رژیم میگیریم

سلام سلام. آقا حسابی ما رو شرمنده کردینا. ولی خیلی لذت داشت هی پنل مدیریت رو باز می کردم هی کلی پیام میدیدم. واجب شد هر چند وقت یه بار ناز کنم براتون، چشمم به جمالتون روشن بشه 
شوخی می کنم. دوستتون دارم.
از همون جمعه شب 11/11 شروع کردم به رژیم گرفتن. البته میشه گفت از صبحش چون کل اون روز چیز اضافه ای نخوردم و پیاده روی هم رفتم.
شنبه 12ام، واسه نهار از همون خوراک کینوآ بردم و عصری هم که اومدم خونه، خوراک لوبیاسبز پختم برای اولین بار. لوبیاسبز و گوشت و هویج و سیب زمینی، با رب و پیاز و زردچوبه. چنتا دونه شلغم هم انداختم توش که در نهایت نه تنها غذا رو بدمزه نکرد بلکه خودشم کلی خوشمزه شد. تو فاصله ای که غذا آماده بشه، دو تا یه ربع حلقه زدم. میدونین که حلقه رو نباید بیش از یک ربع مداوم زد. واسه همین من یه ربع میزنم، بعد میرم سراغ غذا اینا یه ربع نیم ساعتی وقت میگذرونم و دوباره میام سراغ حلقه، یه ربع دیگه میزنم. تازه بلافاصله قبل یا بعدشم نباید غذا خورد. فرندز 1 و 2 رو پلی کردیم با زیرنویس فارسی دیدیم این دفعه که هر چیشو نفهمیده بودیم بفهمیم.
شام رو آوردم. سیگما خیلی خوشش اومد از خوراک. گفت چرا قبلا درست نمی کردی؟ فکر نمی کردم دوس داشته باشه. در حینش فرندز دیدیم. شب هم کارای رسیدگی به پوستم رو انجام دادم و لالا.
یکشنبه 13ام، عصر که رفتم خونه، سیگما گرسنه ش بود، سریع شام رو آوردم. اون جوجه داشت و من خودم از خوراک دیشب خوردم. یه کم که گذشت یه دور حلقه زدم و تلفن حرف زدیم و بعد نشستیم فرندز ببینیم که دعوامون شد سر یه چیزی. قشنگ نحسی 13 گرفتمون ها! (البته من اعتقاد ندارم به این چیزا  ) هیچی دیگه. تو تخت واسه خودم "دل" رو دیدم. دور دوم هولاهوپ، کتاب خوندن و از این کارای تکی.
دوشنبه 14 بهمن، 6.5 صبح بیدار شدم و با ماشین رفتم شرکت. زود رسیدم. یه کم تو ماشین نشستم و از رو یوتیوب سریال دیدم و بعد رفتم سر کار. وبلاگ رو باز کردم و دو تا کامنت ناجور داشتم که تایمش دقیقا واسه همون حدودی بود که دعوامون شد دیشب. موندم اصن. حالا من هی میخوام به هیچی اعتقاد نداشته باشم نمیذارن که.  دیگه ثمره ش شد اون پست و بعدشم که کامنتای دوست داشتنی شما. عصری هم زودتر اومدم بیرون و رفتم خونه مامانینا. زود هم رسیدم اما دیدم بتا اینا نیستن! دلم واسه بچه ها تنگ شده بودا. اما شب مهمون بودن و واسه همین زود رفته بودن خونشون. دیگه فقط من و مامان بودیم. مامان داشت یه چیزی میبافت. میخواست عروسک یاد بگیره واسه تتا ببافه. واسش یه کم فیلم عروسک بافی از یوتیوب سرچ کردم و یه کم ایده گرفت. گپ میزدیم و برق هم رفت نیم ساعتی. باحال بود. دیگه بابا هم اومد و با هم شام خوردیم. گفتم مامان برام شام رژیمی درست کنه، عدسی درست کرد. حلقه هم نداشتم به جاش کرانچ زدم 30 تا. به جاش که نه البته، ولی از هیچی بهتره دیگه. مامان همیشه رژیمه مگه اینکه خلافش ثابت بشه. یعنی همیشه غذاهای رژیمی میخوره. کلا هم سبزیجات اینا خیلی دوس داره بر خلاف من. خوراک های مختلف سبزیجات درست می کنه هر روز. یا همش در حال میوه خوردنه. من خیلی میوه خور هم نیستم. دیگه یه ترکیب سیب و خیار و هویج برام درست کرد که خوردنش هم طول بکشه. گفت به بتا هم یاد دادم از اینا ببره سر کارش. الان همه همکاراش مشتری شدن اونا هم میارن. خلاصه واسه فردای منم درست کرد. دیدم باحاله، قرار شد خودمم درست کنم از این به بعد. 10 بود که رفتم خونه. تو راه هم با یکی کل انداختم، سوسکش کردم  پسر نوجوون درونم بیدار شده بود. یارو راه نمیرفت و همه میومدن جلوش، بهش چراغ دادم جَری شد! بیخود و بیجهت میخواست بیاد بپیچه جلوم و اینا. نذاشتم بیاد که، ولی گازشو گرفت رفت که بگه من خیلی زرنگم. منم در یک حرکت انتحاری تخت گاز با سرعت رفتم جلوتر ازش اومدم جلوش. خیلی سوسک شد بیچاره. دیگه کلی به این در و اون در میزد که حالمو بگیره. 5 دقیقه ای که نتونست بیاد دیگه پسر نوجوون درونم ارضا شد   بدم میاد همه فکر می کنن خانما حق ندارن ازشون راه بگیرن یا حتی اعتراض کنن به رانندگی بدشون! از افاضات پسر نوجوون درونم نگفتم براتون؟ دو دفعه تو یه خیابون، با دو تا پسر کل کل کردم. هر دو دفعه هم اون دوتا تصادف کردن. یه بارش البته یارو از پشت به خودم زد. ولی ماشین من چیزیش نشد، ماشین خودش داغون شد. حالا بعدا یه بار باید بیام تعریفش کنم. یه پست باید بنویسم واسه داش لاندا  اینا مال دوران جاهلیت بود. الانا دیگه زیاد کل کل نمی کنم. خانوم شدم 
سه شنبه 15 بهمن، وسط وسط زمستون، شرکت که کار و کار و کار. عصری رفتم دکتر دفترچمو دادم گفتم هر چی سونوگرافی تو دنیا هست رو برام بنویسه. یه چکاپ کامل بکنم ببینم دنیا دست کیه. این کبد چرب رو جدی بگیرید. همکارام یکی یکی دارن دچارش میشن. از رو آزمایش هم نمیشه فهمید. حتما باید سونوی کبد داشت. معمولا هم بعد از 30 بروز پیدا میکنه با نوع زندگی کارمندی ماها. بتا هم داره متاسفانه، لول 1. لِوِلای پایین باشه قابل درمانه. خلاصه گفتم منم برم یه چکاپ بشم. رفتیم خونه واسه شام خودم خوراک کینوآ داشتم با کلی سالاد خوردمش و سیگما هم سبزی پلو ماهی از شرکت آورده بودم براش. عصری باد شدید میومد و همکارا هم پنجره رو باز کرده بودن، یه کم گلو درد گرفتم و تا شب هی بدتر شدم. مرغ و پیاز گذاشته بودم بپزه واسه فردا که دیدم حالا که مریضم بهتره آب مرغه رو با کل پیازاش بخورم به عنوان سوپ! اونم خوردم. بعدشم زنجبیل دم کردم و دمنوش زنجبیل عسل خوردم. بیحال بودم. یه قرص سرماخوردگی هم انداختم بالا و نشستیم پای تی وی. مانکن دیدیم و بعدشم یه قسمت فرندز و بعدشم لالا. اتاقمون خیلی گرمه، باعث میشه نصف شب پتو روم نندازم و بعدش سرما بخورم. شلوارکینام رو هم جمع کردم و دم دست نیست. با شلوارای خودم میپزم از گرما، دیگه سیگما یکی از شلوارکاشو به من بخشید. بسی راحت خوابیدم دیشب.
اوصی کم به رژیم و ورزش. تا عید زیاد وقت نمونده. بیاین یه کم به خودمون برسیم. اگه چاقین، لاغر کنین، بجز زیبایی واسه سلامتی هم خوبه. حالا شاید بگید من 20 کیلو اضافه وزن دارم و یکی دو کیلو به درد نمیخوره، ولی اشتباه نکنید. همین یکی دو کیلو که این ماه کم کنید، باعث میشه یه کوچولو لباساتون آزادتر بشینه تو تنتون، یه کم با خیال راحت تر تو عید شیرینی شکلات بخورین یا رستوران برید و اینکه باز اگه بعد از عید هم همت کنید یکی دو کیلو دیگه کم کنید، یهو میبینین خرد خرد 4-5 کیلو کم شده. 
رسیدگی به پوست هم که دیگه گفتن نداره. من تنبلم خیلی وقتا. ولی الان خودمو مجبور کردم حتما حتما هر شب کرمامو بزنم. حالا تعدادش زیاد نیست. یکی دوتا کرم هر شب که سختم هم نباشه، ولی تا عید باید هر شب انجامش بدم. 
ورزش، اما ورزش. هوا نمیکنه یه کم از سرماش بکاهه، پاشیم بریم پیاده روی. شما اگه میتونین استخر برید حتما. منم تنبلم که نمیرم. باید برم. 

نظرات 15 + ارسال نظر
خدی چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 11:44 ق.ظ

سلام
هنوز با پدیده با ش و ر ت خوابیدن آشنا نشدی؟
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی حال میدههههههه


چراااا. اتفاقا فکر کنم دلیل اصلی سرماخوردگیم همین باشه
واسه زمستون رو من جواب نمیده. تابستونیه

پیشاگ چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 12:04 ب.ظ http://bojboji.blogfa.com

داش لاندایی که اتفاقا ناز میکرد این میشد عونوان پستت باحال بودا
منم خیلی دوس دارم برم ورزش اما دو تا باشگاه نزدیک خونمون هست که هیچ کدوم تایمی که من بتونم بره رو نداره
البته من اضافه وزن ندارم اتفاقا 4 کیلویی کمم دارم
منم اینجوریم که یه مدت ویرم میگیره کلی به پوستمم میرسم دوباره تا 2 ماه خبری نیس
ولی تو دختر خوبی باش هم ورزشتو برو هم به پوستت برس
بعد بیا تعریف کن بلکه منم رستگار شدم

تیتر باحالی میشد.
به به پس شما از مرفهین بی درد جامعه هستی در زمینه چاقی. من اگه 4 کیلو کم داشتم میشستم 8 کیلو شکلات میخوردم
باشه بریم بیینیم به کجا میرسیم تا عید

زری چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 12:09 ب.ظ http://maneveshteh.blog.ir

این کامنت خدی خیلی باحال بود هی میگم این چه پدیده ایه؟؟؟ خخخ البته من تابستونا که خیلی بیرون باشم کلا بیام تو خونه با همون پدیده میچرخم
رژیم و گیاه خواری خیلی خوبه، مخصوصا میوه خواری. قشششششنگ متوجه میشی از درون پاک شدی. من یه دوره ی دو سه ماهه گیاه خواری داشتم اما دیگه با بارداری پسر بزرگه و بعدش بارداری بعدی دیگه این مدت کنار گذاشته شد. اما هنوز دوست دارم دوباره تجربه اش کنم

منم همینم
من میوه و سبزیجات خور نیستم زیاد. خیلی هم بده اینجوریم.
چه خوبه که شما میتونین. مامان منم میتونه. از این رژیمای یه هفته میوه میگیره خیلی باهاش اوکیه. من بگیرم میمیرم

kindgirl چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 12:28 ب.ظ http://kindgirl.blogsky.com

ایول خانم ورزشکار رژیمی
تو رژیم مهمترین کار اماده کردن غذا و خوراکی‌های رژیمیه خیلی خوبه همت کردی منم دارم یه تلاش‌هایی میکنم البته ورزش باشگاه که نمیتونم برم پیاده روی هم هوا سرده نمیتونم بچه رو ببرم تو خونه هم وسط ورزش و یوگا میاد آویزون میشه نمیذاره فقط میشه بغلش کرد رقصید دارم تلاش می‌کنم تو فاز اول هله هوله نخورم تا بعدش یکم غذامم اصلاح کنم

اره دقیقا. خصوصا که من خیلی هم آشپزی اینا نمی کردم قبلا، الان یه کم کارم زیاد شده.
رقص که بهترین ورزشه. من همیشه وقتی با تتا باشم، یه ربعی میرقصونتم. عاشق نانایه

تیلوتیلو چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 12:46 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/


چه توصیه های خوبی
عالی بودن
من یه مدت طولانی هست شروع کردم همه کرم هام را مرتب میزنم و واقعا اثر داشته
و یکی دیگه اینکه دقیقا میوه و سبزی زیاد میخورم و خیلی خیلی موثره در سلامت
امسال از اول پاییز هر روز یک دونه سیب خوردم و معتقدم خیلی در حال خوبم موثر بوده

به به، ایولا داری واقعا.
منم دقیقا از پاییز شروع کردم به خوردن روزی یه سیب. البته این وسطا سر اسباب کشی یه کم از برنامه م خارج شدم ولی بازم سعیمو می کنم. خیلی خوبه سیب.
میوه و سبزی که کلا عالیه. کسایی که میتونین بخورین هی.
البته موز و انبه اینا نه ها

فرناز چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 05:01 ب.ظ http://ghatareelm.blogsky.com

من که اصلا با گیاه خواری میانه ای ندارم حتما باید پروتئین حیوانی بخورم لاندا بیا یه برنامه ورزش راحت برای ما تنبلها هم بذار

آخ آخ منم همینم. هر وعده باید یه تیکه حیوون بگنجونم تو غذام لامصب گوشت ها خیلی خوشمزه ان
ورزش تنبلونه؟ اقا این حلقه خیلی خوبه. خیلی لازم نیست کار خاصی بکنی. ثابت می ایستی، خود حلقه میخوره به چربیای شکم و آبشون می کنه. با کمترین تحرک
ولی حالا جدی کرانچ روزی 60 تا، اگه بتونی و واسه زانوهات بد نباشه، پروانه روزی 60 تا، رقص روزی یه ربع، پیاده روی روزی 1 ساعت، یا از این نرمشای یوگا لااقل برای سلامت.
از اینا هر چیشو که میتونی انتخاب کن و سعی کن بهش پایبند بمونی

پونه چهارشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 05:40 ب.ظ

منم مثل مامان شمام. پسرم بهم میگه بزبز قندی بسکه سبزیجات و میوه جات و علف جات میخورم ولی راستش همیشه فکر میکنم کاش چهار پنج کیلو وزن کم کنم که اونم نمیشه جز اینکه کلا هیچ چی نخورم

وای خوش به حالتون. حداقل غذای سالم می خورید. البته بگم ها، آب پز دیگه؟ سرخ شدشونو منم دوس دارم
فعالیتتون چجوریه؟ این 4-5 کیلو رو با ورزش بیارین پایین

انه پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 06:41 ب.ظ http://manopezeshki69.blogsky.com

وای من که از لاغری رنج میبرم!!!! کلا اشتهام داغونه خیلی کمه این روزا که کلا داغونتر هم شده و کلی لاغرتر شدم چندوقت دیگه بگذره محو میشم!چندتا راه هم رفتم برای زباد شدن اشتها ولی اثر نکرد!!!

خوش به حااااالت. مگه میشه آدم یه عالمه خامه و شکلات ببینه و نخواد مثلا؟ یا مثلا معجووون ویتامینه؟
من هر موقع تو زندگیم لاغر شدم سه سوته انقدر خوردم که چاق شدم
اصن یه جورایی لاغر می کنم که بتونم کلی بخورم از این چیزا.
نوتلااااااا

دکترمهرانا پنج‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 08:20 ب.ظ

میترا جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 12:15 ب.ظ

وای خواهر نزدیکه عیده شلوغ شدیم
پوست مو وزن
تو تازه اسباب کشی کردی خونه تکونی نداری ما این ویرانه ها رو چطوری تا عید اباد کنیم ... اونم با دوقلوها
پست عیدونه عالی بود پر فکر و انرژی مثبت
خرید لباس عید و رنگ سال و .. ست کردنش که دیگه هیچی...
چکاب دندونا..

بله بله من خونه تکونی ندارم
حق داری با بچه خیلی سخته همه این کارا. ولی معمولا وقتی آدم سرش شلوغ تره بیشتر به کاراش میرسه. تو میتونی

مامان چیچیلاس جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 10:50 ب.ظ http://Mamachichi.blogsky.com

رژیم گرفتن با همه سختی هاش یه خوبی داره اونم اینکه احساس خوبی رو از خوردن خوراکی های سالم تجربه می کنی ... منم بعداز به دنیا اومدن بچه باید رژیم بگیرم خدا به دادم برسه

آره، بعد تازه وقتی رژیمت جواب میده، حس می کنی که توانایی هر کاری رو داری.
بعد از به دنیا اومدن بچه زود نیست؟ ضعیف نشی حالا. تازه باید بهش شیر هم بدی. سخت میشه.
البته خودتون سر چیچیلاس هم تجربه دارین بهتر می دونین.

پونه شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 09:40 ق.ظ

خوب من سعی میکنم روز چهل و پنج دقیقه پیاده روی کنم ولی پیوسته نیست. از هشت صبح تا پنج هم وقتم سر کلاس یا توی جلسات یا دفاع دانشجو و جلسات ستاد دانشگاه میگذره که همش نشستم و احیانا تحت فشار خستگی یا تعارف و اینا توی هر جلسه یه چای و بیسکویت و اینا میخورم. لذا موفق نیستم از شر این ۴-۵ کیلو راحت بشم

خب بازم خیلی خوبه که این پیاده روی رو دارین. به هر حال این نشون میده که میزان کالری دریافتی و مصرفیتون، الان رو این وزن به تعادل رسیده و واسه همین وزنتون ثابت می مونه. اگه قراره وزن کم کنید یا باید کالری دریافتی رو بیارید پایین (یعنی کمتر بخورین) یا مصرفی رو ببرید بالا (یعنی بیشتر ورزش کنید)
مثلا سعی کنید از پله برید بالا به جای آسانسور یا از این نوع کارا در حین کار.

نفس شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 10:20 ق.ظ

لاندا من سه کیلو توی یکماه کم کردم اما چون اضافه وزنم زیاده اصلا معلوم نیست امروز از همکارم پرسیدم بنظرت من لاغر نشدم یه کم برانداز کرد گفت چرا انگاری یه کم لاغر شدی
فکر کنم اینم گفت من ناراحت نشم کلا انگیزمو از دست دادم خخخخخ

آفرین خیلی خوبه 3 کیلو که. باریکلا.
ببین ناامید نشو، یهو نشون میده. مثلا وقتی 5 رو رد کنی.
ادامه بده تو میتونی

رویای ۵۸ شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 10:46 ق.ظ

منم باید ۵ کیلو کم کنم...ولی اراده ی رژیم ندارم

ببین وقتی یه چیز منفی از خودمون بگیم، این باور میشه، و وقتی باور بشه برای اثباتش هر کاری می کنیم.
الان وقتی میگی من اراده رژیم ندارم، یا رژیم نمیگیری، یا اگه بگیری چون این دید رو داری، ذهنت گولت میزنه که تو اراده شو نداری پس این چیپسه رو بخور.
حرفای منفی رو دور می کنیم. فقط میگیم میتونم میتونم.
و خواستن توانستن است

رویای ۵۸ شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 04:06 ب.ظ

واااای مرسی لاندا جونم.......من می تووووووووووووووووووونم

آفریییین. واقعا میتونی. کار سختی نیست. همت میخواد فقط. دوس داشتی بیا اینجا بهمون گزارش بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد