پرده های اتاق

سلام چطورین؟ حال کردم پست بذارم یهو. اقا این بینی ما جوش نزد ولی همچنان درد می کنه. یه چیزایی از پریشب یادم میاد که ناخنم محکم خورده به پره بینیم و تو خواب هم یه غری زدم. ولی خب مطمئن نیستم. به هر حال که بینی جان درد جوش طوری داره! 

دیروز عصر دوباره مدیر بزرگه یه عالمه کار حواله م کرد. حس دانشگاه دارم. که استاد راهنما یه عالمه چیز میز میخواست باید پیاده می کردم. همونجوری با اینم صحبت می کنم. دکتری داره و جوون. دقیقا انگار همونه. با این تفاوت که اون موقع از کارا استرس می گرفتم، الان نمی گیرم، هر جا هم خودم وقت نکنم یا نخوام انجامش بدم، میسپرم به نیروهامون که انجام بدن، وقتی دانشجو بودیم خودمون مجبور بودیم حتما انجام بدیم. خلاصه که بهتره. تازه پول هم میگیریم که وقتی دانشجو بودیم نمی گرفتیم. این از مزایای کار کردن. چالش شکرگزاری تیلو رو که اکسپت نکردیم. حداقل یه شکرگزاری کوچیک اینجا بکنیم از اینکه دیگه دانشجو نیستیم.   

دو ماهه که به سیگما میگم اتاقمون از بس روشنه، صبحا خوب خوابم نمیبره. بیا پرده ی دوتا اتاقا رو با هم عوض کنیم. (چون اتاق خوابمون رو عوض کردیم، پرده خوبه که میشه بستش و اتاق رو کمی تاریک کنه، تو اتاق قبلی مونده بود) خلاصه که هی نمی کرد و منم هر روز صبح بی اعصاب بیدار میشدم و هی قول می داد که این آخر هفته نصب کنه و نمی کرد. دیگه بهش گفتم امروز باید تموم شه. زودتر رفته بود خونه که تعویض کنه. قرار بود تا عصر تموم شه که عصر بیاد بریم دندون پزشکی و استخر.

تایم رفتن که شد سیگما اومد دنبالم. بهش گفته بودم وقت دندون پزشکی گرفتم که بریم چکاپ، ولی خودم یادم رفته بود آخر وقت مسواک بزنم. بعد از تحمل غرغرهای سیگما که چرا مسواک نزدی، رفتیم خونه که هم من مسواک بزنم هم خودش دفترچه بیمه ش رو برداره و بریم دکتر. که دفترچه ش تاریخ اعتبار نداشت و خلاصه رفتیم. او پی جی نوشت برامون و رفتیم عکس رو گرفتیم و برگشتیم. چک کرد دوتامون اوکی بودیم. فقط من میخوام برم زیبایی طوری، یه دندونم که یه کم کوچولوعه رو کامپوزیت کنم. واسه سه شنبه وقت گرفتم. بعد در پی استخر رفتن بودیم که یه جا رو اشتباه رفتیم و یه خیابون رو هم بسته بودن و کلی موندیم تو ترافیک. گرسنه م شده بود و سردرد هم گرفتم و دیگه بی خیال استخر شدم. یهو لوباتری شدم. رفتیم خونه و سریع عدسی خوشمزه م رو گرم کردم و چلو مرغ سیگما رو هم گرم کردم و شام خوردیم. بعدشم من رفتم حمام و سیگما هم نصب پرده ها رو تکمیل کرد. خوشگل شدن اتاقا. تغییر تحول هم شد. بعد دیدیم دیگه جای کتابخونه خوب نیست، روتیتش کردیم درجا. خیلی بهتر شد. ساعت همینجوری تند تند میگذشت. وقت خواب رسید. وسایل یوگام رو آماده کردم و با سیگما رفتیم لالا.

امروز یکشنبه، خودم با گیلی صبح خیلی زود رفتم یوگا. یه هداستند طولانی خفن رفتم. ولی یه دختره خفن ترشو رفت.   گفت بچه بوده کلی کلاس ژیمناستیک میرفته. خلاصه بعدش بدیو بدیو اومدم سرکار. دنباله کارهای دیروز که تمومی نداره.  حالا عصری برم خونه مامانینا، دلم واسه فینقیلیام تنگ شده 

نظرات 5 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 12:11 ب.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

اخیش
تغییر و تحول خیلی خوبه
کیف میده ولی کلی آدم را هلاک و خسته میکنه تا میاد جا بیفته و همه چیز درست بشه
منم عاشق عدسی هستم ... اصلا عدس را در هرچیزی دوست دارم

وای آره. ولی این سری خوبیش این بود که من هیچ کاری نکردم. حتی روتیت کتابخونه رو هم خود سیگما تنهایی انجام داد
عدسییییییی
من یه عالمه مدل عدسی دارم. تو هر کدوم یه چیزی کم و زیاد می کنم یه عدسی جدید میشه

آوا یکشنبه 23 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام خواننده پروپاقرص اما خاموش هشتممیخواستم بدونم چند وقته یوگا کار میکنید

سلام. مرسی که روشن شدین
من از یک سال و نیم پیش شروع کردم. ولی این وسطا حدود 6ماهی نرفتم کلاس.

رهگذر دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 12:44 ق.ظ

آدم تو یوگا عرق نمیکنه؟منظورم اینه صبح میری یوگا بعد میری سر کار مشکلی بابت عرق کردن پیش نمیاد؟

محیط کلاسمون که واقعا خنکه و بعضی وقتا سردمونم میشه. نسبت به ورزشای هوازی خیلی خیلی کمتر عرق می کنه آدم ولی چرا به هر حال یه کم عرق می کنیم. خصوصا بالاتنه. دیگه بعدش میریم تو دستشویی واسه لباس عوض کردن و حسابی سعی می کنیم بالاتنه رو آب بزنیم و بشوریم. بعدشم که اسپری میزنی. مشکلی پیش نمیاد

فرناز دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 03:27 ب.ظ

تغییر دکوراسیون خیلی خوبه روحیه آدم عوض میشه. راستی تو تاحالا اینترنتی لباس خریدی؟ من هیچ تجربه ای ندارم گفتم اگه جای خوبی میشناسی معرفی کنی

آره میخرم. ببین اگه سایز رو بدونی، معمولا چیز بدی از آب در نمیاد. من از سایت سپیان خرید کردم. چنتا پیج اینستا هم هست که خرده ریز ازشون خرید می کنم.

قلب من بدون نقاب دوشنبه 24 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 05:36 ب.ظ http://daroneman.blog.ir

سلام لاندا جان
ورزش صبحگاهی خیلی خوبه
روز آدم رو می سازه

چه خوب که از شاغل بودنت خوشحالی و حس میکنه نسبت به زمان دانشجویی اوضاع برات بهتره
این حس خیلی خوبه

وای آره. بعد از یوگا خیلی سرحالم اون روز. با اینکه به خاطر یوگا مجبور میشم یه ساعت کمتر بخوابم، ولی بازم باعث میشه سرحال بشم.
آرررررررره. دانشجویی تازه علاوه بر این استرس ارائه و فلان، امتحان هم داشت که خیلی حس بدی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد