تهران بارونی

سلام سلام.

هوس کردم بنویسم.

هوای ابری و بارونی. تاریکی خونه، نسیم خوش پاییزی و بوی شوینده تو خونه باعث شد کلی حس پاییزی خوب بیاد سراغم و بخوام بنویسم. 

خونه انقدر تاریکه که رفتم پرده ها رو دادم کنار تا شاید یه کم نور بیاد تو خونه.

این روزا خونه موندن رو دوست دارم. لپ تاپ رو پام و تلفن دستم. به کارای شرکت می رسم.

کاشکی آش داشتیم تو این هوا. صبح میخواستم پاشم آش درست کنم ها. اما یادم افتاد کلی غذا داریم.  

شما اگه نمیدونین چی درست کنید، پاشید آشی، سوپی چیزی درست کنید. میچسبه تو این هوا 

حالا من صبح که بیدار شدم همه لباسا رو ریختم تو ماشین، بدون اینکه به فکر بارون باشه. البته بالکن سقف داره ولی خب بارون صاف نمیاد که همیشه. دیگه توکل به خدا. رفتم پهنشون کردم و رخت آویز؟ رو کشیدم جلوی جلو که لباسا خیس نشن. 

وسط کارام برم یه دستی به خونه زندگی بکشم 

سوت و کور

سلام. حالتون چه طوره؟ 

آقا این کرونا یه جوری لایف استایل ما رو عوض کرد که دیگه هیچی سر جاش نیست. دلم واسه روزانه نویسیام تنگ شده. البته دلیل ننوشتن هام فقط کرونا نبود. یه کم حس کردم همش باید هر چیزی رو توضیح بدم. این بود که بی خیال شدم. اگه باز بتونم کنار بیام، شاید بازم نوشتم. انقدری روزانه ننوشتم که دیگه نمیدونم باید بیام از چی حرف بزنم! البته کلا یه کم کمرنگ شدم تو فضای مجازی. عامدانه. یه مدت اینجوری باشم ببینم چی میشه. میشه اصن یا نه 

دیگه به همین نسبتی که کم پست میذارم، کم هم وبلاگ میخونم. این بخشش خیلی برام حیف تره. خصوصا اونایی که روزانه مینویسین، یهو کلی پست رو از دست میدم. به بزرگی خودتون ببخشین دیگه. سعی می کنم رو بخش دوم کار کنم. زمان بیشتری رو بهش اختصاص بدم 

پاییز مبارک

میگم یه وقت زشت نباشه پاییز اومده ما پست نذاشتیم؟ همه اینستا رو ترکوندن با تبریک پاییز. 

تابستون امسال که قشنگ نبود. آخرین تابستونی که با 1300 شروع میشد... البته یه اتفاق خیلی خوب افتاد برام ولی بازم تابستون دلچسبی نبود با اون همه اتفاقات و بدبیاری ها. امیدوارم چرخ پاییز یه جور دیگه بچرخه. یه جور دوست داشتنی 

پاییز همگی مبارک 

نوتایتل مهر 99

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.