کادوی سپندارمذگان و خونه دیدن

شب مهمونی سیگما چون رفته بود خونه ببینه و بعدش مونده بود تو ترافیک، ساعت 9 رسید و همه مهمونا اومده بودن. واسه همین نشد دیگه که کادوش رو بهش بدم.

قرار بود فردا صبحش بیاد دنبالم که بازم بریم خونه ببینیم. ازش قول گرفتم که بعدش هم بریم پارک. قبل از اینکه سوار ماشینش شم، جعبه رو که تو یه ساک قایمش کرده بودم گذاشتم تو صندوق عقب ماشینش. رفتیم 7-8 تا خونه دیدیم و بعدش سیگما داشت میرفت سمت خونشون که نهار بریم اونجا. یادش رفته بود پارک رو. یادآوری کردم و کلی راهمونو دور کردیم و رفتیم یه پارک خوشگل. جمعه بود و خلوت بودن خیابونا خب. بعد میگه کادوت کو پس؟ یادش نبود تو صندوقه. همه فکر و ذکرش پیش خونه ست.

خلاصه رفتیم پارک و کادو رو که بهش دادم کلیییییی ذوق کرد. بوی این عطره رو خیلی دوست داشت. شکلاتا رو هم که دید که دیگه هیچی. بوسم کرد و از خودمون عکس و فیلم گرفتیم. بعد هی باز در مورد خونه میحرفید. گفتم بیا یه 10 مین در مورد خونه نحرفیم. والا، خسته شدم انقدر فقط حرف خونه ست. دیگه شکلات خوردیم و سعی کردیم اون خونه خوشگله رو جذب کنیم. بعد بازم رفتیم از بیرون دیدیمش و هی سعی داشتیم جذبش کنیم. خونشونم که رفتیم نهار خوردیم و رفتیم تو اتاق کنار هم خوابیدیم و همش به اون خونه هه فکر می کردیم و کلی خوشحال بودیم. بعدش سیگما رفت دنبال باباش و منم با خواهرشینا رفتم و همگی رفتیم که اون خونه هه رو ببینیم که بابای سیگما نپسندیدن و گفتن صدای اتوبان داره و جاشم زیادی دنجه و خطرناکه و اینا ایناشو راست گفتن البته، ولی خب نقشه ش عالی بود. خلاصه من دیگه کلی ناراحت بودم. البته هر جور حساب کردیم دیدیم پولمون به اون خونه نمی خوره و باید علاوه بر کلی کمک و وام ، ماشین رو هم بفروشیم و خلاصه نمی صرفید دیگه. هیچی دیگه، بسی ناراحت شدم. چون دیگه هیچ خونه خوشگلی ندیدیم

میشه دعا کنین یه خونه خوب و خوشگل با قیمتی که به بودجمون بخوره پیدا کنیم؟ البته ما کلی چیزمیز هم تو ذهنمونه، مثلا من میگم حتما باید طبقه آخر باشه، چون این چند سال همسایه بالاییامون من رو به مرز افسردگی هم برده بودن و این موضوع واقعا برام مهمه... حالا نمی دونم دیگه... هرچی خدا بخواد...

یه دعای دیگه هم احتیاج دارم واسه این جواب آزمایشه که باید ببرم به دکتر نشون بدم.... ممنون میشم دریغ نکنین

نظرات 8 + ارسال نظر
تیلوتیلو یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 08:19 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com/

من که کلی دعای خوب برات دارم
منتظر خبرای خوب خوبت هستم

مرسی عزیزم، انشالله

غزال یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 11:14 ق.ظ

مهمونی خوب بود؟ دختر عمه که انشاالله بهت گیر نداد؟
برای خونه هم اصلا نگران نباش تجربه نشون داده خونه ای که قسمت باشه گیرتون بیاد حتما منتظرتون میمونه تا پیداش کنین.
من و کاپلو حدود 2 ماه برای خونه میگشتیم یعنی یه دفترچه درست کرده بودیم توش خونه هایی که می دیدیم رو با ذکر مشخصات و بنگاه یادداشت میکردیم بعد در نهایت این خونه ای که الان داخلش هستیم رو خیلی تصادفی و بی برنامه دیدیم و کلا 5 دقیقه هم نشد دیدنش (مستاجرش ادم مزخرفی بود نمیزاشت ببینیمش) اما به نسبت همه خونه ها بیشترین هماهنگی رو با معیارمون داشت.

مهمونی آره غزال، هیچی هم نگفت بهم. البته من زیاد درگیر کار بودم، نشد بشینیم با هم حرف بزنیم، ولی همین که نگفت خوب بود
ایده دفترچه باحاله، چه خوب که چیزی میخواستین رو پیدا کردین. ایشالا ما هم میتونیم

فرناز یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:03 ب.ظ

راست میگی خونه پیدا کردن خیلی سخته. ما اولین خونه مون اجاره بود. ولی بعد که میخواستیم خونه بخریم آنقدر من غصه خوردم و گریه کردم. بسکه خونه ها بیخودن. ولی مطمئن باش اون خونه خوبه رو که قراره توش با آرامش زندگی کنین خدا براتون کنار میذاره

دقیقا منم همش غصه میخورم. ایشالا به زودی پیدا کنیم، خسته شدم از این فرآیند. ذهن سیگما هم خیلی درگیره

لونا یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 01:26 ب.ظ http://miss-luna.blogsky.com

چه خوب که از کادوش خوشش اومده دست لاندا خانوم درد نکنه :×

لاندا خونه گیر میاد ولی کلی باید بگردی و به قول معروف کفش آهنی به پا کنی واسه خونه همیشه کلی باید زیر قرض بری ولی باید معقول باشه این قرض کردنا به نظرم یه چیزی باشه که حداقل برای ادامه راه و مثلا عروسی و خرید های زندگی هم باید در نظر گرفت
مطمئنا اون چیزی که میخوای پیدا میشه تازه یه سری خونه ها هم هست باید به این امید که میشه با یه سری تغییرات دکور داخلی درستش کرد انتخابشون کرد.
ولی خب بابای سیگما درست گفتن خونه هیچ جوره نزدیک خیابونای پر سروصدا نباید گرفت واقعا روانی میشه آدم اصلا عادی هم نمیشه سروصدای این چیزا واقعا سخته تو سروصدای خیابون آرامش نیست اصلا تو خونه
اعصاب آدم ضعیف میشه کلا اینجور جاها


وای آره لونا، آخه اون محله ای که میخواستیم رو زیر و رو کردیم، چیز خواستنی ای پیدا نکردیم هنوز.
آره دقیقا، من کاملا با فروش ماشین مخالفم. بعد اگر نوساز هم نباشه که توش تغییرات میخواد حتما.
آره اون آرامشه هم خیلی مهمه، ولی کاش بشه طبقه آخر باشه

میلو یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 11:53 ب.ظ

عزیزم... من واست انرژی سهمیه ی خودمو فرستادم :) ایشالا که دریافتش کنی :***

مرسیییی دارم دریافت می کنم

asal دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 09:30 ب.ظ

ایشالله همه چی براتون اوکی میشه مخصوصا اون خونه خوشگل

ایشالا، اون که دیگه اوکی نمیشه، هم به پولمون نمی خورد، هم اینکه نزدیک بودن به اتوبان و خلوت بودن کوچه ش، پوینت منفیش بود و کلا بیخیالش شدیم.

بانو سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:08 ق.ظ http://bisiar.blogfa.com

عزیزم...
ما هم این هفته بعد یه ماه گشتن موفق به پیدا کردن خونه شدیم
هزار دفعه ناامید شدم ولی باز تو ذهنم خونه رویاییم رو تصور کردم
خونه نوساز با آسانسور و پارکینگ و نور خوب و دسترسی عالی می خواستم که در نهایت خدا رو شکر گیرمون اومد.
نباید ناامید شد، همه آگهی های دیوار و همشهری آنلاین رو چک کنید، خونه تون یه جایی اون بیرون منتظره که برید سراغش، ایشالا یه خونه عالی پیدا می کنید

وای، خدا رو شکر. عزیزممم. منم هی سعی می کنم همچنان تصور کنم خونه ای رو که میخوام. توی خونه دقیقا همون چیزی بود که دیدم، ولی خب نمیشه دیگه
منم دقیقا خونه نوساز با همه اینایی که گفتی میخوام، علاوه بر اینکه خوش نقشه باشه و طبقه آخر
ایشالا، ممنون میشم دعا کنین

اناماری چهارشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:49 ب.ظ

من اسمشو گذاشتم خونه گوگولی.از حالا به فکر یه حیاط دار تو شمالم.ایشالا همیشه خوش باشی عزیزم و یه خونه خوب چیدا کنی و کلی خاطرات و اتفاقات خوب انجا براتون رقم بخوره

ای جان، چه خوشگل. شادوماد هم که شمالی، دیگه حتما شدنیه پس
چه دعاهای خوشگلی کردی آنا، ایشالا همش سرتاسر اتفاق خوب باشه واسه همه نوعروسا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد