حول و حوش سال تحویل

خب چه می کنید این روزا؟

ما که حسابی پوکیدیم.

روزای قبل عید خونه تکونی رو کامل کردیم. امسال که خیلی تکوندن خاصی نداشتیم. دوماهه اومدیم این خونه و همه چیز مرتبه، دیوارا و کابینتا شسته شده بود و اینا. ولی خب مثلا دستمال کشیدن فرش و مبلا مونده بود که روزای آخر سال سیگما زحمتشو کشید. منم گردگیری عمقی و اساسی. خیلی مرتب کردم همه چیز رو. دو شب مونده بود به عید حسابی پکر بودیم و بی حوصله. پاشدم بساط چیدن هفت سین رو علم کردم. یه ست گیلاس خریده بودم به تازگی، افتتاحشون کردم. فقط سرکه و سمنو رو نریختم توش که گفتم دیرتر بریزم. حسابی شادی و نشاط با خودش آورد. همون شب ساعت 1 نصف شب کیک کاکائویی درست کردم و بسی چسبید.

روز قبل از سال تحویل به آرایشگری گذشت، صورتم رو بند انداختم و شیو‌ کردم، ابروهامو برداشتم، موهامو سیگما رنگ کرد، منم قرار شد موهاشو کوتاه کنم! بلد هم نبودم، با همون موزری‌ که جدیدا براش خریده بودم، پشت گردن و پشت گوششو کوتاه کردم، خیلی سخت بود، پشت گوششو خراب کردم یه کم ولی خوبیش اینه که پشت گوشو نمیشه دید 

شب قبل از سال تحویل هر چی شمع سفید داشتم تو سفره گذاشتم و روشنشون کردم و آهنگ هم پلی کردم و از سفره فیلم گرفتم و اینستا استوریش کردم. حسابی حال و هوای عید گرفتیم. 

این شبا خیلی دیر میخوابیم. همش تا 4 صبح بیداریم. شب سال نو زحمت کشیدیم 3 خوابیدیم که 7 بتونیم بیدار شیم. بیدار شدیم و همونجوری سال رو تحویل گرفتیم. همیشه سر سال تحویل نمیدونیم کانالای ایران رو ببینیم یا ماهواره، امسال زدیم ایران، از عزا بدتر بود! همه مجریا لباس سیاه! علی ضیا سر تا پا سیاه بود. شهادت امام موسی کاظم بود! همیشه شهادتا ارجحیت دارن! نه صدای توپی، نه شادی ای نه چیزی. نفهمیدیم چی شد اصن. بعد از سال تحویل به خانواده ها زنگ زدیم و عید رو تبریک گفتیم و بعد باز رفتیم خوابیدیم.  عصر هم تیپ زدیم، چسب دماغم رو برداشتم و با 7سینمون عکس انداختیم. بینیم یه جوریه که نمیدونم دوسش داشته باشم یا نه. هنوز خیلی باد داره، ولی خدا بخواد صاف و صوفه. یعنی نمیشه به دکتر ایرادی گرفت، اما هنوز به قیافه خودم عادت نکردم و از بادش خوشم نمیاد. امیدوارم باد باشه حالا. 

روز دوم چی؟ یادم نمیاد اصن به تفکیک روزا. حوله های حمام رو شستم. فرندز دیدیم. کلیدر خوندم. کلی آجیل خوردم! اینجوری بود که ساعت 1.5 بیدار شدیم. 2 صبحونه خوردیم! بعد از فرندز دیدن، سیب زمینی گوشت درست کردم ولی چون سیر بودیم نخوردیم. ساعت 8 با دوستامون ویدئوکال داشتیم، 2 ساعتی حرف زدیم و حسابی شنگول شدیم. بعد شام خوردیم و پایتخت دیدیم. بعدشم تا 4 بیدار بودیم. 4 که رفتیم بخوابیم فکرای بد اومدن تو ذهنم و تا 5 بیدار بودم! هوا که روشن شد خوابیدم!

روز سوم هم 1 بیدار شدیم. صبحونه، بعد باز فیلم دیدن و کتاب خوندن و نت گردی. میگو بیرون گذاشتم و سیر رنده کردم و با سیر و آبلیمو طعم دارش کردم. عصری میگوها رو سوخاری کردم و سه تا هویجم داشتیم که داشت نرم میشد، اونا رو هم سرخ کردم و واسه شام خوردیمش. حلقه زدن رو هم شروع کردم. اینجوری بدون ورزش آخر قرنطینه صدکیلو میشیم. روزا با قهوه های سیگماساز، آجیل، فرندز، پایتخت، کلیدر و حلقه میگذره. اهان، ساعت ۸ رفتیم ملاقات آرش به صورت آنلاین یه کمپوت آناناس هم گرفتیم دستمون هی بهش نشون میدادیم میگفتیم به نام تو به کام ما. کلی خندیدیم. باز شب دیر خوابیدیم. من 3 و سیگما 5!

روز چهارم، 12 بیدار شدیم دیگه. یه کم باید خواب رو جابجا کنیم. صبحونه خوردیم. بعد دیگه هیچی نداشتیم. خیلی چیزا ته کشیده بود و چند روز بود مینوشتمشون که زیاد شن. سیگما رو فرستادم خرید. از سوپر سر کوچه خرید کرد و همه رو شستم. بعدشم واسه نهار، بقیه سیب زمینی گوشتایی که مونده بود رو با پنیر و خیارشور گذاشتم لای نون تست و با ساندویچ ساز، ساندویچ درست کردم و خوردیم. تو این قرنطینه دارم از همه وسایلم حداکثر استفاده رو میبرم! خیلی چسبید. چنتاشم موند واسه شب. آهان، شروع کردم تو خونه پیاده روی کردن رو. امروز یه پادکست پلی کردم و 40 مین پیاده روی کردم باهاش. دوتا یه ربع هم حلقه زدم. بیشتر اجازه ندارم ورزش کنم، وگرنه این روزا جون میده واسه ورزش. بعدش رفتم حمام و چسب بینیم رو باز کردم. یه ساعتی بدون چسب گشتم. دارم به بینی جدید عادت می کنم کم کم. 

پایتخت رو میبینید؟ عاشقشم ها. از پایتخت 1 دنبال می کردم. 2 و 4 رو دوس نداشتم. ولی بقیه ش خیلی خوبه. این سری رو هم تا الان که دوس داشتم. امیدوارم موضوع هم داشته باشه در نهایت. 

تنها دلخوشی این روزام همین پایتخت و آشپزیه. وگرنه بقیه ش خیلی تکراریه. 

بیاین سعی کنیم تو این روزا یه چیزی یاد بگیریم. یه برنامه بنویسیم واسه زندگیمون و حتما یه آموزشی توش بگنجونیم. مثلا با ویدئوهای آموزشی یوگا یاد بگیریم، یا زبانمونو تقویت کنیم یا حتی یه زبان جدید یاد بگیریم. کار با یه نرم افزار، یا یه چیزی راجع به رشته مون یاد بگیریم. یا یه هنری، قلاب بافی، ملیله دوزی حتی! هر چی. و اینکه سعی کنیم در پایان قرنطینه وزن اضافه نکرده باشیم.

(بنده البته پس از عمل یه کیلو وزن اضافه کردم و هنوز نتوستم پایین بیارمش، ولی میتونم!)

نظرات 6 + ارسال نظر
پیشاگ سه‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 02:36 ق.ظ

روزامون خیلی پرت داره میگذره اما خوب حالا که توفیف اجباری بوده بزاریم یه جوری بگذره که بد نگذره حداقل
ما که همش میخوابیم و میخخوریمو فیلم میبینیم
من واقعا جرات نمیکنم موهای جان شیرینو کوتا کنم خودش میگه بیا عیبی نداره هر چی شد شد اما من واقعا نمیتونم

دیگه اول اخر مجبوریم بریم تو کار مو
حالا حالاها نمیره این ویروس

میترا سه‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 09:19 ق.ظ

عزیزم عیدت مبارک
انشالله سال پراز سلامتی و ارامش داشته باشی
وای من این سری خیلی با پایتخت میخندم
واقعا همش درحال شستن پختن خوردنم
وزنمم درحال بالا رفتن
دندون دردم شدم ابن وسط

اوه مواظب وزن باش. حیفه بعد از عمل
خیلی بد شده خونه موندن
من همه انگیزه م اشپزیه، بعدشم که نمیشه نخورد

Mina سه‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 10:30 ق.ظ

سلام سال نو مبارک عزیزم امیدوارم پر از خیر و برکت برای همه باشه .عمل بینی مبارک

مرسی عزیزم، ممنون

ساچی سه‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 11:37 ق.ظ

سلام لاندای جان
سال نوت مبارک
از ته دل واسه هممون صد سال به از این سال ها رو آرزو دارم که بسی مستحقیم و سزاوار ...
من توی تعطیلات شروع کردم به دیدن فیلم ... سال ها بود علاقه و حوصلمو کاملا از دست داده بودم .. الانم که سرکارم

سلام ساچی جان. خدا قوت که سر کاری.
چه خوب که به فیلم دیدن رو آوردی.
واقعا راست گفتی. زندگی یه خوشی تپل بهمون بدهکاره

دکترمهرانا چهارشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 01:02 ب.ظ

سلام لاندا جون خوبی؟
رمز می دی؟

سلام عزیزم. اون پست شخصیه. کسی رمزشو نداره.

تری یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1399 ساعت 11:37 ب.ظ

سلام ، سال نو مبارک ؛ پایتخت ۴ خوب بود که ولی ۲ رو موافقم

مرسی
شاید نمیدونم، ما سر ۴ همش مسافرت و مهمونی اینا بودیم خوب ندیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد