پست عکس دار + کیک شیفون موکا

یکشنبه تو شرکت تست آنتی بادی دادم واسه کرونا. گفتن اگه چیزی باشه تا 48 ساعت بعد میگیم بهتون وگرنه خبر نمیدیم. که خب خبر ندادن. عصر مربای توت فرنگی رو درست کردم. جاتون خالی خیلی خوب شد. خیلی خسته بودم. تصمیم گرفتم دوشنبه نرم سر کار. این بود که تا شب 8 قسمت فرندز دیدیم. فصل 7 تموم شد و جای حساسش بود. یه کم از فصل 8 رو هم دیدیم.

تصمیم گرفتم این پست عکس دار باشه. این مربای توت فرنگی:

دوشنبه صبح سیگما باید با بابا میرفتن ییلاق برای کارای ثبتی و چنتا کار دیگه. از صبح تا شب تنها بودم. خونه یه مدت بود که خیلی به هم ریخته شده بود. اصن عجیب. از صبح یه لیست نوشتم برای تمیز کاری. دونه دونه اتاقا رو تمیز کردم. آشپزخونه از همه بدتر بود وضعش. کلی ظرف اومده بود بیرون از کابینت که چیدم سر جاشون و کلی ظرف کثیف هم چیدم تو ماشین. این وسط سینه مرغ هم پختم که عصری پاستا درست کنم. بعد نشستم پای نماوا و فیلم سیزده رو پلی کردم و در حینش کلی هم با گوشیم بازی کردم. فیلمای ایرانی انقدر ریتمشون کنده که حوصله م سر میره. وسطش باید یه کار دیگه هم بکنم. نهارم رو هم خوردم و ظهر یکی دو ساعتی خوابیدم. قشنگ خستگیم در اومد. بیدار که شدم تصمیم گرفتم کیک درست کنم. یه دستور جدید کیک شیفون موکا داشتم که درست کردم و عالی شد. سیگما هم نبود و سر فرصت گذاشتم خنک شد و از قالب درش آوردم. سیگما که باشه انقدر دوس داره زود بخورتش که صبر نمی کنه تا خنک شه. تو سینک رو پر از آب و یخ می کنه و قالب رو میذاره توش تا زودی حرارتش رو از دست بده و بشه درش آورد  گامبولوعه بچه م. وقتی کیک داشت میپخت، کلیدر صوتی رو پلی کردم رو هدفون و کتونی جدیدم رو که فعلا نمیخوام بیرون بپوشم رو توی خونه پوشیدم و شروع کردم به پیاده روی. خیلی حال داد. بعدشم حلقه زدم.

 بعد رفتم سراغ پاستا. قارچ خرد کرده داشتم تو فریزر. پیازداغ و سیر درست کردم، قارچا رو تفت دادم. مرغ و جعفری رو اضافه کردم و گذاشتمش کنار تا موقع اومدن سیگما. بعد دیدم بهتره که واسه فردا هم غذا درست کنم. پنه بیشتر برداشتم و ریختم تو آب مرغ صبح که با اون آب بپزه. آبکش کردم و گذاشتم کنار. حالا وقت سس ماکارونی بود. کنسرو گوشت و قارچ داشتم. در کنارش ذرت پختم و فلفل دلمه ای نگینی هم داشتم تو فریزر. اونم جدا تفت دادم و تا ذرته داشت میپخت رفتم حمام. بعد دیگه مواد ماکارونی فردا رو قاطی کردم و منتظر سیگما شدم. ساعت 9 اومد. سیگما که اومد خامه و شیر و پارمزان رو به مواد پاستا زدم و جاتون خالی. 


دیگه نشستیم پای فرندز و سیگما کیک خواست و خورد. خودم دیگه نخوردم. 

سه شنبه هم بعد از کار، باید میرفتم دندون پزشکی. دو هفته ای بود که نخ دندون از بین دندون آخری و کناریش رد نمیشد، هفته پیش رفتم او پی جی گرفتم و دکتر چک کرد گفت چیزی نیست و زور زد نخ دندون رد کرد. اما چند شب پیش یه ذره از دندون آخری شکست و دیگه هر چی میخوردم تو لثه م گیر می کرد. سه شنبه وقت داشتم که برم پرش کنه. رفتم و گفت سطحیه، بی حسی نمی زنم. ولی درد داشت لعنتی. البته واقعا زود تموم شد. ولی خیلی درد کشیدم. رفتیم خونه اصن نمیتونستم بشینم. رو تخت و با گوشی همگناه رو دیدیم. بعد شام خوردیم و فرندز دیدیم و شیر و کیک خوردیم. وقتی سعی کردم دیگه فکر نکنم، زندگی شبیه قدیما شد یه کم. هر چند که امروز ساعت 5 صبح بیدار شدم و تا 6-6:30 دیگه خوابم نبرد. همش داشتم به کار سیگما و اوضاع داداش فکر می کردم. یه ربعی هم خوابم برد که همش خوابای بد دیدم و دیگه بیدار شدیم و اومدیم شرکت. لااقل تو بیداری سعی می کنم نذارم ذهنم بپره. 

اینم دستور کیکه، از دوستم گرفته بودم. خط من نیست.

نظرات 8 + ارسال نظر
لادن چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 09:55 ق.ظ

سلام لاندا عزیز
میشه لطفا اگر از هدفونتون راضی هستین عکسش رو بذارید و مارکش رو بگید؟دنبال هدفون هستم بیشتر برای فایل های صوتی ولی نمیدونم کدوم مارک خوبه
قیمت تقریبی و ویژگی هاش رو هم اگر بگید ممنون میشم

سلام عزیزم. برای اینکه عکس بذارم، باید یه پست براش مینوشتم. تو پست بعدی توضیح دادمش

پیشاگ چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 09:55 ق.ظ

وای لانداااا مربا خیلیییی خوشرنگ شده ای ول بهت دختر . از رنگ و لعاب پاستا هم معلومه عالی شده دلم خواست
خیلییی خوب بود که پستت عکس داره .
خوشبحالت جمع کردی خونرو من که هنوز دارم جون میکنم
اینروزا همه یه جورایی نگرانن هکش دعا میکنم کاش کاش کاش اوضامون خوب شه اوضاع مردم اوضاع خودمون اوضاع دوستای وبلاگیم
خودمم ته دلم همش وهمش تموم نگرانیام شده مسائل مالی
خدا بخیر کنه
بازم میگم همین که سلامت هستیم جای شکر داره زیاااااااااد
مواظب خودت باش لاندای عزیزم

ببخشید هوس انداختمت
اگه نمیموندم خونه عمرا جمع نمیشد. واقعا کاش همیشه یه روز وسط هفته آف بودیم.
این مسائل مالی این روزا با این قیمت سکه و دلار واقعا تمومی نداره. غصه ش هست همش.

تیلوتیلو چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 10:04 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/


سلام لاندای نازنینم
چقدر کار خوبی کردی یه روز به خودت استراحت دادی
هرچند استراحتت پر از کار بود و یه عالمه خودت را خسته کردی ولی میدونم حال دلت بهتر شده ...الحمدلله

اره تیلو. واقعا حالم خیلی بهتر شد. اصن خونه به هم ریخته رو که میدیدم اعصابم به هم میریخت.

تیلوتیلو چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 10:05 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

راستی یادم رفت بگم پست عکس دار خیلی خوب بود
هرچند مربات را دیده بودم

قربونت. بله شما اینستا رو دارین خوبه، ولی خب گفتم بیشتر خواننده ها نیستن تو اینستا، یه بار دیگه تکراری اینجا هم عکس گذاشتم

kindgirl چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 11:01 ق.ظ http://kindgirl.blogsky.com

سلام لاندا جون خیلی پستت هیجان انگیز و خوش آب و رنگی بود. مرباتم عالی شده بود. نوش جان
راستی اکانت اینستات پرایوته؟ اکانت من rainykoo

سلام عزیزم. قربونت . فالوت کردم

هستی چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 03:11 ب.ظ http://Mydailynotebook.blogsky.com

چه جالب که عکس گذاشتی.
منم عین اون کفش رو دارم
جالبه که مرخصی میگیری و میمونی خونه استراحت میکنی. من تا وقتی دانشجو بودم که خب همیشه مرخصیهام منفی بود و هی مرخصی میگرفتم میرفتم دانشگاه و کتابخونه و دفتر استاد و ... بعد با خودم می گفتم بعد از دفاع دیگه میتونم الکی مرخصی بگیرم و بمونم خونه. ولی همچنان مرخصی هام منفی ان، چون هی باز باید واسه کارای اداریم مرخصی بگیرم.

عه چه باحال.
منم همیشه دوس داشتم این کار رو ولی خب مرخصیام کم میومد. این بار چون 3 ماه دورکار بودیم، مرخصیامون سیو شده و دیگه میشه راحت استفاده ش کرد

ترانه چهارشنبه 4 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 04:43 ب.ظ http://taraaaneh.blogsky.com

به به چه لاندای کدبانویی. هم پاستا و هم مربا هر دو خیلی خوشمزه بنظر میرسن.
کفشت هم خوشکله. پات هم خیلی کوچولو بنظر میرسن. مثلا شاید سایز 6؟ یا کمتر؟
خوبه که احساس میکنی اوضاع عادی شده. من که دیگه خسته شدم اصلاخبر مربوط به کورونا میبینم حالم بهم میخوره.
امیدوارم نگرانیهات بابت داداش و کار سیگما هم یکجوری برطرف بشه.

نه نه سایز پام شماره 8 عه. تو عکس اینجوری افتاده
اوضاع عادی که نمیشه ولی خب باید باهاش کنار بیایم. منم کلا با تغییرات سخت کنار میام. همش منتظرم تموم شه. نمیتونم بپذیرم که هست همیشه...
مرسی عزیزم.

فرناز پنج‌شنبه 5 تیر‌ماه سال 1399 ساعت 12:25 ب.ظ http://ghatareelm.blogsky.com

چه پاستای هیجان انگیزی به به. چه جالب شما تو مربای توت فرنگی گردو میریزین. من اگه توش گردو باشه تا همشو نخورم خیالم راحت نمیشه

مامانم تو مربای به و هویج گردو میریزه، من کلا به عشق گردوهاش مرباها رو میخورم. معمولا تو مربای توت فرنگی نمی ریخت، ولی من ریختم چون هم خودم هم سیگما خیلی دوس داریم. کلا جدیدا گردو شده عصای دستم. به هر چی فکر کنم بد نمیشه اضافه ش می کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد