دو مهمونی در یک روز

سلام. روز به خیر. خوبین؟ سریع برم سر تعریفیا تا شب نشده!

سه شنبه عصر نشد بخوابم. یه ربع خوابیدم و بعد از صدای دوییدن های بچه ی بالایی بیدار شدم. خیلی هم خسته بودم. یه سوپی گرم کردم و خوردم و نشستم سر درس و مشقم. سیگما هم خیلی دیر اومد و حوصله م سر رفته بود دیگه. ورزش هم نکردم چون صبح یوگا رفته بودم. شب زود خوابیدم.

چهارشنبه هم صبح زود رفتم شرکت و ماشین رو پارکینگ نبردم و رفتم یه جای دورتر دور از ترافیک عصر پارک کردم و عصر کلی به نفعم شد. کلا هم عصر از یه مسیر دیگه برگشتم و زودتر رسیدم خونه. خیلی هم خسته بودم و خوابم میومد ولی همسایه بالایی بی وقفه میدویید. دیگه دیدم اینجوری نمیشه. هر روز عصر من بخوام بخوابم و این نذاره. شب هم تا 11.5 میدوئه. صبح هم از 6 بیدار میشه. اینجوری همه تایمایی که من میخوام بخوابم این نمیذاره. دیگه زنگ زدم به موبایل پدرش. خیلی محترمانه ازش درخواست کردم که لااقل از این 4-5 ساعتی که من تو خونه ام، لااقل یه ساعت این بچه ندوئه! کلی که زد تو بیراهه و چرت و پرت می گفت تا بالاخره اوکی داد که بچه ش یه ساعت ندوئه. 10 دقیقه بعد از تلفن باز شروع کرد! رو مخ من بود رسما. اعصابم دیگه به هم ریخته بود. درس هم که میخوندم صداش تو گوشم بود همش. یه سوپ واسه خودم درست کردم و یه دور لباس شستم و سیگما 9.5 با لیست خرید و کلی میوه اومد. میوه ها رو شستم و شامش رو دادم. خوشحال بودم که 1.5 کیلو لاغر شدم. یه آدم برفی واسه تیلدا خریده بودم که شبیه شکلات کادوش کردم. لباس قبلیا رو تا کردم چیدم تو کشوها. واسه سیگما مکالمه م با بالایی رو تعریف کردم و کلی حرص خورد و گفت دیگه نباید باهاش بحرفی. بعد دیگه نشستیم به دیدن قسمت چهارم ممنوعه. دیدیم و بعدش ساعت 2 خوابیدیم.

پنج شنبه 24ام، ساعت 9 بیدار شدیم و سیگما رفت سر کار و من یه دور حوله های سرویسا رو یه ربعه شستم و حاضر شدم رفتم آزمایشگاه. ناشتا هم بودم. بارون میومد و خیابونا خیلی شلوغ بود. خود آزمایشگاه هم شلوغ بود. آزمایش خون دادم و رفتم یه شیرکاکائو و کیک خریدم نشستم تو ماشین زیر بارون خوردم. بعد هوس کردم برم پارک لاله قدم بزنم. زیر بارون. انقدر خوب بود. پارک خوشگل. کلی برگ پاییزی ریخته بود روی زمین. همه داشتن عکس می گرفتن. به یاد همه اون سالایی که دوتایی روی برگا قدم میزدیم هر روز، یه کم روی برگا راه رفتم و پر از حس خوب شدم و برگشتم سوار ماشین شدم رفتم. سر راه یه جوراب فروشی دیدم که زدم کنار و رفتم یه جوراب شلواری دکلته و 4 تا جوراب کوتاه تیره واسه سر کار خریدم. همین 5 قلم شد 80 تومن! 5 تا جوراب! آدم از خونه میره بیرون زیر 100 تومن خرجش نمیشه دیگه! یه گل سر چسبی هم واسه تتا خانوم کچل گرفتم. برگشتم خونه و افتادم رو دور تند. خیلی خوب بود که خونه مرتبه. دیگه معمولا سعی می کنیم نذاریم خونه نامرتب بشه. یه گردگیری کردم همه جا رو و رفتم سروقت پیاز داغ درست کردن. عدس هم گذاشتم بپزه. وسط پیاز هم زدن، میرفتم حلقه هولاهوپ میزدم. رو دور تند. مامان و بتا و نینیا قرار بود بیان خونه ما که با هم بریم خونه پسردایی، دوره خانومانه. خونه پسردایی به ما نزدیک بود. من به ماماینا گفتم برگشتنی از اونجا شام بیان خونه ما. دیگه پیازا که سرخ شد من رفتم دوش گرفتم و شروع کردم به حاضر شدن. موهامو صاف (تر) کردم و یه دامن کوتاه مشکی با ساس بند از ترکیه گرفته بودم که تا حالا نپوشیده بودم. اینو با یه پیرهن صورتی پوشیدم و پاپیون مشکی سیگما رو هم زدم. خیلی باحال شد تیپم از نظر خودم. خخخ. حاضر شدم و مامانینا اومدن دنبالم و رفتیم خونه پسردایی. کلی دلم واسه مامان و نینیا تنگ شده بود. کلی چلوندم تتا فسقلی رو. خانوم پسردایی خیلی باذوقه. یه میز عصرونه چید خوشگل. فقط نون و پنیر بود و آش، ولی خیلی خوشگل و خفن بود نون و پنیر و مخلفاتش. خوش گذشت با فامیلا. حالا دوره بعدی رو میخوان با آقایون بذارن. خیلی زیاد میشیم. من خوشم نمیاد اونجوری. ولی دیگه ضایعس یهو بگم من نمیام. فکر می کنن حالا چه مشکلی داریم با مردا! ساعت 8 دیگه رفتیم خونه ی ما. سیگما قبل از من رفته بود و میوه ها رو چیده بود تو ظرف و خونه رو هم تی کشیده بود و همه چیز آماده بود. با بابا با هم رسیدیم. کادوی تیلدا رو بهش دادم و بسی ذوق کرد. خودم تا رسیدم رفتم سراغ سوپ عدسی. جوپرک و عدسی و پیاز داغ و چاشنی ها. سوپ سریع حاضر شد. میز رو چیدیم. ژله رو هم درآوردم. واسه شام سبزی پلو ماهی و کوفته از هانی سفارش داده بودم که 9.5 بیاره ولی 10 آورد. هم غذاش یخ کرده بود، هم سوپ من سرد شده بود! همه رو تو ماکروفر گرم کردیم و شامیدیم. ژله رو هم یادم رفت بیارم رو میز. خخخ. بعدشم کلی با تتا و تیلدا بازی کردم و آخر شب ساعت 12.5 که ماماینا میخواستن برن، قرار شد منم باهاشون برم، چون کل جمعه سیگما سر کار بود. منم رفتم خونه ماماینا و رو تخت خودم بیهوش شدم از خستگی.

جمعه صبح 9.5 بیدار شدم و صبحونه خوردیم. بعد یه کم درس خوندم و وسطاش میومدم با مامان و بابا میحرفیدیم. نهار لوبیاپلوی جان بود که باز چیتینگم شد و خوردم ازش. ظهر هم 1 ساعتی خوابیدم و عصر باز درس. بعد سیگما زنگید که یکی از مشکلاتش پروژه ش حل شده و میخواد بهم شام بده. من 6.5 با مترو رفتم سمت خودمون و سیگما اومد دنبالم و واسه شام رفتیم فست فود ویست تا قلهک. یه جای کوچیک و خوشگل که قبلا تعریفشو زیاد شنیده بودیم. خیلی خوشمزه بود ساندویچ رست بیفش و قبلا هم شنیده بودیم که غذاهاشون خیلی سالم طوره. مثلا جعفری ارگانیک استفاده می کنه و کیلویی 70 تومن میخره جعفریاش رو. البته غذاش گرون نبود. ما خوشمون اومد. بازم میریم. دیگه بعدش رفتیم خونه و 10 رسیدیم. یه کم حرف زدیم و آماده خواب شدیم. ساعت 11.5 هنوز بالاییا داشتن میدوییدن! سیگما به موبایل مرده زنگ زد و جواب نداد و لج کردن و بیشتر سر و صدا کردن. تا ساعت 1 میدوییدن و صندلی می کشیدن روی زمین!!! خیلی گاون! من خوابم نمی برد و همش داشتم حرص میخوردم.

شنبه صبح، یعنی امروز، خیلی خوابم میومد. ساعت گوشی رو خاموش کردم و به سیگما گفتم با تو میام. تا 8:30 خوابیدم! لعنت به مردم آزار! همش هم خوابای آشفته دیده بودم دیشب. با تاخیر ساعت 9:30 رسیدم شرکت. کلی هم کار داشتم مثل همه شنبه ها. دیگه الانا تازه رسیدم این پست رو بذارم. احتمالا امشب اضافه کار بمونم کارامو تموم کنم. 

نظرات 6 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 26 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 05:50 ب.ظ

خسته نباشی دختر فعال
این بالایی شما را مجبور میکنن برین یه خونه ویلایی بخرین و از دست هرچی مزاحمه راحت بشین
چه بی ملاحظه هستند

خدا از دهنت بشنوه. تو این تهران لامصب که خونه ویلایی دیگه نمیشه خرید ولی آرزو که اشکال نداره، آرزو می کنیم بشه

لاله شنبه 26 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:19 ب.ظ

فیلم locke توصیه میشود ، بعد نگی فیلم خوب ندیدم

چشم حتما. فعلا که باز سرمون شلوغ شده به فیلم دیدن نمیرسیم

فرناز شنبه 26 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 10:39 ب.ظ

چه همسایه بیشعوری! خونه مال خودشونه یا مستاجرن؟ خیلی بی فرهنگن باید یکی مثل خودشون گیرشون بیاد تا حسابی حالشونو بگیره.

خونه مال خودشونه و بدبختی کل ساختمون مال بابای مرده بوده که با یکی مشارکتی ساختن و یارو خودش صاحبخونه میدونه! بدیش اینه که طبقه پایینی خیلی نمیتونه حال بالایی رو بگیره. حالا ما یه تدابیری اندیشیدیم ببینیم چی میشه

نگار یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 01:13 ق.ظ

وای نگو ما که بالا سرمون یه خانواده هستن آقای دکتر خانوم دکتر یه دختر هفده ساله یه پسر سیزده ساله بیچاره مون کردن انگار میدون اسب سواریه هر بار هم تذکر میدادیم آقااااااااااااای دکتر میفرمودن چهار دیواری اختیاره ایراد از ساختمانه که عایق ضد صدا استفاده نکردن در صورتی که داره منم تو کانال ساختمان شستمش پهنش کردم رو بند و نوشتم این کار شما حق الناسه با اینکه میدونید همسر من بیماری قلبی داره و بچه کوچیک دارم و خودم هم میگرن دارم به خدا واگذارتون کردم و دیگه هم بهتون تذکر نمیدم یک ماهه صدا ازشون در نیومده . این جور آدما را باید مثل خودشون باهاشون رفتار کرد

واااای. سنشون که زیاده بچه ها. چشونه؟ منم تو خونه راه میرم میگم لعنت به مردم آزار. دیگه خودشون میدونن و خدای خودشون و امام حسینی که به خاطرش میره پیاده روی اربعین کربلا! همون امام حسین واسه اینکه مزاحم بقیه نشه، بلند میشه با زن و بچه میره تو بیابون میجنگه که زندگی بقیه آدمای شهر رو مختل نکنه! اون وقت اینا فقط بلدن تو ظاهر از این کارا بکنن!

نفس یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:41 ق.ظ

لاندا جان ساختمون مدیر نداره؟ اگر که نداره با همه همسایه ها جمع بشین یه مدیر انتخاب کنید. ساختمون ما علاوه بر مدیر جانشین مدیر هم داره خخخخخ
بعدشم به نظرم روی برگه پرینت بگیرید تذکر کلی به همه بدین و توی آسانسور و راهرو بزنید بلکه به خودشون بیان
خونه قبلی ما اینطوری بود وای من دیوونه میشدم کلی هم تذکر دادیم اصلا انگار نه انگار آخر سر به این نتیجه رسیدیم کسی که بیشعوره بیشعوره دیگه کاریش نمیشه کرد فرهنگ آپارتمان نشینی ندارن باید برن توی روستا زندگی کنن والا خخخخ

چرا والا داره. تا دو ماه پیش که خود سیگما مدیر ساختمون بود. بعد دوره ش تموم شد خود همین همسایه بالایی الان مدیره. ولی به قول شما بی شعور بی شعوره دیگه. انقدر تو همه جلسات این موضوع رو عنوان کردیم که. گاهی الکی میگه باشه، وسطش هم هی میگه ساختمون سر و صدا داره دیگه. نمیتونم دست و پای بچه رو ببندم که! مشکل اینه که بچه ش خونه رو با طویله اشتباه گرفته

رویای ۵۸ یکشنبه 27 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 01:56 ب.ظ

لعنت بر همسایه ی مردم آزار....ما هم از این نعمت بی بهره نیستیم متاسفانه

آرامش زندگی آدم سلب میشه واقعا. من اصلا دلم نمیخواد برم خونمون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد