یک هفته پیاده روی

سلام. حال و احوال؟ من این هفته بچه خوبی بودم هر روز رفتم پیاده روی.

یکشنبه عصر تا رسیدیم خونه، ماهی ای رو که از صبح گذاشته بودم تو یخچال که یخش باز شه و کامل باز نشده بود رو با ماکروفر یخ زدایی کردم و مزه دارش کردم و بدیو بدیو حاضر شدیم رفتیم پیاده روی. وقتی برگشتیم زودی سالاد درست کردم و پریدم تو حموم. تو اون فاصله که حموم بودم، سیگما هم رفت تو بالکن ماهی رو کباب کرد و جاتون خالی سالاد با ماهی کبابی خوردیم. خودم میدونم سردیه. ولی ما طبعمون زیاد به سردی گرمی حساس نیست. البته که زیتون و زنجبیل و گردو هم داشت سالاد. موقع شام خوردن همون فیلم بوی خوش زن پلی بود، یه کمش رو دیدیم و یه لیوان شیر گلاب خوردم شاید که این پ زودتر بیاد. بعدشم باز ستایش و آماده برای خواب.

دوشنبه هم همین بود برنامه دقیقا. فقط با این تفاوت که به جای ماهی، فیله کباب کردیم خوردیم. شیرگلاب هم سر جاش! البته یه کم بحث هم داشتیم موقع پیاده روی.

سه شنبه23مهر، برنامه باز همین بود، این بار به جای فیله، باز ماهی کبابی. هیچ وقت نتونسته بودم 4 روز پشت سر هم رو رژیم بمونم! 4 روز هر روز یه ساعت پیاده روی کردیم. سه شنبه بعد از پیاده روی رفتیم لیمو خریدیم که آبلیموش کنیم. البته من که دستام حساسیت داره و به لیمو دست بزنم جیغم میره هوا، هی گفتم آبلیمو بخریم، سیگما گفت خودم آبشو میگیرم. تازه گفتم لااقل از تره بار بگیریم، گفت نه و آخر از مغازه گرون فروش سر کوچه خرید. به من چه دیگه. حالا ببینیم کی آبشو میگیره. 2کیلو هم خریده، نگنده خوبه! از بس که طول میده یه کاری رو بکنه. شیرگلابا جواب داد، پ شدم. 

امروز ببینم حالا نا دارم بازم برم پیاده روی که هفته م به هم نخوره؟ اومدم شرکت و خبر خاصی نیست به جز بستنی. ماجرا از این قرار بود که دو هفته پیش، من داشتم تو راهروی شرکت راه میرفتم و تلفن حرف میزدم، آبدارچیمون داشت بستنی میبرد تو جلسه، من رو دید و سر تکون دادم براش. خیلی هم دقت نکردم چی دستشه. یه ساعت بعد با دوتا بستنی اومد سر میزم، گفت شما این بستنیا رو دیدی دلت خواسته، منم برات آوردم. هر چی گفتم نه بابا گفت انتخاب کن کدوم مدلشو میخوای، بعد چون دوستمم کنارم بود، گفت اصن دوتاش مال شما. که دیگه منم بقیه دوستامو صدا کردم (5نفریم) رفتیم تو آبدارخونه 5تایی خوردیمش. دوباره دیروز همین خدماتیمون باز دوتا بستنی برام آورد، گفت یکیشم مال اون دوستتون. هی گفتم نمیخوام داد دیگه. که بازم همون برنامه رو پیاده کردیم. ولی یه حسی دارم. میگم حالا واسه دوتا بستنی بدهکار کسی نشیم. هر چند که بچه ها میگن توی جلسه لابد زیاد میاد بستنی، مثلا کسی مال خودشو نخواسته بخوره، برمیداره میاره واسه تو. خلاصه این روزا خدماتی زیادی رسیدگی میکنه. نمیدونم قضیه چیه؟ 

نظرات 3 + ارسال نظر
فرناز پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 08:21 ق.ظ http://ghatareelm.blogsky.com

من که این همه سردی بخورم سریع کله پا میشم. ببین آقایون اصلا دوست دارن از جاهای گرون خرید کنن ماهم همیشه همین بحثو داریم. چه بامزه تو جلسه بستنی میخورن

بتا هم همینجوری شده جدیدا. خیلی حساس شده به سردی گرمی.
آره دیگه آقایون دوس دارن راحت باشن کلا! حالا اوکی گرفت خود لیمو رو، ولی باورت میشه هنوز آبشو نگرفته؟
جلسه مدیریتیه مثکه میرسن به خودشون حسابی

میترا پنج‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 01:45 ب.ظ

مردم از خنده
لاندا این خدماتی فهمیده تو رژیم داری پباده روی میری حسودیش شده مبخاد نزاره خخخ
من وقتی هواسرد میشه با دوش هر روزه مشکل دارم سردم میشه بوی عرقم نمیشه تحمل کرد ....کمککک

آره فکر کنم خیلی خوب گفتی
نمیشه فقط بدنتو بشوری؟ من خودم هر روز موهامو نمیشورم. چون خیلی خشک میشه و داغون. بدن رو یه آب بزنی و از مام استفاده کنی معمولا بو نمیگیره. البته بازم نوع بدنا با هم فرق داره

هستی شنبه 27 مهر‌ماه سال 1398 ساعت 02:21 ب.ظ

به به، چه دختر ورزشکاری! نمیدونم من چرا کلا از پیاده روی خوشم نمیاد، یعنی دوس دارم تا یه مقصدی پیاده برم ولی اینکه بی هدف فقط راه برم کسلم میکنه.

جدی؟ من خیلی دوس دارم پیاده روی. خصوصا اگه همپا داشته باشم. یه مدت دوستم که خونشون نزدیکمونه میومد باهام. کلیییییی حرف داشتیم با هم. ولی اون دیگه نمیاد و اگه سیگما پایه باشه با اون میرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد