برنامه ریزی سفر

سلام. صبح بخیر. هوا سرد شده. البته طبیعیه خب، آخه ما عازم سفریم. هر وقت خواستیم بریم مسافرت، هوا سرد شد 

از شنبه بگم که عصری نوا نیومد و تنها رفتم خرید. فقط یه ظرف پسندیدم که عکسشو واسه نوا فرستادم و جواب نداد. یه بلوز سفید حریر واسه خودم خریدم و رفتم خونه. بلوزه انقدر گشاده که میخوام بدمش به مامان  نشستم پای درس و مشقم. دوش هم گرفتم. سیگما شب اومد و آخر شب با هم شروع کردیم به دیدن فیلم اینترن. یه کمش رو دیدیم و خوابیدیم.

یکشنبه صبح رفتم یوگا. مربی دیر اومد و من به بقیه تمرین دادم واسه گرم شدن تا مربی بیاد. بعدشم یه حرکت جدید زدیم و باحال بود. شرکت هم کار زیاد داشتم و عصری که رفتم خونه خیلی زود رسیدم. یه ربع به 5 خونه بودم! جزء محالاته! سریع وسایلم رو هر کدوم سر جای خودش گذاشتم (میخوام نذارم نامرتب بشه خونه) و یه دستی کشیدم و هر چی اضافه بود رو جمع کردم. از 5.5 نشستم پای درسم. سیگما هم 8 اینا اومد و تونستم کلی بدرسم. شام خوردیم و بازم درس خوندم و بعد نشستیم بقیه اینترن رو دیدیم. البته بازم تموم نشد. زود خوابیدم.

دوشنبه صبح هم زود رفتم سر کار. وسطش رفتم بیرون واسه بهارک یه شکلات خوری با پروانه های برجسته خریدم و برگشتم شرکت. عصری هم رفتم خونه مامانینا. مامان رفته بود خونه خاله ش. منم خوابیدم و با صدای اومدن مامان بیدار شدم. خیلی وقت بود هم رو ندیده بودیم. کلی گپ زدیم و بابا هم اومد و دیگه من رفتم سراغ درس خوندن. یه کم خوندم و بعد بتاینا و مادرشوهرش اومدن. بعد هم سیگما اومد. بعدشم داداشینا. شام خوردیم و من خیلی بی حوصله بودم. دهنم هم زخم شده و دمغ بودم. دیگه همه 1 شب رفتن و من اونجا خوابیدم.

سه شنبه حالم خوب بود. 10.5 بیدار شدم و هیشکی نبود. اربعین بود. نشستم پای درسم تا 12.5 خوندم و بعد ماماینا اومدن و نهار خوردیم و دیگه من خدافظی کردم باهاشون و برگشتم خونه. اونا هم رفتن ییلاق. بدیو بدیو رفتم حمام. سیگما هم اومد حاضر شدیم بریم ختم فامیل سیگماینا. یه مرد جوون بود که خودکشی کرده بود مسجد به خونمون نزدیک بود. رفتیم و خیلی تلخ بود مراسم. بعدشم عمه سیگما رو که بار دومی بود که میدیدم بردیم رسوندیم خونشون (بار اول تو عروسیم دیده بودمش. هیچ جا نمیاد کلا) خلاصه بعدش دیگه رفتیم دم خونمون، یه مغازه یه بار مصرف فروشی! تازه باز شده بود، واسه مسافرت خرید کردیم. رفتیم خونه و 10 دقیقه آخر اینترن رو دیدیم و حاضر شدیم بریم خونه مادرشوهر. یه پیرهن مشکی نازک ناز! دارم که با سارافون سرمه ای پوشیدم. رفتیم خونشون و دامادشون سرما خورده بود. دور هم گپ زدیم و شامیدیم و گاما ست لیوان مسافرتیشونو داد که ما ببریم سفر و دیگه 10.5 پاشدیم رفتیم خونه. فازمون خوب بود، یه کم با هم پوییدیم و بعد هم لالا. ولی باز من بد خوابیدم. این سومین شبیه که به این بدی میخوابم تو این دو هفته. دلیلشو نمیدونم. 

صبح امروز، چهارشنبه، اول قرار بود سیگما منو برسونه، ولی فکر کردم خلوته و گفتم خودم میرم. اصلنم خلوت نبود. انگار نه انگار که بین التعطیلینه. همه اومدن سر کار! واسه عصری یه برنامه ریختم که به کارای قبل از سفر برسم. صبحونه بین راهی با منه. برم تخم مرغ آبپز بکنم و چیز میز بردارم. چمدون هم ببندم. ذوق دارم. خدا بخواد فردا صبح زود راه میفتیم. جاده هم بارونیه. تا حالا رانندگی فرشاد رو ندیدم. دیگه اگه برنگشتیم حلالمون کنین. شوخی می کنم. برمیگردم (سنجدوار بخونین!)

نظرات 4 + ارسال نظر
سارا س پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 12:39 ق.ظ

سلام عزیزم خوبی؟همیشه به مسافرت و گردش جای منم خالی کن انشاالله که حسابی بهتخوش میگذره چون گرگان واقعا جاهای دیدنی زیادی داره و آدم از طبیعتش سیر نمیشه حیف که تایم مسافرتتون کمه وگرنه خیلی جاهای خفنی هست که اگه میرفتی سیرنمیشدی از دیدنشون ،امسال من اواخرآذرماه خدابخواد میرم گرگان اونم یکی دو روزه چون دفاع آبجی کوچیکه است و باید پیشش باشم.سفر بهت خوش بگذره لاندددددددددا جووووووووووووووونم

سلام خانوم. مرسی خیلی به یاد شما بودم اتفاقا. طبیعت گرگان بی نظیر بود واقعا. حالا میام پستش رو میذارم.
چقدر خوب که میری. فکر کنم اون موقع هم خوشگل باشه حسابی. واقعا هم ممنون. خیلی خیلی خوش گذشت.
به شما هم حسابی خوش بگذره

میلو پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 02:41 ق.ظ

خوششش بگذرهههه

مرسی عزیزم. عالی بود

فرناز پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 09:27 ق.ظ

خوش بگذره حسابی خیلی شیک و با سلیقه وسیله جمع کرده بودی عالی بود

قربونت مرسی. جاتون خالی عالی بود.

سارا س یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 12:43 ق.ظ

سلام عزیزم خوبی ازمسافرت برگشتی از شانس شما گرگان چه بارونی میومد ازخودت خبربده نگرانم

سلاااام. بله بله برگشتیم. خدا رو شکر تو راه که بودیم اصلا بارون نیومد. ولی کل مدتی که گرگان بودیم بارون میومد. البته واقعا اذیت نشدیم و لذت هم بردیم. خیلی خوب بود خدا رو شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد