مرسی
چشم

رها سه‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 03:20 ب.ظ http://golbargesepid.parsiblog.com

در ۹۰ امین روز بارداری(الان رفتم نگاه کردم) توی هفته ۱۴ بودم توی دلم مثه پریدن پلک بود دقیقا اول فک کردم توهمه بعد دوباره پرید خخخ و بعد از اون تا هفته ۱۷ دقیقا همونجوری حرکت میکرد و بعدش تغییر رویه داد و به لگد زدن رو اورد خخخ
خیلی جالب بود اصن شنا نکرد هیچ وخ یا لیز نخورد ولی اینقده باحال بود که من جای هر کدوم از دست ها وپاهاشو میدونستم

وای ماشالا چه زود فهمیدی. من هنر کردم هفته 21 فهمیدم

خدی چهارشنبه 26 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:34 ق.ظ

عزیزم چه حس خوبی
انشالا که خونه دلخواهتو به زودی زود پیدا کنی، واقعا نزدیک بودن به مامان یه امتیاز بزرگیه که تو این شرایط حتی میشه از معیارهای دیگه که قبلا مهم بود دست کشید.

اره انصافا. از محل کارمون دور میشیم. ولی فدای سر ماهی کوچولو. با خودش کلی تغییر به زندگیمون میاره

marzie چهارشنبه 26 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 02:45 ب.ظ

لاندا جان حتما برو سمت مامانت اینا من دخترم ۱ماهش بود اثاث کشی کردیم همش میگفتم کاش قبل زایمان این کارو میکردیم الان خیلی راحتم حداقل دلم قرصه نزدیکشونم

چقدر خوب واقعا. آره دیگه آدم خیلی به کمکشون نیاز داره اون اوایل. اینکه هی بخوایم این همه راه دور رو بریم و بیایم سخت میشه واقعا

سارا جمعه 28 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 11:57 ق.ظ http://Www.yekzanyekzendegi.blogfa.com

سلام عزیزم
آخی باردارید؟ب سلامتی
چقد این روزا خبر بارداری از اینور و اونور میشنوم
الهی ب سلامتی این روزهای قشنگ حاملگی رو بگذرونی و فرشته کوچولوت رو ب این دنیا بیاری

مرسی عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد