نوروز در قرنطینه

با روزای اول سال و قرنطینه چه می کنید؟

من که حسابی ساعت خوابم عوض شده. روزا به کار، کتاب خوندن ، آشپزی و فیلم دیدن میگذره.

روز 5ام، از صبح قرمه سبزی گذاشته بودم بپزه. کار می کردم تا عصر. ساعت 6.5 بود دیگه نشستیم سر قرمه سبزی لانداپز. بسی هم حال داد. یه کم دیرتر حلقه زدم. سیگما قبل از پایتخت هوس کیک کرد، پاشدم درست کنم دیدم شکر نداریم. زنگیدیم شکر و نمک آوردن برامون و شروع کردم به پختن کیک سیب و دارچین و وقتی داشت میپخت، پایتخت دیدیم. بعدشم با چایی خوردیمش. البته مواد کیک زیاد بود و دو سری پختم. سری دوم رو نگه داشتیم. آخر شب از 12 آن شدیم با سپهر و سیگما تا 4.5 صبح پوکر آنلاین بازی کردیم. بسی حال داد.

چهارشنبه هم همین کارا. تو خونه 1 ساعت پیاده روی کردم. حلقه هم زدم. فیلم و کتاب. ساعت 2 نصف شب  با علی و سیگما تا نزدیکای 5، پوکر آنلاین بازی کردیم. 

پنج شنبه ساعت 3 بیدار شدیم. دیگه رکورد زدیم. باز کار خاصی نکردیم. کتاب و فیلم. من از سردرد عصر یه قرص خورده بودم و خوابم میومد. 2.5 خوابیدم. خیلی زودتر از شبای پیش.

جمعه ساعت 12 بیدار شدم. یه لیوان شیر خوردم فقط که نهار رو زود بخوریم. ساعت 3 قرمه سبزی خوردیم. فرندز دیدیم. یه کم با هم گپ زدیم مثل دیروزش. بعد یه چرت خوابیدم و سیگما لباسا رو پهن کرد. خودمم ماشین ظرفشویی رو روشن کرده بودم قبلش. عصری که بیدار شدم سیگما بهم قهوه داد و فرندز دیدیم. بعد یه کم دعوامون شد. بالاخره قرنطینه کار خودشو کرد. قبل پایتخت پاشدم همبرگر درست کردم و سر فیلم خوردیم. بعدشم قهرطور. رفتم تو کتابم تا 3:20 کتاب خوندم و بعد لالا. 

شنبه 9ام، سیگما صبح رفت سر کار. ما این هفته کلا تعطیل شدیم.  12.5 اینا بیدار شدم. یه نصف لیوان شیر بیشتر نداشتیم. خوردم. با مامان تلفنی حرفیدم. فیلم روسی رو از روی نماوا پلی کردم و دیدم. مزخرف ترین فیلم ممکن بود. بعدش پلو آبکشی درست کردم که تنوع بشه! ساعت 4 با تکرار نقی نشستم واسه خودم قرمه سبزی خوردم. سیگما تقریبا ساعت 5 اومد. نهارشو دادم. خوابیدیم. تا 7:15 خواب بودم. سیگما بیدار که شد رفت حمام. با مامان تلفنی حرفیدم. حلقه زدم و دوباره یه کم دعوا و کلی گریه کردم و رفتم حمام. چسب بینیمو باز کردم. دماغ گندالو از شدت گریه. بیرون که اومدم واسه اولین بار خودم چسب زدم. خیلی هم سریع. خیلی هم خوب شد. بعد دیگه شلغم خوردم و پسته. خیلی گرسنه م بود. سیگما اومد عذرخواهی کرد و آشتی کردیم. کلی تو بغلش گریه کردم و بعد رفتیم پایتخت 6 دیدیم. وسطش سیگما پاشد سوسیس تخم مرغ درست کرد با نون خوردیم. خیلی گرسنه بودم. تموم که شد مدیر بزرگه پیام داد و یه کاری ازم خواست. نشستم براش انجام دادم. ساعت 1 شب براش فرستادم. حال کرد. گفت به آذر هم یاد بده اینا رو. تعطیلیم ولی نصفه شب ممکنه کار بخوان. خدایی چون باهامون راه اومدن، اصلا اذیت نمیشم از اینکه شب و نصف شب پیام بدن کار بخوان. همینکه نمیریم شرکت خودش خیلیه.  بعدش رفتم قهوه دالگونا درست کردم. شف طیبه یاد داده بود. خیلی راحت بود. با شکر و گرانول نسکافه و آب جوش به نسبت مساوی. هم میزنیش زیاد. خامه ای میشه. خیلی خوب شد. بعدشم که اومدم اینا رو نوشتم. ببینیم فردا چه کنیم. 

راستی جلد 1 کلیدر رو تموم کردم. 

نظرات 7 + ارسال نظر
نازنین یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 02:34 ق.ظ

منم امروز اون قهوه دالگونا رو درست کردم از رو دستور شف و عالی شد واقعن. خیلی باحاله.
فقط به نظرم برای یه نفر زیاد بود و من باید تقسیمش میکردم که نکردم و بعدش یکم حالم بد شد.

ما که نخوردیمش
خیلی سنگین بود بنظرم
شیرمون هم تموم شده بود و خالی خالی حال نمیداد
فعلا گذاشتم یخچال که فردا با شیر یا با اسپرسو بخورم ببینم چی میشه

پیشاگ یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 03:36 ق.ظ

خدارو شکر هم من هم جان شیرین هر دو تعطیلیم و این هفته هم میتونیم بمونین خونه
غصم شده اگه کارشروع بشه بیچاره ایم
ماهم اوضامون همینه تقریبا خورد و خواب

خدا رو شکر. یه هفته هم یه هفته س.
حالا سیگما دیگه مجبور شد بره،
خیلی داغون شده خواب و بیداریمون

فرناز یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 12:22 ب.ظ http://ghatareelm.blogsky.com

قهوه خیلی هیجان انگیز بود حوصله کنم درست میکنم. ساعت خواب ما هم ریخته بهم.

خیلی کم دردسر بود. البته من هنوز نخوردمش. منتظر شیرم

رویای ۵۸ یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 01:15 ب.ظ

بوس بهت لاندا بانو

مرسی عزیزم

ترانه یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 05:41 ب.ظ

سلام بر شف لاندای دوست داشتنی،میشه لطفا رسیپی کیک سیب و دارچین رو هم بزاری ممنون میشم

سلام عزیزم، چشم، فقط چون خیلی نکته گفته بود توش و طولانی بود، لینکشو میذارم
https://blog.okala.com/طرز-تهیه-کیک-سیب-دارچین-خوشمزه-و-خوش-عطر/

Zari یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 07:31 ب.ظ http://maneveshteh.Blog.ir

اوووووه چقدر کار کردید؛))
فکر کنم روال زندگی بچه دارها خیلی فرق نمیکنه، یعنی مثلا ساعت خواب و .... اما این هله هوله خوردن وااااای خیلی بد هست ما هم داریم و من دوست ندارم:(
به به کتاب خوانی!!!

اره دقیقا فکر کنم با بچه دیگه خیلی فرق نکنه زندگی چون ساعت خواب بچه ها معمولا خیلی عوض نمیشه
یا مثلا مامانمینا هم ساعت زندگیشون اصلا عوض نشده، همونیه که سالهای سال هست
شما بهتر میتونید زندگیتونو رو نظم نگه دارید

هستی دوشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 05:06 ب.ظ

سال نو و بینی نو مبارک باشه لاندا جان
راضی هستی از کلیدر؟

مرسی
بله بله، شدیدا راضیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد