هفته 16

سلام. صبح بخیر. چطورین؟

من بدک نیستم. این هفته حال جسمیم بهتر بود. حالت تهوعم خیلی کمتر بود. البته به جز امروز که گلاب به روتون، وسط صبحونه بالا آوردم. از قبلش حالم خوش نبود به سیگما گفتم نمیتونم بیام تو آشپزخونه. چایی رو که دم کردم رفتم بیرون گفتم تو میز رو بچین. یه کم دیر شد صبحونه و شد آنچه شد! هفته 16 هم تمومه و من هنوز منتظر اون روزیم که بقیه میگن یه روز از خواب بیدار میشی و میبینی همه حالت های بدت رفته... یه هفته دیگه هم بگذره، 4 ماهم تموم میشه. 

تو این هفته شبا همش سیگما کار داشته و خیلی خیلی کم باهام پوییده. فیلم هم ندیدیم هیچی. یه شب دیگه کلی گریه کردم. که چرا اوضاعمون اینجوری شد. چرا باید شبا تا دیروقت پای سیستم باشه و اینا. همون شبای اعلام نتایج انتخابات آمریکا بود. واسه من خیلی فرقی نداره کدومشون بشن. در هر صورت ایران بدبخته. یکیشون با شمشیر سر میبره و اون یکی با پنبه. ولی ته دلم دوس داشتم بایدن بشه. لااقل جنگ نظامی دیگه نبینیم تو این برهه از زندگی که همه چیز رو دیدیم. فعلا هم میگن بایدن شده ولی ترامپ قبول نداره و میگه تقلب شده و این رو ثابت میکنه. تجربه نشون داده ترامپ هر کاری که میگه رو میکنه... خدا به خیر کنه...

به مامان گفتم یه موش واسه پیشی دوستم ببافه. انقدر خوشگل شده موشه. البته هنوز خودم از نزدیک ندیدمش.

امار کرونا خیلی ترسناک شده. روزی 10.500 نفر مبتلای جدید داریم تقریبا. خیلیه. دیگه هر کی رو نگاه می کنی یه جوری درگیر شده. یکی از آشناهامونم دیروز فوت شد از کرونا... خدا چقدر باید به خیر بگذرونی همه چیز رو. چرا اینجوری شد؟ خدا کنه این واکسنه راست باشه و بازم خدا کنه برسه به دستمون. اما همینشم فکر کنم کمِ کم یکی دوسال طول بکشه... 

یه روز تو این هفته، دیگه خیلی خسته شدم از خونه موندن. ساعت 4 بعد از ظهر یه بطری آب برداشتم و رفتم بیرون. یه سر رفتم پاساژ نزدیک خونه که کلی برنامه داشتم وقتی اومدیم این محل هی برم. الان 10 ماه گذشته و فقط همین یه بار رو رفتم. اونم ساعتش جوری بود که نصف مغازه ها بسته بودن. هر چند هیچی هم نمیخواستم بخرم و تو هیچ مغازه ای نرفتم. یه دور زدم و 5 خونه بودم. البته سر راه شیرینی فروشی دیدم و رفتم کلی شیرینی تر خریدم. چیز کیک و کیک هوبی و فاج و همه چیزایی که دوس دارم. خخخ. گامبو هم خودتونین. هوس کردم دیگه. گفتم رفتم یه کم کالری بسوزونم، یه عالمه کالری جذب کردم به جاش. 

من همچنان منتظرم هفته ها زود بگذرن. کار جالبی نیست، آدم باید از لحظه هاش لذت ببره. ولی خب وقتی نمیبره باید به گذرشون امید داشته باشه دیگه 

میدونم این پستم انرژی ناک نشد. حالا که نشد بذار اینم بگم و برم دیگه. این هفته که کلی از نبودن های سیگما حرص خوردم، چیزای دیگه ش هم رفته رو مخم. هی بهم گیر میده. لم نده، گودی کمرت رو پر کن کمردرد نگیری. سرتو زیاد خم نکن تو گوشی و لپ تاپ، گردن درد میگیری. زیاد دراز نکش، معده ت به هم میریزه. میوه بخور، شیر بخور هی، غذا بخور، آجیل بخور، ارده شیره بخور، اینو بخور اونو بخور. مگه چقدر جا دارم خب؟ واقعا نمیتونم همه اینا رو تو یه روز بخورم. بازم دارم چاق میشم هی. تازه این وسط باید چیزایی که واسه حالت تهوعم خوبه رو هم بخورم. مثلا اینکه حتما 3 وعده صبحونه نهار شام رو بخورم. لواشک و تخمه لیمویی و آلبالو خشکه هم که دوای دردمن. واقعا دیگه جا ندارم. خلاصه که یه اعصاب فولادین نیاز دارم این روزا. البته اینا رو بهش گفتم گفت دیگه هیچی نمیگم اصن. الان هر چی میگم که فلان جام درد میکنه، میگه خوب میشی ایشالا. دیگه تز نمیده که نباید فلان می کردی خب  اینش هم خوبه هم بد. 

برم به کارای شرکت برسم دیگه. فعلا 




نظرات 12 + ارسال نظر
kindgirl چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:26 ب.ظ http://kindgirl.blogsky.com

تواین دوران هورمونا بالا پایین میشن و این حس های ناراحتی و گریه اینا پیش میاد . ولی همین هورمونا باعث میشن موها خیلی خوب میشن من که همیشه ریزش دارم موهام کلی پر شده بودن. اخ نوش جونت اون شیرینیا البته هرگز نشه فراموش مصرف زیاد و قند و شیرینی کار خیلی بدیه
میدونی تو این دوران بار اصلی رو دوش فرد بارداره بعد بقیه که تز میدن حالا از رو نگرانی و دوست داشتنشونم هست باز آدم ناراحت میشه که بابا مگه تو میدونی من الان حسم چیه منم همین جوری بودم نگران نباش تازه بعد دنیا اومدن بچه هم این حس ادامه داره

والا من که موهام همونه. هیچ فرقی نکرده تو ریزش اینا. فقط یه کم انگار موهای گیجگاهم پرتر شده.
خخخ. قند و شیرینی اگه دیابت بارداری نداشته باشیم چرا بده؟ من آزمایش قبلی قند که دادم، قندم پایین بود. واسه همین فعلا نمیدونم آیا باید نخورم یا نه.
اره دیگه بنده خدا میخواد به فکرم باشه، اینجوری میشه.
اوه بعدش که فکر کنم بدتره. همه نظر میدن اون موقع. اینجوری شیر بده، اونجوری بغل کن، ال کن بل کن.

پیشاگ چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:39 ب.ظ

قشنگ درکت میکنم منظورم اخرین جمله پستته
ول کن آمار کرونا رو دختر
تو نباید استرس داشته باشی . بیشتر مواظب خودت باش

آمار کرونا دیگه عجین شده باهامون. نمیشه بی خبر موند ازش.
ولی چشم

لیلی۱ چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 03:01 ب.ظ

سلام لانداجان تنها چیزی ک جلوی تهوع رو میگیره خوردن یخ هس زمانی ک تهوع داری اگر سوزش سر دل و معده نداری با لیموی تازه لیموناد یخی درست کن و بخور
سعی کن منتظر هیچی نمونی چون بعضیا تا روز اخر هم تهوع دارند و این مساله کاملا فردی هست اما خب قطعا کمتر میشه
بخاطر این گفتم که یهو دیدی زمان گذشت و همش منتظر بودی بدون اینکه از مسیر لذت ببری

خوردن یخ؟ چه جالب. متاسفانه سوزش معده رو دارم ولی لیموناد پیشنهاد خوبی بود. تست می کنم.
اره راس میگی. ولی خب آخه هنوز که لگد نمیزنه، فقط حالت تهوع همچین لذتی نداره
من خیلی منطقی به موضوع نگاه می کنم

زری .. چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 03:11 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

میفهمم چی میگی وقتی به آدم هیچی نمیگویند آدم دلش میخواد بهش بگویند و وقتی میگویند آدم دلش میخواد فقط هیچی نگویند...اوووووه به قول سیگما خوب میشه همه چیز ایشاللا

اخ اخ گفتی. دقیقا همینه.
ایشالا ایشالا

مامان چیچیلاس چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 06:47 ب.ظ http://Mamachichi.blogsky.com

اصلا چنین چیزی پیش نمیاد که صبح بیدار بشی ببینی همه چی خوبه . تغییر آهسته پیش میاد و بدنت باهاش هماهنگ میشه

اخه تا این هفته هی داشتم بهتر میشدم، فکر کردم دیگه تمومه، بعد یهو با شدت قبلی برگشت...
چمیدونم والا. ایشالا درست می شه

taraaaneh چهارشنبه 21 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 07:54 ب.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

این حالت تهوع اذیت کننده ست ولی کم کم بهتر میشی.
اخی.. طفلکی سیگما. دلش میخواد بهتت کمک کنه ولی نمیدونه چطوری. مردها کلا دوست دارن که راه حل ارائه بدن دائما. نمیتونن بشینن ببین زنشون مشکلی داره و فقط گوش کنن...
خوبه که رفتی بیرون. مواظب خودت باش. میگذره این روزها هم..

اره دقیقا. یه بار سالها پیش بعد از خوندن کتابای روانشناسی اینا بهش گفته بودم که همیشه که نباید راهکار بدی، همدردی کن. الان هر از چند گاهی یهو میگه راس میگی اصن نباید راهکار بدم، آخی خوب میشی همدردی هم بلد نیست آخه

میترا پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 01:06 ق.ظ

چقدر خندیدم خوب میشی ایشالله
الکی که نمیگن بهشت زیر پای مادران است خوشگلم
صبور باش میگذره
بهترین سرگرمی گشتن تو پیج وسایل نی نیه
لباس
کریر گهواره برقی یا تخت کودک
تشک
حوله تنپوش
پتو
انشالله زودبگذره روزات به خوشی و سلامتی
دخمل خوشگلت صحیح و سالم بیاد تو بغلت


اره همش تو این پیجا ام. خسته شدم دیگه. خخخ.
مرسی، ایشالا

فرناز پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 08:28 ق.ظ

ازین روزها بیشتر بنویس الان که تعریف می‌کنی من همش یاد خودم میوفتم انگار خیلی ازون روزا گذشته. پیاده روی هم حتما هرروز برو حتی اگر حوصله نداری. من سر اولی کلی ورم داشتم ولی دومی انقدر پیاده روی کرده بودم با مسمومیت حاملگی هم ورم نکردم اصلا. در مورد غذا هم من یه لیست از غذاهای سالم درآورده بودم و حتما همرو حتی شده کم می‌خوردم.

اخی. چشم مینویسم. دیگه همش میگم هیچ جا نمیرم نمیام، تولید محتوا ندارم. هم کم حرف شدم، هم کم پست
پیاده روی والا آخه هوا آلوده س همش. نمیشه رفت متاسفانه. مگه اینکه تو خونه راه برم.
عه مسمومیت حاملگی داشتی؟ خدا رو شکر که به خیر گذشت و ورم هم نداشتی.
منم سعی می کنم بخورم، ولی معمولا هر روز یکیش جا میمونه

عطیه پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 03:35 ب.ظ

لاندا جون خوبی عزیزم؟ببین شکلات زنجبیلی خیییلی خوبه واسه تهوع ب من دکترم میگفت بخور ...منم همیشه داشتم همراهم تو بارداری امتحان کن ب محض اینکه حس تهوع اومد سراغت بزار تو دهنت تأثیرشو ب وضوح میبینی....
راستییییی میشه اسم نی نی رو ک بعدا انتخاب کردی ب ماهایی ک اینجوری چشم انتظاریم هم بگیییی پلیییز
یعنی رمزی نباشه خو مثل لاندا سیگما کاپا ...

میدونی خیلی تهوع ندارم دیگه. یعنی با قرص خوب میشه. ولی خب چون نامنظمه، گاهی تا بیام قرص بخورم کار از کار گذشته.
اسم؟ قول نمیدم ولی چشم سعیم رو می کنم. خداییش ندونستنش ظلمه یه کم

حمیده پنج‌شنبه 22 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 05:37 ب.ظ

قرص دیمیترون برای تهوع بارداری خوبه،وهمینطور قرص ویتامین ب شش.البته اول با دکتر مشورت کنید.من سر بارداری سوم،اول صبح یه نصفه قرص دیمیترون میخوردم تا حالم جا بیاد بعد تازه به صبحانه فکر میکردم!!نصفه هم میخوردم چون می‌رفت تو شیرم و دومی خوابش می‌گرفت!یعنی تا چهارماه هم باردار بودم و هم شیرده!!وای که چه اوضاعی بود.اما خب گذشت،خوبی زندگی هم همینه که خب میگذره دیگه.

بله عزیزم قرص که میخورم. دکتر بهم داده. مشکل وقتیه که قرص نخورده سورپرایز میشم
چه سخت بوده ها. مگه خواب آوره قرصش؟
من فکر می کردم آدم باردار که بشه شیردهی خود بخود قطع میشه. نمیدونستم اینجوری هم میشه.
بله میگذره. بعدش خاطرات خوب میمونه ایشالا

محبوبه جمعه 23 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:05 ق.ظ

لاندا، بعد آدم همه این سختی ها یادش میره، بچه کوچیک میبینه، دلش دومی هم میخواد، البته من همیشه گفتم بدون بچه ، دومییی رو می‌خوام که نشد داره

من از همین الان دومی رو هم میخوام. ولی خب میگم با رحم اجاره ای
احتمالا وقتی به دنیا بیاد، مثل شما میگم دیگه

ویرگول جمعه 23 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 12:47 ب.ظ http://Haroz.mihanblog.com

تو بنویس، انرژی ناک نبود هم اشکال نداره مامان کوچولو
می گن سیرابی برای حالت تهوع خیلی کمک می کنه.خواهرجانمان تو دوران بارداری با خوردن سیرابی هیچ حالت تهوعی نداشت. کاش دوست داشته باشی و بتونی امتحانش کنی.
آقا خریدهای نی نی رو به ما هم نشون بده دیگه

قربونت. سیرابی هم منبع قوی ویتامین ب هست، واسه همین میگن خوبه. که خب من وقتی قرص میخورم خوب میشم. خدا رو شکر حاد نیست مشکلم.
خریدها رو؟ چشم. چیز خاصی نبود آخه، ولی چشم میذارم عکسشو. البته تو اینستا گذاشته بودم. ولی اینجا هم میذارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد