یک قاچ از زندگی

شب بود. سیگما خسته و خوابالود. لاندا بیدار و سرحال. میل به خیاطی! وسایلی نیاز به دوخت و دوز دارن، یکی کیسه یوگامت که دورش شکافته، یکی هم پیراهن ساحلی طرح شکوفه که مدلش باید عوض میشد. آستین حلقه ای دولایه بود که میشد آف شولدر بشه.

کیسه یوگامت دوخته شد.

سیگما خوابید.

صوتی کلیدر تو هدفون جدید پلی شد.

شب بود و هیچ صدایی نبود، به جز صدای کتاب خوانی... جلد 7 تموم شد.

نخ و سوزن در دست.

روی کاناپه مشغول عوض کردن طرح لباس.

بدوز و بدوز. کوک بزن. یه جوری بدوز که شبیه دوختن چرخ خیاطی بشه.

تا 2 شب.

نتیجه یه پیراهن ساحلی آف شولدر خوشگل 

نظرات 2 + ارسال نظر
تیلوتیلو دوشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 01:01 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

هورا به لاندای بینظیر
هورا که بلدی زندگی را زندگی کنی
سبک نوشتنت داره توی روزهای کرونایی تغییر میکنه ها...
من بهت افتخار میکنم با اینهمه نیرو و انرژی و انگیزه

قربونت تیلو جان.
آره دیگه یه کم از روزانه نویسی خارج شدم. انگار الان که خونه ام بیشتر وقت کم میارم. دیگه هی آشپزی و اینا. اینه که حالا که روزانه نویسی نمی کنم میشه یه کم تغییر سبک داد تو نوشتن
مرسی از این همه لطفت

Zari دوشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1399 ساعت 11:57 ب.ظ http://maneveshteh.Blog.ir

وااااای چه حرفه ای عمل کرده سیگما!!! اون تولد ریز! شب قبل خیلی باحال بود:))) یعنی اینقدر فکرشده بوده کارش.
خیلی خوشم اومد:) همیشه خوش باشید

وای آره زری جون، اگه اون تولد رو نمی گرفت قطعا شک می کردم
مرسی عزیزک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد