برف، برف میباره

سلام سلام. چه برفی. خیلی خوشگله.

صبح که بیدار شدیم سیگما گفت چرا هنوز شبه. گفتم لابد برف اومده، پرده رو دادیم کنار دیدیم بعلههه، چه برفی. رفتیم تو پارکینگ گیلی رو برداشتیم با سلام صلوات راه افتادیم. رمپ پارکینگ پر از برف بود. لیزی میخوردیم ها. یه طرفشو رفتیم بالا، طرف دوم که باید بپیچیم هی بکسوات میکرد و نمیرفت بالا. من ذوق کرده بودم هی میگفتم آخ جون چه باحاله. سیگما  اینجوری نگام میکرد. میگفت لانی دخل ماشین اومد میگی چه باحاله؟  رمپ رو که رد کردیم بقیه راه مشکل خاصی نداشتیم. ولی یه جا رو دیدیم که سرپایینی بود و چندتا ماشین سر خورده بودن و زده بودن به هم. از کنار پارکا رد میشدیم خیلی خوشگل بودن. اومدم شرکت. الان از پنجره دارم بارش برف رو میبینم. 

دیشب سیگما اومد دنبالم که بریم دنبال داروهام. آمپول برای آهنم باید تزریق کنم که گیر نمیاد. زنگیدیم اطلاعات دارویی (1490) و یکی دو تا داروخانه معرفی کرد. رفتیم گرفتیم. دوتا قرص تقویتی هم واسه موهای سیگما گرفتیم. بعد دیدم عه نزدیک نان سحریم که. بازم گامبو شدیم و رفتیم چیزکیک خریدیم. ولی چاق شدما. بعد از اسباب کشی که هی فست فود خوردیم و چیز کیک، یه کیلو چاق شدم. این بود که دیگه دیشب گفتم لااقل شام نخورم. دوتا چیز کیک خوردم با چای دارچین و کرگدن دیدیم. بعد پست تیلو جان رو واسه سیگما تعریف کردم و گفتم یادته ما هم تو گچ بری سقف خونه قبلی، یه بار یه جعبه طلا گذاشتیم؟ برداشتیمش؟ تو ذهنم بود که برداشتم و بعدا هم اون طلاها رو استفاده کردم حتی، ولی شک داشتیم. سیگما میگفت من یه بار دیگه که تو نبودی دیده بودمش اونجا. کلی دعا کردیم به جون تیلو که خوب شد اینو یادمون انداخت قبل از اینکه نفر بعدی بیاد بشینه. دیگه سیگما نردبون رو برداشت و رفت خونه قبلی. منم واسه خودم بالش و پتو آوردم جلوی تی وی دراز کشیدم و فیلم "روسی" رو از نماوا پلی کردم. این وسط یه کم ظرف شستم و غذاهای فردا رو کشیدم و دیدم برنج کمه، پلو سفید پختم. سیگما اومد و گفت چیزی نبوده و یه کم هم با همسایه بغلی گپ زده بود. دیگه بساط کردیم جلو تی وی و تا 12 بیدار بودیم. 

چقدر این برف خوبه. خدایا شکرت که یه برف درست و حسابی فرستادی برامون. خودت هوای بی خانمان ها و کسایی که برف زندگیشونو خراب می کنه رو داشته باش. 

نظرات 4 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1398 ساعت 10:27 ق.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/


خدا را شکر که چیزی جا نزاشتین
اون شوک و حرص بعدش خیلی بد بود
همین که چک کردین خیالتون راحت شد
ولی لازمه من یه عذرخواهی بکنم که این شک را به دلتون انداختم و مجبور شدین تا اونجا برین و برگردین

نه بابا عذرخواهی چرا. ممنون واقعا. چون خودمون شک داشتیم. یا من امروز باید میرفتم بانک که چک کنم یا همون خونه و چک می کردیم

پیشاگ یکشنبه 29 دی‌ماه سال 1398 ساعت 02:32 ب.ظ http://bojboji.blogfa.com/

منم تو رمپ برفگیر شدم البته بیشترش سر میخوردم.
حالا اینجارو خوندم یادم بمونه به جان شیرین بگم یه چن قسمتی سریال ببینم تو این دوهفته امتحاناتش سریال تعطیل شد

خیلی حال میده برف و برفگیر شدن کوچولو
ما فیلم خارجی دیدنامون تعطیل شده. اونا رو دلم میخواد

ترنج دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1398 ساعت 08:57 ق.ظ http://khoor-shid.blogsky.com

اینجا هم برف باریده بود و خوب بود. چطوری تو گچ بری جعبه طلا گذاشتید؟ یعنی برای برداشتنش دیوار رو کندید؟

نه حالا شاید اسمشو درست نگفتم گچ بری. تو سقف یه آرک هایی داشتیم که توش نور پردازی بود. از این نوارای نوری. دسترسی داشت از بیرون ولی دید نداشت.

میترا دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1398 ساعت 09:30 ب.ظ http://من اومدم

لاندا جون یه مستندی تلویزیون نشون میداد یه دزد سابقه دار که توبه کرده بود صحبت می کرد و قلقای دزدی رو می گفت همین گچبری رو گفت دزدا نور مخفی رو روشن می کنن امتداد نور اگه ممتد نباشه میفهمن چیزی قایم کردین صاف میرن سراغ طلا و اشیایی که اونجا قایم شده

بله بله درست میگی. کلا که دزدا طلایاب دارن. ما معمولا هیچ طلایی تو خونه نگه نمیداریم. همه رو میبریم صندوق امانات بانک. ولی اون سری داشتیم یه مسافرت یه روزه ای میرفتیم و چنتا تیکه طلا تو خونمون مونده بود. به ذهنمون رسید این کارو کنیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد