پیک بارداری

سلام سلام. 

من اومدم از نگرانی درتون بیارم. خیلی حالم بهتره. حال روحیم رو میگم.

از 4شنبه پیش که رفته بودم دکتر، پنج شنبه و جمعه که دورم شلوغ بود و خوب بودم. از جمعه شب تا یکشنبه شب حالم خوش نبود. بداخلاق بودم اصن و حساس. هر چی میشد میزدم زیر گریه. و ته دلم همش داشتم حرص میخوردم از این اتفاقات. دیگه دیروز نشستم سنگامو با خودم واکندم. نمیشه که هی بشینم غصه بخورم. اونم واسه این یه چیز چرت! تو بارداری چی طبیعیه آخه؟ همه بالاخره یه مشکلاتی داشتن. خلاصه خیلی بهتر شدم. با داروهای جدیدم هم بالاخره ارتباط برقرار کردم. هرچند که فکر کنم دارم به یکیشون حساسیت میدم. حساسیت پوستی کم البته. زیر نظر دوستمم از این نظر. 

خلاصه که خیلی بهترم خدا رو شکر.

تو این مدت یکی دوتا کتاب در مورد تربیت فرزند خوندم. کلی هم پیج اینستاگرام فالو کردم در مورد بارداری و تربیت و اینا. یه بسته آموزشی روانشناسی هم خریدم برای دوران بارداری که البته هنوز شروعش نکردم. با این کارا خودم رو آماده کنم دیگه.

خب هفته 20 هم داره تموم میشه. دیگه نصف شد. خب من برخلاف خیلیای دیگه که همش میگفتن بارداری خیلی لذت داره، تا الان لذت خاصی نبردم. فقط خوبیش این بوده که همه ی همه، همش هوام رو دارن. هر چی من بگم همونه، هر چی میخوام فراهمه و اینا. ایناش خیلی خوبه  البته منم آدم سواستفاده کنی نیستم. یکی از دوستام میگفت از موقعیتت استفاده کن، مثلا بگو الان آووکادو و شاتوت میخوام، اینا رو که برات گرفتن بگو دیگه نمیخوام. یا از این کارا. که ببینی چقدر به حرفتن. خدا رو شکر کمبود ندارم از این کارا کنم. هر چی واقعا دلم بخواد رو میگم. خیلیاش رو هم میذارم به وقتش. مثلا الان خیلی وقته که هوس سالاد ماکارونی با ژامبون کردم. ولی خب ژامبون ضرر داره و هی دارم میندازم عقب این خواسته م رو. بعدشم که احتمالا یه بار بخورم که هوسه بخوابه، خودم میخوام درستش کنم، نه اینکه به کسی زحمت اضافه بدم. 

البته اینم بگم ها، من چون خونه موندم داره بهم سخت می گذره و میشینم الکی فکرای مزخرف می کنم. وگرنه بارداری اونقدرا هم بد نیست. همش میشمرم که امروز کدوم کارا رو نکردم و فکر می کنم مامان بدیم که مثلا هر روز با دخترم حرف نمیزنم یا هر روز یادم نمیمونه بادومم رو بخورم. و همین چیزای مسخره، رو هم که جمع میشه باعث میشه از روزام لذت نبرم. 

از الان به بعد میخوام بی خیال همه اینا بشم. میخوام فقط لذت ببرم. خصوصا که قراره کم کم حضورش رو با تکوناش حس کنم. از بچگی آرزوی همچین روزایی رو داشتم. حالا که لطف خدا شامل حالم شده و یه فرشته ی آسمونی مهمون دلمه، ناشکریه که فقط بنالم.خدایا شکرت. حرفای من رو جدی نگیر وقتی غر میزنم. 

نظرات 14 + ارسال نظر
مهرو سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:55 ب.ظ

ای جان لحظات ناب مادر دختری داره شروع میشه
من اولین بار تو هفته 20 حضورش رو حس کردم
سرکار بودم، احساس کردم چند تا حباب تو شکمم داره میترکه
شک داشتم خودش باشه ولی وقتی فردا هم تکرار شد، مطمئن شدم خودِ وروجکشِ

به به. والا 20 هم تموم شد و ما حس نکردیم
ای جان. مامانم هم همیشه میگه مثل ترکیدن حبابه. ایشالا درکش قسمت همه بشه

kindgirl سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 01:03 ب.ظ

آفرین بهترین کار رو کردی. خدا رو شکرکه همه چی خوبه و جای نگرانی نیست باید خودت به خودت انرژی بدی و روزهاتو رنگی کنی

آره واقعا. آدم خودش باید بخواد حالش خوب بشه

آبگینه سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 02:32 ب.ظ http://Abginehman.blogfa.com

بهترین تصمیم رو گرفتی، وقتی کاری از ما برنمیاد و وضعیت یه زن باردار هر روز در حال تغییره و یه چیزایی دسته ما است.
والا ما هم چیزی از دوران شیرین بارداری نفهمیدیم! با استرس هر سونو و آزمایش بیشتر استرس بارداری بوده

فدای سرت. از نتیجه لذت ببر که تا چند روز دیگه تو بغلته. وای خدا بوی نوزاد

مامان چیچیلاس سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 03:32 ب.ظ http://Mamachichi.blogsky.com

مادر باردار تخصص اینو داره که بابت هر چیزی جوش بزنه... نگران نباش... منم آسپرین خوردم و پروژسترون ... درست میشه

فکر کنم 50 درصد آدما اینا رو خوردن. خخخ. بیخودی استرس کشیدم دو روز هم. خدا خودش حواسش هست

نجمه سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 07:15 ب.ظ

سلام عزیزم
اخی، تبریک میگم.
بارداری و سختی هاش.
اصلا من که یه چیزهایی تجربه می کردم، عجیب و غریب...
از درد سقف دهن تا درد پره بینی.
برای ژامبون، یه دهکده پروتئین هست،تو شریعتی، بالاتر از صدر، جلو چشم کالباس و اینا درست می کنه. آنلاین هم میشه سفارش داد، کیفیتش خیلی خوبه. ما حضوری هم رفتیم، تر و تمیز بود.

دردای عجیبی. واقعا پروسه عجیبیه بارداری

آره عزیزم. اتفاقا خودمونم مشتریش هستیم. از همونجا میگیریم

لیلی۱ سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 11:06 ب.ظ

سلام لاندا جون کلا این فکرای الکیو بذار کنار یعنی چی دختر بدی ام چون باهاش حرف نزدم حرف نزنی بهتره یا این حس های بد که ازش ناشی میشه؟
اصلا اینا اغلب فاتتزی های زاییده فکر و ذهن ماست برای کسب ارامش
هرچی دوست داشتی بخور و هرکاری ارومت میکنه بکن اصلا هم اشکالی نداره گاهگاهی ژامبون بخوری خیلی کم البته

اگر سخت نگیری بعد میبینی لذت هاشو

آره واقعا. بیخودی آدم به خودش عذاب وجدان میده. والا تا قبلش ریلکسسس. دلشم بخواد مامان ریلکس
آره تو این مدت که اصلا نخوردم. حالا یکی دوبار بخورم از جای مطمئن چیزی نمیشه

Ati چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:30 ق.ظ

سلام عزیزم اسم کتابارو میگی لطفا

واکسیناسیون روانی کودک
همه مادران سالمند اگر
همه کودکان باهوشند اگر
علیه تربیت فرزند که این آخری رو هنوز نخوندم

میترا چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:31 ق.ظ

لانداجون اصلا سرتغذیت حساس نباش درحدی که احساس بدی بهت دست بده
اینو بدون توچه چیزهای مقوی بخوری یانخوری بچه غذاشو از بدن تو میگیره
اگه تغذیه بد باشه بعدا خودت دچار کمبود کلسیم و اهن و..‌ میشی و اذیت میشی
اینجور نیس که بچه رشد نکنه
من دربارداری فقط با سرکه و برنج سفید و قده قوروت زندگی کردم حتی یکدونه قرص مکمل نتونستم بخورم
خداروشکر دوقلوها همه ویتامین و ملاحشون ... اوکی بود ولی بعد دوماه از زایمان خودم دچار کمبود شدید اهن و کلسیم و ..شده بودم وماه ها طول کشید تا بدنم اوکی بشه
هرچیزی که میخوری لذتشو ببر باحس شکرگزاری بزار لوبیا تو دلتم کیف کنه
انشالله ۲۰ هفته دوم راحت تر وسریع ترمیگذره حالت بهتر و شادتربشی

آره بچه که جاش امنه. واسه سلامتی خودم میخواستم بخورم. چون سلامتی جسمیم که به هم بریزه، روحیم هم به هم میریزه.
خدا رو شکر واسه سلامت بودن دوقلوها از وقتی اسماشون رو گفتی دیگه انگار میشناسمشون
ای جان لوبیا. چشم.
ایشالا

پیشاگ چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 09:09 ق.ظ

اوف خدا مادر که اینقد خانم و متین و سرو سنگینه دختر چه شود
خداروشکرررر که حالت خوبه
مراقب خودت باش لاندا . خداییشم راست میگن هیچکی جز خودش نمیتونه حال خودشو خوب کنه مگه نه ؟

قربونت برم
اره واقعا. خوب شدن درونیه، پس نیروی درونی لازم داره

فرناز چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:11 ق.ظ https://ghatareelm.blogsky.com/

اینم که میگن بارداری لذت بخشه این نیست که هر لحظه غرق در خوشی باشی بیشتر نگرانی داره تا خوشی بهتره بهش بگیم هیجان تا بار منفیش کم بشه. من پیش آقای دکتر مقاره ای میرفتم انقدر به من انرژی مثبت میداد. من فشارم رفته بود بالا سر دومی دکترم گفت تو با فکرت فشارت رو بردی بالا واقعا هم راست می‌گفت. همش می‌گفت ازین روشهای ریلکسیشن استفاده کن یا کتاب بخون. منم اتفاقا همش هوس کالباس میکردم ولی اصلا لب نزدم. نمیتونم درک کنم چرا آدم باید بگه هوس یه چیزی کردم مردمو بندازه تو درد سر بعد نخوره این کارا مال کساییه که به حس طرف مقابلشون مطمئن نیستن. بگرد برای خودت لباس بارداری خوشگل بخر درواقع بارداری ظاهرش خیلی قشنگتر از باطنشه!

چقدر درست میگی.
چه دکتر خوبی. البته دکتر منم سعی می کرد نگران نکنه. ولی خب من در اینجور موارد بدتر میگم لابد موضوع حاده. خودم میام سرچ می کنم
اره واقعا نمیدونم چشونه ملت
لباس بارداری دو سه تایی گرفتم ولی رو دستم مونده. جایی نمیریم که بپوشمشون
یه لباس واسه یلدا خریدم، با این محدودیتای شبانه فکر کنم یلدایی در کار نباشه اصلا.

تیلوتیلو چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 10:16 ق.ظ

خداراشکر که بهتری
بهرحال اینهمه تغییر آسون نیست
انشاله نصفه بقیه اش هم به سلامتی و دلخوش بگذره

آره خداییش دیشب داشتم تغییرات رو میشمردم، دیدم تو تک تک لحظه هام فرق ایجاد شده. خلاصه طبیعیه این حس ها .
مرسی عزیزم.

زینب چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 12:57 ب.ظ

واقعا هم همیشه خانم بودی

لطف داری

ترانه پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 03:14 ق.ظ

سلام لاندا جان اصلا مساله شما چیز مهمی نیست برای خیلی خانمها اتفاق میفته،خود من دیابت بارداری داشتم در خد انسولین ولی اوکی شد و به سلامتی تموم شد فقط سعی کن خیلی ریلکس باشی چون روی حال و هوای دخملت خیلی خیلی تاثیر میزاره

اره واقعا. حتی خودم مشکلات مامان یا بقیه اطرافیانم در زمان بارداریشون رو میبینم، میگم این نیز بگذرد. مثل بقیه. بالاخره همه چیز عوض میشه تو بارداری. دیگه طبیعیه اینا

غ ز ل شنبه 22 آذر‌ماه سال 1399 ساعت 04:03 ب.ظ https://life-time.blogsky.com/

به این عذاب وجدان ها رو بدی بعد از زایمان بدتر و بدتر میشن. منم دارم و خیلی وقتا حالگیریه بدیه
در حالیکه ما تلاشمون رو می کنیم حالا هرچی شد
فقط سعی کن کمتر نگران باشی تا فسقل تون هم بعد از به دنیا اومدن آروم باشه و هی گریه نکنه
ولعصر رو هم براش بخون هر قدر می تونی
میگن بچه صبور میشه
من برای ماه خوندم و واقعا هم بچه ام صبوره
اما نه که زیاد بخونم ها هر بار یادم بود یکی دو بار میخوندم

جدی؟ فکر کنم به والعصر نیاز داشته باشم شدیدا. چون خودم اصلا صبور نیستم. لااقل دخترک صبور بشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد