یه هفته بدون هیچ اتفاق خاص و خوب

این هفته با اینکه 5 روز طولانی اومدم سر کار، ولی سرعتش بد نبود. همش هم به خاطر امیدی که به تعطیلات هفته آینده داشتم بود. 5 روز تعطیله، هوراااا

یکشنبه صبح با سیگما سر کار و عصر با سیگما خونه. تا رسیدیم پریدم تو حموم. آخرین زخم ها هم خشک شد و ریخت. پمادهایی که دکتر داده بود رو زدم. واسه شام خوراک جوجه داشتم که خوردم، ولی به سیگما لازانیا دادم. از ساعت 8.5 هم رفتیم تو تخت! البته که 10.5 11 خوابیدیم ولی خودش استراحت بود گوشی بازی تو تخت.

دوشنبه صبح هم با سیگما سر کار. عصری که اومدم برم پیش رییس بزرگه، سمیرا رو دیدم. خانم دوست سیگما. اومده بود برای مصاحبه ولی به من نگفته بود. اونم در حالیکه یه ماه پیش دیده بودمش و قطعا قبلش اقدام کرده بوده. خیلی شوک شد از دیدن من. جا خورد اصن. انگار که نمیخواست بدونم میاد اینجا. منم خیلی تعجب کردم و تا شب تو شوک بودم. اصن رفتم پیش رییس بزرگه حواسم به حرفاش نبود. سیگما قبلش بهم زنگیده بود که جلسه داره و بهتره من برم خونه مامانینا. منم رفتم. تیلدا رفته بود خونه دختر همسایه بالایی بازی کنه. تتا برام کلی قند و نبات بازی درآورد و باهاش بازی کردم. بعد بتاینا رفتن دکتر و خیلی دیر برگشتن.قبل از اینکه سیگما بیاد راجع به یه مشکل لاینحل یه عالمه با مامان و بابا حرفیدم و دپ تر شدم. سیگما اومد اما بتاینا نیومدن. تو این فاصله ما شام هم خوردیم و بعد که اومدن و اونا هم شام خوردن، دیگه برگشتیم خونمون و تو راه کلی گریه کردم واسه اون مشکل و بعد 1 خوابیدیم.

سه شنبه هم سر کار و عصر یه کم اضافه کار و بعدش خونه. دوش گرفتم و یه کم لباسایی که از رو بند آورده بودیم تو خونه رو جمع آوری کردم و اتاق رو هم مرتب کردم. خورد خورد باید کارامو بکنم چون واسه جمعه نهار مامانینا و بتاینا رو دعوت کردم. یه شب خوب واسه خودمون ساختیم و نشستیم در حین دیدن هیولا، شنیتسل خوردیم. البته که دو قسمتی هست که دیگه هیولا به نظرم لوس شده. آب بستن توش انگار. شب هم زود خوابیدیم.

امروزم که سر کار فهمیدم که رییس بزرگه من رو دور زده، تمام مستندات پروژه ی خفنی که انجام دادم رو ازم گرفته و خودش رفته به همه ارائه داده! بدون اینکه اسمی از من بیاره! باید برم ببینم میتونم احقاق حقوق حقه کنم یا نه! 

خلاصه که هفته جالبی نبود. بریم ببینیم هفته بعد با کلی تعطیلات چجوریاس 

نظرات 5 + ارسال نظر
قلب من بدون نقاب چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 07:17 ب.ظ

خانم های شاغل خیلی حال میکنن با تعطیلات
خدایی خیلی میچسبه
امیدوارم حسابی خستگی این چند وقت از بین بره
زخم ها چطورن؟ بهتر شدن؟

مرسی عزیزم. ممنون. خیلی بهتره. دیگه کامل بسته شد و روش هم ریخت. اما جاش مونده فعلا. دارم پماد میزنم مرتب

صدفی چهارشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 08:40 ب.ظ

عجب کار بدی کرده رییسه
عاشق شب فیلم دیدنا و خوراکی خودناتونم

مرسی. خودمم. بخشای خوب زندگیه که هم قابل گفتنه، هم یه جورایی آرزوی قبلنام بود
خدا نصیب هرکی دوس داره بکنه

شهره پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 02:30 ب.ظ

ناراحت شدم از ناراحتیت انشالله همه مشکلات حل بشن. مشکل لاینحل وجود نداره. غصه نخور. انرژی مثبت بده.

ممنونم. فعلا که وجود داره و حل نشده. نه با دعا نه اقدام نه انرژی مثبت نه هیچی.

فرناز جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 01:50 ب.ظ http://ghatareelm.blogsky.com

امیدوارم مشکلات زودتر حل بشن. چه رئیس بدجنسی البته حتما چوبشو میخوره به وقتش

ممنونم
هنوز فرصت نشده برم باهاش صحبت کنم. این جدید اومده هیچی از مدیریت تو اینجاها بلد نیست. ممکنه ندونسته این کارو کرده باشه! یعنی امیدوارم اینجوری باشه!

مینا چهارشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1398 ساعت 05:53 ب.ظ

مشکلات لاینحل گاهی لاینحل میشن !!چون ما خیلی گیر میدیم !بچه دار نشدن،کمی درامد،بیماری واس همه هست !باید رها کنی تا حل بشه

اگه بتونی کلن بهش فکر نکنی مطمئنم حل میشه!!

والا این مشکل دیگه فراتر از این حرفاس. خیلی ساله که طول کشیده. من که معمولا سعی می کنم بهش فکر نکنم ولی با فکر نکردن بهش هم حل نمیشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد