بماند که لبخند و آرامشم دائمی نیست...

سلام سلام. دیالوگ موندنی فیلم پس از باران چی بود؟ بعد از بارون هوا خوب میشه؟ امروز پس از بارانه. هوا خوبه. ولی کاش هی بارون بیاد. تا یه روز نیاد دوباره آلوده میشه. هییی.

دارم آهنگ بماند امیر عباس گلاب رو گوش میدم. چقدر قشنگه خب. خصوصا که دارم از زبون دوست عاشقم گوش میدم که درگیر یه عشق یه طرفه س و ماجراهاش... 

خودش برام فرستاد، شکست عشقی رو داره تجربه می کنه بدون اینکه به طرف بگه... اما هنوز امید هم نکنده. دارم مجبورش می کنم بره بگه. دوساله تو کفه! بسه دیگه. تو این دو سه هفته که یه چیزایی شنید از اینکه اون با کس دیگه ای هست، حسابی شکست عشقی خورد. در این حد که چند روز تب و لرز کرد و گوشش مشکل پیدا کرد و ... این عشق چیه که یهو میزنه آدم رو ناکار میکنه... خیلی عجیبه...

شنبه عصر زودتر از شرکت زدم بیرون تا هنوز ترافیک نشده و کسری تاکسی نیومده، برم خونه. هوا تمیز شده بود. نیم ساعته رسیدم خونه با تاکسی. خیلی حال داد. سیگما هم همون موقع رسید. سرحال نبودم. سردرد داشتم. یه کاسه آش داغ کردم و نشستم خوردم. بعد به سیگما گفتم دلم یه چیز شیرین داغ میخواد. گفت چی؟ گفتم مثلا چیزکیک نان سحر. اونم که عمرا به شیرینی جات نه نمیگه. نیم کیلو سفارش داد و تا بیاد چای دارچین دم کردم و رسید. نشستیم پای قسمت چهارم کرگدن و در حینش چای دارچین خوردیم و لذت بردیم. بعدش هم فیلم داوینچی کد رو برای بار دوم خواستیم ببینیم. پلی کردیم و یه دور دیگه شیر نسکافه با چیزکیک خوردیم. همچین گامبوهایی هستیم. نفری یه تیکه موند واسه فردامون. یه ذره از فیلم رو دیدیم تا شب.

یکشنبه 10 آذر، صبح کار و عصر خونه و خوردن چای دارچین با چیزکیک. سیگما رفت با پسرخاله ش خرید قاب ماب موبایل و منم واسه خودم رفتم تو تخت، پتو رو کشیدم رو سرم و زیر پتو با گوشی کتاب خوندم. ندای کوهستان که هنوز تمومش نکردم. کلی لذت بردم. تلفن هم حرف زدم با مامان. سیگما که اومد شام خوردیم. اصن یادم نیس چی و بعدشم لالا.

دوشنبه 11 آذر چه خبر بود؟ عصرش رفتیم خونه و شام شنسل مرغ گرفته بودم از شرکت. خوردیم و مانکن دیدیم. سیگما رفت دنبال کارای ساختمون و من کتاب خوندم و آش برنجی درست کردم باز.

سه شنبه 12ام، تا رسیدیم سیگما رفت ختم دوتا از آشناهاشون. پسر یکشنبه دفن شده بود و پدرش همون شب از فشار فوت پسرش تو خواب فوت شد. ختم جفتشونو با هم گرفتن. آش خوردم و کتاب خوندم تا سیگما اومد. شام نداشتیم بهش بدم. نیمرو درست کردم خورد. بعدشم شیرموز درست کردم نشستیم پای فیلم داوینچی کد و تا آخر دیدیمش. دوس دارم فیلمشو. 

و امروز چارشنبه که بازم کار، خیلی تو فکر دوستمم. خدا کنه به بهترین نحو پیش بره... 

هی میشینه این آهنگ رو گوش میده گریه می کنه 

نظرات 3 + ارسال نظر
تیلوتیلو چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:24 ب.ظ https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام بر لاندای عزیزم
چقدر خوبه که دوستی مثل تو هوای اون دوست را داره
مراقبش باش تا از این بحران عبور کنه
اخر هفته بینظیری را برات آرزو میکنم

سلام عزیزم. مرسی. والا من خیلی سعی می کنم کنارش باشم این روزا. ولی بازم سختشه دیگه...

میترا مامان دوقلوها چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 05:24 ب.ظ

عشق یکطرفه
اگه نگه یک عمر حسرتشو میخوره
اگه بگه طرف یا اوکیه یا نه
ولی نگفتن ادمو داغونترر میکنه
انشالله هرچی خیره پیش بیادد

آرهههه. گفت بالاخره. ولی خب....
حالا میام تعریف می کنم.

فرناز جمعه 15 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 12:07 ق.ظ http://ghatareelm.blogsky.com

یکی از دوستای من زمان دانشگاه از یکی از همکلاسیهامون خیلی خوشش میومد. گذشت و بعد چندسال اون پسر ازدواج کرد و دوست منم هنوز ازدواج نکرده. بعد تازه پسره یکی دیگه از دوستامون رو دیده و گفته که اونم عاشق دوستم بوده! یعنی فکر کن اگه به هم میگفتن چقدر زندگیشون لذت بخش تر میشد. کاش دوست تو هم به پسره بگه

وای چقدر بده نمی گن....
بالاخره با اصرارای ما گفت. ولی خب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد