موهام + تیلدا

باد پام خوابید و چند روز طول کشید تا پام خوب شه. الان دیگه قشنگ راه میرم، ولی هنوز میخاره یه کم پام، و اینکه رنگش هم به رنگ طبیعی برنگشته. بازم خدا رو شکر که می تونم راه برم. قشنگ از روزی که خوب شد، همش بیرونم. انقدر ذوق کردم پام خوب شده که. واقعا سلامتی بهترین نعمته...

یه روز رفتم دنبال آرایشگاه و همشون گفتن که نمی تونن زود حاضرم کنن! می خوایم زود حاضر شم که تو آتلیه کلی عکس بندازیم! ولی همه گفتن که نمی تونن صبح آماده م کنن!

یه روزم رفتیم من و مامان و بتا آرایشگاه که موهامونو رنگ کنیم. من واسه اولین بار کل موهامو رنگ کردم، قهوه ای (قبلنا تو موهام مش درآورده بودم، ولی رنگ کامل و از ریشه نه). خیلی خوب شده موهام. کلی خوشحالم. تا فهمید عروسم، کلی تحویلم گرفت و سشوار که زد، از این پیچ های خوشگل هم توی موم کار کرد. اومدم خونه و سیگما اومده بود دنبالم و موهامو که دید کلییییییی ذوق کرد. گفت خیلی بهت میاد. دیگه خیلی خوشحال شدم. حاضر شدم و می خواستیم بریم خونه مامان بزرگ سیگما که شب قبل از ینگه دنیا اومده بود. رفتیم یه سبد گل خوشگل براشون خریدیم و رفتیم خونشون. مامانبزرگ و داییش اومدن. سیگما شب قبلش رفته بود فرودگاه و آورده بودشون. از صبح هم اونجا بود. خلاصه کلی خوشحال شدم از دیدن مامانبزرگش. خیلی دوسشون دارم. بنده خدا کلیییییی هم واسم سوغاتی آورده بودن. حتی واسه تیلدا هم آورده بودن. همشونم انصافا خوشگل بودن، خیلی خوش سلیقه ان. شب همه خانواده شون بودن و حتی دایی مامانش هم اومدن و اونا رو هم دیدم. دیگه جدی جدی عروس خانواده شدم. خخخ.

دیگه از کل کارای خریدنی، یه گل یا ریسه واسه موهام مونده بود که به خاطر زنبور زدگی نمی تونستم برم. که بالاخره طلسم شکست و با بتا رفتیم سعدی و یه ریسه خوشگل گرفتم و پرونده خریدها هم بسته شد. شبش هم سیگما اومد خونمون و با بخارشو تست کردیم که میشه لباسم رو بخار بدیم و چروکاش بره یا نه، که نشد.

دیگه بردم لباس رو دادم خشکشویی و خریدهایی جزیی مثل پودر دکلره و این چیزا رو هم انجام دادم و دیگه تمام. حالا فقط مونده کارای آرایشگاهی...

بعد، خیلی ناراحتم، آخه تیلدا مریض شده، تب شدید داره. دکتر بردیمش، امروزم همش بیمارستان بود. بعد این بچه کلی شیطونه و خونه رو میذاره رو سرش، الان که یه گوشه می خوابه و ناله می کنه، اصن جیگرم آتیش می گیره. خدایا زودتر خوبش کن دختر کوچولوی ما رو

نظرات 11 + ارسال نظر
مهدی جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:06 ب.ظ http://spantman

با سلام
با آرزوی بهبودی بیشتر (حتی دیگه نخاره)
کشته مرده و ان یکاد هستم که نوشتی احساس میکنم که وارد حجره شدم اونم 50 سال پیش

سلام. مرسی
آیه قرآن زمان نداره از نظر من

میلو جمعه 13 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:37 ب.ظ

مرسی عزیزم لطف کردی:***

خدارو شکر که زنبور زدگی خوب شد و خریداتو هم انجام دادی ^_^ به سلامتی و دل خوش عزیزم :***

خواهش می کنم
آره واقعا خدا رو شکر. مرسیییی

غزال شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:15 ب.ظ http://mygoldendays.persianblog.ir

وقتی همه کارات انجام شد و پرونده خریدات رو بستی انگار تازه اون موقع میشه نفس راحت بکشی و به جشنتون فکر کنی. امیدوارم جشنتون هم خوب پیش بره و راضی باشی از همه چیز.
تیلدا هم انشاالله زودتر خوب بشه بخصوص اینکه کلی کار داره تو عروسی و باید برای خاله اش سنگ تموم بزاره

مرسی غزال جان. آره تیلدا هم خدا رو شکر خوب شد و کلییییی هم رقصید برام

سانی شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:51 ب.ظ

من تو کامنت گذاشتن تنبل شدم ایا این امر مشهوده؟ :دی
وای لاندا دختر ماهم خروسک شده بود این چند روز صدایی هم براش نمونده بود :( این کوچولوها سرماخورده هم نباید بشن حتی :/
زنبور گزیدگی هم خدا رو شکر مشکلش تا حدی رفع شده که با خیال راحت بتونی به کارا برسی :*

آره من فکر کردم نیستی دیگه، پست هم که نمیذاری. گفتم سانی رفت پی زندگیش دیگه
آره خدا رو شکر هر دو مشکل حل شد

[ بدون نام ] شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 01:17 ب.ظ

عزیزم خوبی پات بهتره عروس قشنگم میگم ریسه چیه؟؟

بعله بعله. پام خوب خوب شد.
ریسه مو از این تاج های شل و وله که رو سر می خوابه. تل به نوعی. از اینا که گل داره (میتونه هم نداشته باشه) و رو پیشونی یا مو میاد.

شی شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 03:58 ب.ظ

پس حسابیییییییی خوشگل شدی...مبارکته عزیزم

مرسی عزیزم. انشالله به زودی واسه شما

عسل شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 04:03 ب.ظ http://withgod.persianblog.ir/

عزیزمممم کامل درکت میکنم که نی نی تب میکنه چقدددر نظم فکر ادم بهم میریزه :(( ولی خوب میشه نگران نباااش
بعدشم
پیچ که گفتی چه مدلیه که رو موهات کار کرده؟
عزیزم عکس یه مدل گوجه ای رو هم برات میذارم دوباره
خداکنه این باز کنه برات
ببین چه خوشگله ^_^
http://www.mihanfal.com/wp-content/uploads/2014/02/523692_113992078758215_453765494_n.jpg

آره، خدا رو شکر خوب شد تیلدا.
ازش عکس نگرفتم عسل، مامانم قرار بود موقع باز کردنش مراحلشو نگاه کنه و یاد بگیره که نشد. مثه این بافتا که روی مو میزنن، یه چیز ساده پیچ داده بود. یاد نگرفتم چطوریه ولی
آخ جون این باز شد. چه خوشگله. ولی من بازم بلد نیستم اینم. یعنی موهامم بلنده، فکر نمی کنم بشه این جوری کنمش

فرناز شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 06:24 ب.ظ

خداروشکر که خانواده هاتون بهم میخورن و بینشون حس خوبی داری . به نظر من مهمترین نکته ازدواج موفقه. امیدوارم تیلدا هم به زودی خوب شه

آره خدا رو شکر. انشالله تا همیشه خوب باشه همه چیز. مرسیی عزیزم. خوب شد دخترمون خدا رو شکر

انه یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 12:03 ق.ظ

عزیزم حال خانوم کوچولو چطوره؟

خدا رو شکر خوب شد آنه جان

کتی یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 01:56 ق.ظ http://roozhayesoorati.blogfa.com/

عزیزم موهای نو مبارک
به سلامتی دوست جووووونم

مرسی خانومی

asal پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 08:32 ب.ظ http://daysoflove28.blogfa.com

خو من رمز میخام

سلام. بله چشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد