مهمونی خونه خاله

سلام.

آقا من 4شنبه یادم رفت بگم که شب قبلش موریانه تو خونه دیده بودیم! یه تیکه از خونه نم داشت و زیر قرنیزهای چوبی، یه سری پودرایی ریخته بود. سیگما قرنیز رو کند و دیدیم بعله زیرش موریانه س. دیگه به صابخونه گفتیم و گفت بزنگید به این شرکتا و دیگه 4شنبه صبح سیگما افتاد دنبال این کارا. از یه شرکتی یکی اومد سمپاشی کرد و گفت 4-5 ساعتی خونه نباشید. البته 12 ظهر اومد ولی دیگه عصری سیگما گفت هرچی دیرتر بریم خونه بهتره. این بود که رفتیم ددر. رفتیم مرکز خرید رویال سعادت آباد که مغازه های خیلی کمی راه افتاده بود و فقط فودکورتش حسابی راه افتاده بود. ما هم از دونرگاردن یه دونر گوشت گرفتیم نصف کردیم. نوشابه هم یه قلپ بیشتر نخوردم. یه کم رژیمم زیر سوال رفت ولی خب به جاش دیگه چیزی نباید میخوردم چون فردا صبح وقت سونو داشتم. یه قاب موبایل سبز خوشگل هم خریدم. بعدش گفتیم بریم میلاد نور ببینیم میشه واسه عید خرید کنیم یا نه. یه مانتو میخوام. آقا مامان سیگما یه بار برای من یه کیف بنفش خریده بود، خیلی هم رنگ بنفشش خاصه. من صدبار دنبال کفش بودم براش تا آخر عید امسال که رفتیم مشهد از همونجا که سه سال پیشش برام کیف خریده بود، کفش همون رنگی پیدا کردیم و خریدیم. ولی خب رنگش انقدر فانتزیه که تا حالا نپوشیدمشون اصن. دیگه گفتم امسال چه کاریه که برم دوباره کیف و کفش بخرم، بذار همینا رو بپوشم و واسش مانتو اینا ست کنم. ولی مانتو نداشت که. همش پالتو بود. آف هم گذاشته بود ولی چیزی نمیخواستم. دیگه رفتیم مغازه خانه سفید که تو اینستا هم داشتمش و دیدم یه گل ناز داره. رفتیم اونجا و گله رو پسندیدیم و خریدیم برای رو میز پذیرایی. بعدشم سیگما گفته بود که میخواد برای روز زن برام عطر بخره، منم گفتم عه روژا، بهم اس داده بود که 14 درصد تخفیف داره. گفتم بیا بریم تو عطری که میخوام رو بو کن ببین خوبه یا نه. بولگاری مشکی میخواستم. سیگما هم خوشش اومد از بوش. البته قیمتش بیشتر از چیزی بود که در نظر داشت ولی دیگه گرفت و من خوش به حالم شد. خریدای خوبی کردیم.

من هنوز کادوی تولد سیگما رو ندادم. گفته بود اسپرسوساز میخواد. نسخ اسپرسوعه بچه م. دیگه هی بالا پایین می کردیم قیمتا رو و چقدر هی گرون میشد. تو میلاد نور یه مغازه بود که مدلای مختلفشو داشت و یه کم تحقیق کردیم و یه مدل رو که تا حالا سرچ نمی کردیم دیدیم و بعدا سیگما در موردش تحقیق کرد و همونو سفارش داد که البته هنوز نیاوردن برامون. دیگه تا رفتیم خونه 9.5 شد و خونه حسابی به هم ریخته بود. همه وسایل رو آورده بودن وسط خونه که دور تا دور دیوارا رو سم بریزن. خیلی ضد حال بود. تازه اثاث کشی کرده بودیم و خونه رو چیده بودیم، باز همه چی وسط و همه ظرفا نیاز به شستن و اینا! ضد حال. کلی هم جنازه سوسک و مورچه و موریانه دیدیم. ولی گفته بود تا 48 ساعت پاک نکنید!!! داماد سیگماینا هم یه سر اومد یه چیزی گرفت و رفت. بنده خدا هنوز این خونمونو مثل خونه آدمیزاد ندیده. هفته دیگه دعوتشون می کنم حالا. نشستیم با هم مانکن دیدیم و دیروقت خوابیدیم.

پنج شنبه 17ام، 9 صبح بیدار شدیم و ناشتا رفتیم سونوگرافی شاکری تو بخارست. کلی شلوغ بود. سیگما هم جاپارک گیر نیاورد. وقتی بهم گفت دو ساعت دیگه نوبتت میشه با سیگما رفتیم یه کار بانکی داشتم که انجام نشد و من برگشتم سونوگرافی و سیگما رفت. حالا مگه نوبتم میشد؟! خیلی شلوغ بود. دیگه نمیرم. 2.5 ساعت بعد نوبتم شد، کلا هم فقط دکتر مرد داشتن. ولی خب این همه منتظر مونده بودم و دیگه نمی تونستم. در نتیجه به خجالتم غلبه کردم و کار انجام شد. دکتر بهم گفت چرا اوضاع تیروییدت خوب نیست؟ گفتم ارثیه. گفت ارثی هست ولی تو این سن نباید می گرفتی. استرسی هستی که گرفتی؟ چمیدونم والا. من هر بازه ای سر هر چیزی استرس کشیدم از یه جای بدنم زد بیرون. یکیش این بیماری خود ایمنی تیرویید، اون یکیشم که گوارشم که در جریانید. خدا سومیشو به خیر کنه! باید رو خودم کار کنم استرسی نشم. نمیشه که... دیگه اسنپ گرفتم برگشتم خونه. تا ساعت 2 ناشتا بودم. دیگه معده م درد گرفته بود! انقدرم ترافیک بود که. تا رسیدم رفتم سر غذا. به سیگما گفته بودم سفره رو بندازه که من اومدم. نهار خوردیم و ظرفای شسته و نشسته رو جابجا کردم. بعدش خوابم میومد و نیم ساعتی خوابیدم. بیدار شدم دربی رو دیدیم و بعدشم که دوش و حاضر شدن واسه مهمونی. شب خونه خاله دعوت بودیم. تیپ سفید لاجوردی زدم. تاپ و شلوار و لاک لاجوردی با کت و کفش سفید. رفتیم خونه خاله و مامانینا و بتاینا قبل ما رسیده بودن. دوتا عروساش هم بودن. پسراش دیرتر اومدن. دور هم شام خوردیم و بعدش پسرخاله که بچه ش این هفته به دنیا میاد، گفت بیاین پانتومیم بازی کنیم. خیلی حال داد. سیگما تو تیم مقابل بود. همش چیزای سخت بهشون میفتاد. یکی از سختای من، آناکارنینا بود که بیتا تونست بفهمه منظورمو. خیلی حال داد. دیگه تا بریم خونه و بخوابیم ساعت از 2 هم گذشته بود. اهان، رسیدیم خونه یه قسمت کرگدن دیدیم. چه اتفاقاتی افتاد. کلی ذهنمون درگیرش موند.

جمعه 18 بهمن، 10 پاشدیم صبحونه خوردیم و افتادیم به جون خونه. 48 ساعت از سمپاشی گذشته بود و دیگه سیگما همه جا رو پاک کرد و تی و جارو کشیدیم و مبلا رو برگردوندیم سر جاش و حسابی همه جا رو مرتب کردم. نهار خوردیم و بعد یکی دو قسمت فرندز دیدیم. میخواستیم بریم خرید که دیگه بیخیال خرید شدیم و موندیم خونه. واسه شام یه کم مرغ آب پز پخته بودم قبلا. ریش ریش کردم و یه کم فلفل و پیاز و ذرت تفت دادم و رب زدم و مرغا رو هم ریختم توش. یه عالمه میوه هم درست کردم. یه کم حلقه زدم و بعد بساط خوردنیامونو چیدیم رو میز و خوش گذروندیم. شام هم نخوردم. آخر شب هم که پرشیاز گات تلنت داشت و نشستیم با هم دیدیم و لالا.

امروزم که اومدیم سر کار. عصری بریم دیدن پسرخاله ی سیگما که بینیشو عمل کرده.

آخر هفته یه کم رژیمم به هم خورد که گذاشتم به هوای چیتینگ. البته واقعا سعی کردم اضافه خوری نکنم. اما خب خیلی هم رژیمی نبودم.

نظرات 15 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 05:31 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/


همیشه شاد و پیروز باشید
موریانه را بیخیال نشی ها
بیفته به وسایلت بیچاره میشی

آره آره. حواسمون هست. الان براشون تله گذاری کردیم. اگه باز باشن باید بگیم یه دور دیگه سمپاش بیاد

ویرگول شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 06:33 ب.ظ http://Haroz.mihanblog.com

وای موریانه آخه؟ تا خونه مرتب شد دوباره بهم ریخت همه چی.
خسته نباشی حسابی
من نمی فهمم چطوری وقت می دن که آدم باید دو ساعت معطل بشه آخه اونم ناشتا
عطرت Jasmine nour هست؟ عطر من اینه و عاشقشم.

خیلی بد بود موریانه. حالا خدا کنه ریشه کن شده باشه.
واقعا. رفتیم چکاپ شیم جلوی بیماری رو بگیریم، بدتر معدمون داغون شد!
بله بله. Jasmin Noir عزیزززززز. همسلیقه ایم پس

kindgirl شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 07:58 ب.ظ http://kindgirl.blogsky.com

بابا آخر هفته روزهای چیت کردنه نگران نباش خدا قوت از تمیز کاری خونه ولی دیگه خیالت راحته خونه تکونی نداری عطر جدید هم مبارکه

آخه ادامه پیدا کرد چیت کردنم
خونه تکونی که ندارم ولی دوباره بلا سرمون نیاد! یه بار دیگه هم که سقفمون آب داده بود به خاطر کارای بالایی. خلاصه که دو سه بار هی وسیله جمع کردیم تو این خونه!
مرسی

میترا شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 08:34 ب.ظ

خوش سلیقه ی کی بودی تو
عززززززیززززم

قربونت برم

پیشاگ یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 10:13 ق.ظ http://bojboji.blogfa.com

وای خدا نمیشد یه یه ماه زودتر خودشونو نشون بدن ایم موریانه ها
مراقب لوازم چوبیات باش تند تند چکشون کن
خریدات مبارک باشه لاندا جان
به بیماری هم اصلا فک نکننننن

همووون. تا اومدیم که همسایه بالایی بنایی داشت و سقفمون آب داد و سقف دستشویی ریخت یه کم! اینم که از این! خسته شدیم دیگه.
مرسی عزیزم.
چشم

زری یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 11:20 ق.ظ http://maneveshteh.blog.ir

موریانه! فکر کنم برا این قرنیز چوبی ها باشه؟ درسته؟ اصلا از اینکه یه چیزایی مد میشه تو ساختمون ها خوشم نمیآد. بابا قرنیز باید سنگی باشه. از جای دیگه ای که نمیآیند؟
وااای چه پانتومیم سختی! خدایی چطوری آناکارنینا را اجرا کردی و اون فهمید؟

بله بله. قرنیز چوبی زشت! نه جای دیگه نیستن خدا رو شکر.

آنا + کار رو جدا جدا درآوردم، و گفتم که اسم کتابه، تونست حدس بزنه دیگه

فرناز یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 12:11 ب.ظ http://ghatareelm.blogsky.com

یه جایی خوندم استرس ارثیه. منم الان دقیقا مثل بابام و مادربزرگم الکی نگران میشم. خیلی سعی میکنم به خودم مسلط شم ولی انگار از درون میجوشه و روی بدنم تاثیر میذاره مثلا دم نمایشگاه دوسه تا دندونم الکی درد میکرد بعد خوب شد! ولی اون تمریناتی که یه مدت گذاشته بودی خوب بودا. راستی برای ورزش هم دستت درد نکنه پیاده روی رو شروع کردم.

جدی؟
مامان بابام که استرسی نیستن به ظاهر. ولی خب شاید قبلا بوده باشن.
آخ آخ راس میگی. یهو یه دردایی میاد و بعدشم خوب میشه. کاش بشه کنترلش کرد.
آرهههه. خیلی خوب بودن اونا. حالا میخوام اونا رو با شکرگزاری قاطی کنم ببینم چی میشه
واوووو. ایول که شروع کردی من بهت افتخار می کنم

نفس یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 02:22 ب.ظ

موریانه چه شکلی لاندا؟ ما تو برنجمون از اون جونور ریزا که شبیه مورچه بود اون موریانه اس؟ غروب رفتم خونه رو چک کنم خخخخ
خریدات مبارکک عزیزممم
عطرو چند خریدی ؟من کوروش دیده بودم 100 میلشو 900 تومن گذاشته بود
خیلی وقته میلادنور نرفتم دلم هوایی شد برم یه سر بزنم. خونه مامانمینا سمت پاساژ کوروشه

موریانه شکلای مختلف داره. تقریبا بی رنگه. سرچ کن، مثلا قیافه موریانه کارگر شبیه مورچه س تقریبا. ولی فکر نمی کنم تو برنج باشه ها. چوب میخوره معمولا.
چه خوب بوده قیمتش! یک میلیون و 180 بود که با 14% تخفیفش شد یک و 14.
فکر کنم روژا و سفیر و میثم یه کم گرونتر میدن
این لینکشه.
https://rojashop.com/product/%D8%A7%D8%AF%D9%88-%D9%BE%D8%B1%D9%81%DB%8C%D9%88%D9%85-%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D9%84%D9%86%D8%AF%DB%8C%D8%A7-%D8%AC%D8%A7%D8%B3%D9%85%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B1

قلب من بدون نقاب یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 03:41 ب.ظ http://Daroneman.blog.ir

حشره تو خونه خیلی بده
ی بار من تازه وسیله خریده بودم و با کارتن لباسشویی خونم سوسک آلمانی زد
احتمالا تو کارتن تخم گذاشته بود ی سوسک از خدا بی خبر
یک سال درگیر اینا بودم
سمپاش چند بار اومد و رفت
فایده نداشت
هی می گفتن اینا سم مخصوص دارن ولی اصلا با هر سمی که امتحان کردیم نشد که نشد
موقع جابه جایی خونه با هزار بدبختی اسباب کشی کردم
که مبادا ببرم خونه جدید
خداروشکر همون خونه مونده
خونه ای که امسال بودم خیلی عالی بود
حتی مورچه هم نداشتیم
تمیز بود چشمش نکنم

عه سوسک با سمپاشی نرفت؟ وای پس موریانه چی؟
خدا کنه تموم شه، من حوصله ندارم دیگه بازم تکرار شه
بعد موریانه خیلی مخربه.
ما خونه قبلی فقط مورچه داشتیم. اونم از یه جایی به بعد. قبلش نداشتیم.
امیدوارم اینم حل بشه. اگه نشه مجبور میشیم بریم از اینجا. من دیگه حوصله اسباب کشی ندارم خب

زری یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 06:36 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

اهان من الان کامنت ها را خوندم گفتم اسم سم کامن commen را بگویم فکر کنم یه سم ایرانی باشه اما واقعا فوق العاده هست. یادمه خیلی دنبالش گشتم اما واقعا ردخورنداره

کامن رو شنیده بودم برای مورچه. نمیدونم رو موریانه هم جواب میده یا نه. این سمپاشه با یه سم آلمانی ارگانیک اومد، اگه این جواب نده دیگه فکر نمی کنم ایرانی جواب بده.

ترانه یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 11:53 ب.ظ

سلام عزیزم منم جاسمینیم وای عالیه ٣ ساله مشتریش هستم بچه که بودم مامانم یک پن کیک داشت این بوی اونو میده خانم خوشسلیقه

ای جان. واقعا خوشبوعه.

هستی دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 11:45 ق.ظ

به به. اسپرسوساز مبارک. من کلا زندگیم به دو بخش قبل از خرید اسپرسوساز و بعدش تقسیم میشه جزو خریداییه که هرگز ازش پشیمون نشدم

اتفاقا منم این ذوق و شوق سیگما رو که میبینم یاد تو میفتم. خیلی خیلی دوس داره.

قورى سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 09:44 ق.ظ

ای داد. ، در عوض خونه تکونى. کردى ، تا عید ان شالله فقط میری بیرون و میچرخى
کادو ها هم مبارک هر دوتا تون باشه
ان شالله همیشه در کنار هم سالم و سلامت باشین

خونه تازه که دیگه خونه تکونی نمیخواست. هییی
مرسی عزیزم. همچنین شما

ترنج سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 11:12 ق.ظ http://khoor-shid.blogsky.com

ای-امیدوارم که شر موریانه ها کم شده باشه. یکی از چیزهایی که ایران آدم رو اذیت میکنه همین قضیه وقت دادن آزمایشگاهها و دکترهاست. ساعتها آدم رو معطل میکنن و وقت آدم هیچ ارزشی براشون نداره.

اره اصلا مهم نیست براشون. همونجا وقتی داری وقت میگیری، میگه ممکنه دو ساعت معطلی داشته باشه!!! خب درست حسابی وقت بده!

پروا چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 09:15 ق.ظ

سلام دوست عزیز
خریدهاتون مبارکتون باشه منم قصد خرید اسپرسوساز رو دارم اخه عاشق اسپرسو هستم با توجه به این که در این مورد تحقیق کردین چه مارک ومدلی خریدین؟

ممنونم. ببین کاراشو خود سیگما انجام داد. بین دو سه تا مدل از دلونگی و مباشی مونده بود. بعد بستگی داره که چی بخوای از اسپرسوسازت. مثلا واست مهم باشه که مخزن شیر داشته باشه یا مثلا "بار" ش بالا باشه و این چیزا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد