شفاف سازی روحیاتم واسه خودم!

دو سه تا پست روزانه نوشتم، ولی پابلیششون نکردم. به نظرم دیگه خیلی وقایع اتفاقیه بود. نکته خاصی هم نداشت. البته بماند که بنده نکات حسی ماجرا رو، چه خوب چه بد، اکثرا سانسور می کنم حس هام خیلی خصوصین واسم. حتی تو دفتر خاطراتم هم نوشته نمیشن. فقط گاهی حس های مثبت تو دفتر گاهنامه م ثبت میشه. حس های منفی هم که نباید نوشته شن تا اثری ازشون نَمونه. بعدا همچین فراموش میشن که!

گفتم دفتر خاطرات یادم افتاد که حدود یک ماهه که آپ نکردمش. البته همه چیزایی که باید توش بنویسم رو نت وار تو گوشیم می نویسم تا بالاخره وقت کنم و همه رو وارد دفتر کنم! با اینجا هم اورلپ زیادی داره، ولی هر کدوم لطف خودشونو دارن.

حال الانمو دوس دارم. مثل قدیمم. چون قرصای لعنتی رو قطع کردم. خخخ. باز از فردا باید شروع کنم. به توصیه دوستان داروسازم قراره این ماه  قرصمو عوض کنم. از این قرصای کوفتی موسوم به پیش گیریه! البته پرواضحه که بنده واسه پیش گیری مصرفشون نمی کنم! تجویز جناب دکتره، واسه درمان! بعد منم این نوع قبلی که اصلا بهم نساخت. حالمو خیلی بد کرده بود. رفتم این یکی رو گرفتم. خانمه داروخونه! پولشو نوشت رو کاغذ که برم صندوق حساب کنم. یه ورق قرص بود دیگه. خیلی شیک 2 تومن گذاشتم رو کانتر. بعد یهو دیدم چرا انقدر صفر داره چیزی که نوشته! نگو 20 تومن بود. خخخ. یه ورق قرص! حالا از فردا باید شروعش کنم. کلی انرژی مثبت و دعا حواله ش کردم که جون مادرش این یکی دیگه بهم بسازه و اخلاقمو گُ.ه نکنه! شما هم لطفا دعا کنید  یعنی خودمو نمی تونستم تحمل کنم ماه قبل! تازه مشکلات جسمانی هم برام ایجاد کرده بود که دیگه تحمل هیچ کدومشو ندارم و یهو درمان رو نصفه میذارما! خیلی هم شیک و مجلسی! کلا من آدم صبوری نیستم. همه چی باید زود درست شه، وگرنه بیخیالش میشم! البته به جز مورد ازدواج که شاهد بودین 6سال و نیم صبر کردیم. نکته ش هم این بود که عجله نداشتم زیاد، و خیلی هم از شرایط بدم نمیومد که بخوام همش رو صبر کنم، وگرنه اگر اینجوری بود اصلا صبر نداشتم!

یادم باشه یه پست در مورد دوران دوستی بذارم. واقعا با همه سختی هایی که داشت، خیلی دوست داشتنی بود. هنوزم قند تو دلم آب میشه وقتی یاد این مدت میفتم.

آره خلاصه، اون شب داشتم به سیگما می گفتم، من کلا اینجوریم که باید ته یه چیزی رو بدونم تا شروعش کنم. مثلا می دونستم که اگر فلان موسسه برم زبان بخونم، بعد از n سال تموم میشه و یه مدرکی میگیرم. یا مثلا لیسانس رو میگیرم و تموم میشه، بعد میرم ارشد رو میگیرم و تموم میشه یا همچین چیزایی. به نظرم همه چیز باید تموم شه، نه اینکه تا ابد ادامه داشته باشه. با همین ایده گیتار رو هم کنار گذاشتم، چون هیچ وقت تموم نمیشد! درست یا غلط ایده م مهم نیست، مهم اینه که من اینجوریم!

پ.ن: این تموم شدنه به این معنی نیست که به آخرین حدش رسیده باشه و کلا دیگه کنار گذاشته شه. باید به یه جای خوب و معتبری برسه از نظر من.

نظرات 6 + ارسال نظر
مهندس دیوانه سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 09:09 ب.ظ http://jenin.blogsky.com

سلام ما را نیز خدمت برادر سیگما برسانید!

عسل سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:31 ب.ظ http://withgod.persianblog.ir/

ایشالا که قرصه مث ماه قبلت نکنه :) البته ما شما رو حتی اگه مثل ماه قبلتون هم باشین دوس داریم :)))

قربون شما، مرسی، ایشالا
عسلی چرا وبلاگت باز نمیشه؟ من اسکرین شات میگیرم سریع و میخونمت، ولی خب کامنت اینا نمیتونم بذارم

فرناز پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 07:37 ق.ظ

معمولا قرصای خارجی بهترن ایشالا که میسازه

آره خدا کنه. البته من کلا نوعش رو هم عوض کردم که شاید سازگار تر باشه. حالا دیگه بقیه شو باید دعا کنم
راستی خیلی خوشحال شدم تو اینستا دیدمتون

کتی جمعه 13 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 02:16 ق.ظ

منم ادم ریسک پذیری نیستم باید تا ته یه چیز رو بدونم تا شروعش کنم

آره یه جاهایی همین میشه نتیجه ش.

فرناز شنبه 14 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 04:46 ب.ظ

منم همینطور. اگه دوست داشتی با ایدی خودت هم اد کن که خودتم ببینم. البته هروقت خودت دوست داشتی. آدم وقتی وبلاگی رو میخونه احساس میکنه میشناستش

آیدی خودم هم عکس نداره آخه. فعلن هم که کلا اونو لاگ اوت کردم کلا از بس هیچ خبری توش نبود
آره واقعا همینجوریه

عسل دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 11:37 ق.ظ http://withgod.persianblog.ir/

درستش کردم وبلاگمو لاندا :)

ایول. آخجون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد