گینس آخه؟!

با داداش و خانومش و بتا و داماد، قرار گذاشته بودیم 6نفری بریم سینما، فیلم گینس. موقع خرید بلیط، بتا می گفت به نظرم گینس جالب نیست، منم از تبلیغاش خوشم نیومده بود. سیگما هم گفت که عصر یخبندان رو تو جشنواره دیده و واقعا قشنگ بوده، ولی کمدی نیست. داماد هم موافق بود، 4تایی نظرمون این بود که بریم عصریخبندان، ولی زنداداش فقط گفت گینس! دیگه مجبور شدیم بلیط گینس رو بگیریم.

اون روز من باید میرفتم یونی، تحویل پروژه داشتم. سیگما هم بیرون بود و نزدیکای خونه ما، گفتم بیاد دنبالم و من رو ببره یونی یه آهنگ جدیدا پیدا کردیم، بندریه، اصن میشنوم نمی تونم نرقصم تا یونی رقصیدیم و بعدش من رفتم پروژه م رو تحویل دادم و یه کم رو پروژه بعدی کار کردیم. وسطش هم رفتم واسه سیگما کادو بخرم. طبق پیشنهاد میلوی عزیز خواستم عمل کنم. دوس داشتم سیگما خمیر دندون منم تست کنه، واسه همین رفتم براش خمیر دندونمو خریدم و یه کاغذ کادو و چسب نواری هم خریدم. حالا مونده بودم بدون قیچی، اصن کجا کادوش کنم، رفتم تو کمپس یونی یه جایی نشستم و یواشکی کادوش کردم. عصر شد و سیگما اومد دنبالم، تا بریم خونه ما و افطار اونجا باشیم. بازم زولبیا بامیه خریده بود. یعنی هر دفعه میاد یه نوع شیرینی ای میگیره. بهش گفتم مامان اندفعه کتکت می زنه وسط راه بهش گفتم بزنه کنار تا کادوش رو بهش بدم. تا دادم دستش میگه عطره؟ واسه یه آشتی عطر میخواد از من هیچی دیگه، وقتی باز کرد قشنگ معلوم بود خورده تو ذوقش  بسی خندیدم. بعد گفتم خب اسمارتیز M&M هم برات خریدم، میگه دوس ندارم، تازه الانم روزه ام مثه بچه ها که میخوره تو ذوقشون

دیگه رفتیم خونه و افطار کردیم و همه چقدر از زولبیاهای خوشمزه ای که آورده بود تعریف کردن، گوش فیل آلبالویی، باقلوا، بامیه موزی، زولبیا رژیمی و کلا چیزای جالبی بود.

ساعت 10.5 شب بلیط سینما داشتیم. تازه 10:20 راه افتادیم. داداشینا زودتر رسیده بودن. ما و بتا اینا دیر رفتیم. جاپارک هم نبود و بالاخره یه ربع به 11 رفتیم تو سالن، فقط خوبیش این بود که شروع نشده بود. البته می شد هم مهم نبود. انقدر این فیلم زشت بود که وسطش میخواستم بخوابم قشنگ. حوصلمون سر رفته بود. میشستیم خونه پایتخت 4 میدیدیم، خیلی بهتر بود! والا! بعدش اومدیم بیرون و خدافظی کردیم و من با بتا اینا اومدم خونه. یعنی حتی نشد داداشینا رو ببینیم قشنگ. واقعا پشیمون شدیم از رفتن. از محسن تنابنده هم ناامید شدم کاملا!


نظرات 2 + ارسال نظر
میلو پنج‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:00 ق.ظ http://calmyellow.blogsky.com

کم کم به این کادوها عادت میکنین و میبینین که چقدر لذتش و کاربردش بهتر از چیزای لوکسه.. البته سلیقه ها متفاوته با اینحال فکر میکنم بهتر باشه اینجوری به کادو دادن عادت کنیم هممون...

آره واقعا خوبه. بهتره عادت کنه خصوصا که هر دفعه هم میگم چی میخوای، خودشم نمیدونه چی میخواد

سانی سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 03:33 ب.ظ

اون روز داداش الکس پیشنهاد داد بریم گینس منم در موردش خوب نشنیده بودم و علاوه بر اون همون روز بلاگت رو خوندم. این که گففتم ما که نمیایم :پی دیگه رفتن و شب میکفت خیلی بیخود بود :)))
خمیر دندون رو منم بودم خیلی استقبال نمیکردم :)) ولی مثلا حرف میلو درسته. بعدم لُس میشه آدم واسه هرچیزی یک کادو گرون بخره... من کادو ریز دوست دارم ولی چیزی که تموم نشه سریع. مثلا شکلات رو دوس ندارم :)) یااا خیلی حال نمیکنم دسته گل بخرن! گلدون گل رو ترجیح میدم. از بچگی همین بودم...

خوب شد نرفتی پس. خخخ، آخه واسه مردا خدایی خیلی کم گیر میاد چیز میز. مثلا اگه من بودم، دوس داشتم برام یه شال، یا یه لاک، یا مثلا یه رژی چیزی بگیره. ولی واسه مردا هیچی نمیشه گرفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد